بازگشت  مردان بی ادعا...

یادمان نمی‎رود، روزی را که شما قدم به میهن عزیز گذاشتید، چه بسیار دوستانی که چشمهایشان بارانی بود و منتظر لحظه وصال. حکایت آن روز حکایت عشق بود و اشک از سر شوق!

به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، علی ساعدی خبرنگار حوزه پایداری در این یادداشت می نویسد: مدت‎ها بود که از شما فقط دلتنگی به یادگار داشتیم، چهره‎های خاکی و چین افتاده‎تان، دست و پا و کمر شکسته‎تان و آن شلاق‎هایی که از ماموران صدام ملعون و خونخوار خورده بودید، هیچ کدام باعث نشد چهره‎هایتان را نشناسیم...!

برگشتید و دیدید که لبخندهایتان خریدار داشت، شنیدید که حتی در نبودتان هم تنها بوی جامه‎تان تسکین‌بخش دل‎هایمان بود، آمدید و آن لحظات را لمس کردید که مشتاقان حضورتان بر تن ستم دیده‎تان، بر روح زخم خورده‎تان بوسه زدند.

برگشتید و دیدید که گلبارانتان کردند.

آمدید و بارها خاطرات تان را مرور کردید و امان از انتظار رهایی‎تان از چنگال آن بعثی‌ها...

اگرچه از اسارت آمده بودید ولی دیگر نام شما اسیر نبود.

از آن پس شما را آزاده نامیدیم و شما را الگویی برای آزادگی سرافرازی قرار دادیم، الگویی برای کشور عشق.

شما که آمدید حس کردیم که شهیدان آمدند. چهره‎های شما شهدا را به ما نشان داد، آن لحظه بود که بیشتر باور کردیم شهدا زنده‎اند.

با ریختن لاله‎ها به پایتان و با نوای الله اکبر به پیشوازتان آمدیم. چه حس زیبایی داشتیم وقتی شما را در آغوش کشیدیم، کاملاً برایمان روشن بود که چه روزهایی را تحمل کرده‎اید چرا ؟ چون آشنا بودیم با خون دادن‎ها، غریبه نبودیم با این زخم‎ها، چه رنج‎ها که نکشیدیم وقتی که هم‌رزمانمان در آغوش خودمان به دیار باقی شتافتند.

شما آمدید و دیدیم که آن خدانشناسان چه بر سرتان آورده بودند. روزی که رفتید و زمانی که در سنگرهایتان اسیر شدید جوان و رشید بودید؛ اما حالا پیر و شکسته برگشتید. شاید وقت رفتن ناشناس بودید؛ اما زمان برگشتن آوازه حضورتان در دنیا پیچید. ایثار مردانه و شجاعانه شما، ما را به این باور رساند که ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد.

آن روز وصال روز شیرینی بود، آزادگان آمده بودند ولی جای خالی یک نفر کاملاً احساس می‎شد...امام خمینی(ره)

انتهای پیام/

کد خبر: 1024883

وب گردی

وب گردی