میراث همگرایی در مسلخ گاه واگرایی/ آچمز شدن برگزیت

نفس خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا چه در حالت با و یا بدون توافق آن، شکست بزرگی برای تجربه همگرایی و نسخه ای ایدال برای واگرایی های بیشتر، تقویت ناسیونالیسم و راست گرایی افراطی در این واحد سیاسی تلقی می شود.

به گزارش گروه بین الملل ایسکانیوز، ایده اروپای واحد در سخت ترین بزنگاه تاریخی خود قرار گرفته است. خارج از گسترش آرام و خزنده اندیشه های راست گرایی افراطی و اشتیاق به احیای دولت های ملی حمایت گرا در اتحادیه اروپا که روز به روز ابعاد وخیم تری به خود می گیرد، خروج بریتانیا یا همان برگزیت مشهور نیز ماهیت و تداوم سیاسی آن را تهدید می کند.

باتوجه به انباشت تجارب طولانی و بعضا ناخوشایند اروپایی ها به نظر می رسید می توانند این پس لرزه های مهیب را کنترل و مدیریت کنند. با این حال آنان نه تنها در برابر موج رو به گسترش تفکرات واگرایانه ناموفق بوده اند بلکه در موضوع خاص خروج با و یا بدون توافق بریتانیا نیز کارنامه قابل دفاعی از خود ارائه نداده اند.

اکنون کار به جایی رسیده که بریتانیا بدون توجه به درخواست های اروپا و مضرات این اقدام برای خود، از خروج بدون توافق سخن می گوید و اروپا نیز بدون هیچ راهکاری تنها بر تهدید و موضع گیری های سیاسی تاکید دارد. به بیان بهتر هر دو هیچ ابایی از شکست یکدیگر و بازگشت به رقابت های منازعه آمیز پیش از دو جنگ اول و دوم جهانی ندارند.

در این وضعیت آچمز و در عین حال مخاطره آمیز خواهیم پرسید پایان چند دهه همگرایی اروپای واحد و بریتانیا چه تاثیری بر این دو واحد و ایده های همگرایی و واگرایی خواهد داشت؟

انشقاق داخلی/ انزوای دیپلماتیک/ سقوط اقتصادی

بدون شک سخنان رئیس شورای اروپا در آستانه اجلاس گروه هفت در «بیاریتز» فرانسه گوشه ای از دلایل تاکید نخست وزیر بریتانیا برای برگزیت بدون توافق را مشخص خواهد کرد. توسک براین باور بود که اروپا قربانی سیاستهای داخلی انگلیس شده و «بوریس جانسون»، که تنها به این دلیل خواستار برگزیت بدون توافق است که موضوعات سیاسی داخلی را حل کند.

واقعیت آن است که برگزیت به بزرگترین بحران سیاسی معاصر بریتانیا تبدیل شده است و هیچ راهبردی هم برای پایان این کابوس وجود ندارد. این مساله تاکنون دو نخست وزیر پیشین بریتانیا را قربانی کرده و بعید نیست همین سرنوشت گریبان گیر جانسون نیز خواهد شد.

علاوه براین شکاف داخلی جامعه بریتانیا و پولاریزه شدن آن، تشدید تمایالات جدایی طلبانه در اسکاتلند و ایرلند شمالی نیز تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی آن را تهدید می کند. نابسامانی های داخلی به همین جا ختم نشده است بلکه با تعلیق پارلمان بریتانیا تا روز 17 سپتامبر یعنی دو هفته پیش از پایان مهلت برگزیت، نظام به ظاهر دمکراتیک بریتانیا با یک انحراف به چپ در مسیر نوعی از اقتدارگرایی قرار گرفته است.

این بحران های سیاسی با نوعی از چالش های دیپلماتیک احتمالی در آینده نیز تکیمل خواهد شد. از نگاه مجله اکونومیست، برگزیت بهویژه خروج بدون توافق، بریتانیا را از نظر دیپلماتیک در جهان منزوی میکند.

اگرچه دولت جانسون امیدوار است با احیا روابط راهبردی با ایالات متحده این مساله را مدیریت کند اما به خروج از اروپا آنان دیگر نمی توانند اسب تروی واشنگتن در قاره سبز باشند. همین مساله نیز قابلیت های دیپلماتیک لندن را تضعیف می کند.

زمانی که برآیندهای اقتصادی این خروج بدون توافق را بررسی می کنیم عمق این فاجعه بیشتر معلوم می شود. نخست بازنگری در اقتصاد، امور مرزی و گمرکی میان انگلیس و اتحادیه اروپا و جدا کردن ریشههای در هم تنیدهشان قطعاً کار سادهای نیست. بانک مرکزی انگلیس پیشبینی کرد اگر بریتانیا بدون توافق از انگلیس خارج شود اقتصادش در یک سال ۸ تا ۹ درصد افت خواهد داشت.

«مارک کارنی»، رئیس بانک مرکزی انگلیس با هشدار نسبت به نادیده گرفتن پیامدهای برگزیت بدون توافق گفته بود چنین کاری آسیب جدی و ریسکهای فراوانی برای اقتصاد انگلیس در پی خواهد داشت و ارزش پوند کاهشیافته و نرخ تورم صعودی میشود.

«فیلیپ هاموند» وزیر خزانهداری پیشین انگلیس نیز معتقد است برگزیت بدون توافق ۹۰ میلیارد پوند معادل ۱۱۴ میلیارد دلار هزینه براین کشور تحمیل خواهد کرد و این به معنی گام برداشتن انگیلس در مسیر یک فاجعه واقعی خواهد بود.

تَرک در دیوار اتحادیه

اما مخاطرات برگزیت با و یا بدون توافق فقط به بریتانیا محدود نمی شود بلکه اروپا نیز از این زلزله بهره مند خواهد شد. نخست این مساله توان مانور، چانه زنی و قدرت بازی اروپا به عنوان یکی از کانون های قدرت و ثروت جهانی را کاهش می دهد و در ترسیم قطب بندی های جدید نظام بین الملل نقشی محدود و حاشیه ای به قاره سبز می بخشد.

علاوه براین الگوی بریتانیا می تواند توسط کشورهای دیگر اقتباس شود. اکنون از فرگزیت و خروج هلند از اتحادیه سخن به میان می آید. این مساله زمانی جدی تر می شود که در نتیجه بحران های اقتصادی و ورود روزافزون مهاجران به این قاره اندیشه های راست گرایی و دوری از اتحادهای جمعی خریدارهای بیشتری در میان افکار عمومی پیدا کرده است.

همچنین این مساله ضربه مهلکی به قدرت نرم و ارزشی اروپا وارد می کند. اروپای پس از دو جنگ جهانی همواره خود را براساس اندیشه های لیبرال دمکراسی و مبتنی بر اقتصاد بازار تعریف کرده است حال آنکه این اتحادیه از رسیدن به یک توافق همه جانبه با بریتانیا ناتوان است.

این درحالی است که آنان خود را در صف اولیه تجویز گفت و گو و توافق برای تمامی مسائل بین المللی قرار دارند. بنابراین قطعا این پرسش از این به بعد بیشتر پرسیده خواهد شد اگر اروپایی ها به گفت و گو و حل و فصل دیپلماتیک باور دارند چرا آن را از خود دریغ می کنند و برای سایر مسائل بین المللی همچون برجام به پیشقراول میانجی گری و حل منازعه تبدیل می شوند.

افول غرب، بریتانیا مشتی از یک خروار

فرضیه اصلی این نوشتار براین اصل استوار است که بحران بریتانیا و اتحادیه اروپا بیش از آنکه تنشی دو جانبه باشد نشانگر نابسامانی های عمیق در تمدن غرب که در هر سه سطح داخلی منطقه و جهانی به آن مبتلا کرده است.

در سطح داخلی بریتانیا همچون سایر کشورهای اروپایی و آمریکا با سرعت خارق العاده به سمت راست گرایی شیفت کرده است. این مساله به حدی جدی و حاد است که برای اولین بار در تاریخ بریتانیا مجلس عوام این کشور براساس تقاضای نخست وزیر و پذیرش ملکه تعلیق می شود و «جرمی کوربین» رئیس دولت در سایه بریتانیا از آن به عنوان مصادره دمکراسی یاد می کند.

در سطح منطقه ای یعنی سطح تحلیل اروپایی نیز گریزی به این موضوع خالی از لطف نخواهد بود. مشهور است که بوریس جانسون در یکی از نوشته های خود در سال ۲۰۰۱ با حمله به سیاست های اتحادیه اروپا آنان را متهم کرده بود که در پنج قرن اخیر علیه بریتانیا عمل کرده اند.

زمان که این نوشته را در کنار ایده های ناسیونالیستی و عقادید اجتماعی او که بیشتر به دهه 1930 شبیه است قرار می دهیم می توان گفت بریتانیا نمونه روشنی از فروپاشی مبانی اندیشه سیاسی اروپای لیبرال و متحد و آغاز بازگشت این قاره به دوران جنگ های مقدس پیشین است. دوره ای که نه تنها ایده امنیت جمعی مشترک و همگرایی اقتصادی وجود ندارد بلکه منافع ملی و بازی با حاصل جمع جبری صفر به معیار رقابت اروپایی ها تبدیل خواهد شد.

در سطح بین المللی نیز سخنان رئیس جمهور فرانسه بخش دیگری از این پازل چندبعدی را به تصویر می کشد. «امانوئل مکرون» در نشست گروه هفت در این کشور تصریح کرد که «ما در پایان هژمونی غرب» بر جهان زندگی میکنیم که حاصل خطاهای غرب طی قرون گذشته است.

سخنان مکرون شاید برای اروپایی ها و به طور کلی جهان غرب تلخ باشد اما یک واقعیت گریزناپذیر است. خروج بریتانیا از این اتحادیه و تقویت سیاست های مرکانتیلیستی و بازگشت موازنه شدید اروپایی بدون شک این روند را تسریع خواهد کرد.

کد خبر: 1026386

وب گردی

وب گردی