به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، یکی از مهمترین و اصلیترین چالشهای حوزه پژوهش که مجموع کارشناسان روی آن اتفاق نظر دارند، پراکندگی موضوعات پژوهشهای دانشجویان و استادان است که به حل مسائل بنیادین منجر نمیشود، در حالی که کشورهای صاحب علم در دنیا از جمله روسیه، الگوهای موفقی را تجربه کرده و نتیجه گرفتهاند.
حسین ظفری عضو هیئت علمی و رئیس مرکز رسانه و قدرت نرم دانشگاه جامع امام حسین (ع) در گفتوگو با ایسکانیوز، تقسیم کلانپروژهها به پروژههای خُرد را لازمه جهتدهی به پژوهشهای دانشجویان و استادان دانست. چالشهای پژوهش را از زوایای مختلفی بررسی کرد که ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
با توجه به تحریمها و شرایط ویژه اقتصادی، نیاز به پژوهش توسط دانشجویان و استادان داخلی بیش از پیش احساس میشود؛ اما به نظر میرسد هنوز سازوکار مشخصی برای بهرهبرداری حداکثری از پژوهشها تعریف نشده است. فکر میکنید پژوهش در ایران چه آیندهای را پیش رو دارد؟
مهمترین و اصلیترین سرمایه در بحث پژوهشهای دانشگاهی و مورد نیاز کشور، استاد و دانشجو است. اساساً سرمایههای انسانی در بحث پژوهش، همین دو قشر هستند. استادان و دانشجویان باید به مسائل و موضوعات اصلی در کشور وصل شوند و به حل موضوعاتی بپردازند که بهعنوان مسئله مورد توجه قرار دارد. اکنون ترکیب استاد، دانشجو و مسئله، ترکیبی است که با یکدیگر پیوند نخورده است.
عمدتاً مباحث و پژوهشهایی که در کشور انجام میشود؛ چه در ارتقای استادان و چه در فارغالتحصیلی دانشجویان، تأکید بر نگارش مقالات ISI یا علمی-پژوهشی است که فضایی و انتزاعی بوده و ربطی به مسائل کشور ندارد.
وقتی استاد میخواهد ارتقا پیدا کند، با توجه به ماده سه آییننامه ارتقای اعضای هیئت علمی که به پژوهش و فناوری اختصاص دارد، به او میگویند: «چند مقاله ISI داری و چند مقاله علمی-پژوهشی نوشتهای؟» اگر مقاله ننوشته باشد، ارتقا پیدا نمیکند، در حالی که در دانشگاههای نسل جدید، ارتقای استادان را به مسائل اصلی کشور وصل میکنند و از او میپرسند: «چند مسئله کشور را حل کردهای و چگونه این کار را انجام دادهای؟»
در واقع استادان برای ارتقا باید مسائل کشور را حل کنند، حتی اگر مقالهای از دل پژوهشها بیرون نیاید. در این صورت استاد شبکهای از افراد و موضوعات مرتبط را با خود پای کار میآورد و دانشجویان بهعنوان دستیار و همکار به او برای حل مسئله کمک میکنند.
برای تشکیل چرخه کارآمد پژوهشی چه راهکاری میتوان پیشنهاد کرد؟
فعلاً این شبکه در کشور شکل نگرفته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان کشور به نکته درست و دقیقی اشاره کردند و فرمودند: «ارتباط دانشگاه و صنعت با سازوکاری برقرار شده و ارتباط استادان و دانشگاه با جامعه نیز باید شکل بگیرد.» استادان، مسائل خود را از کف جامعه میگیرند و اگر با جامعه ارتباط نداشته باشند، مسائل جامعه به آنها نمیرسد، درک و فهمی اتفاق نمیافتد و اصلاً متوجه نمیشوند در کف جامعه چه مسائلی است تا بخواهند برنامهریزی دقیق و منسجمی برای حل آن داشته باشند، در چنین شرایطی مسائل درست و دقیقی به دانشگاه منتقل نمیشود. ارتباط بین دانشگاه و جامعه، یکی از بخشهایی است که تعامل و پیوند بین استاد و دانشجو با مسئله را برقرار میکند. باید استادان ورود کرده و با مسائل کشور ارتباط بگیرند.
هماکنون ظرفیت عظیمی در کشور وجود دارد؛ اما حجم فراوان دانشجو، تعداد مناسب استاد و فضا و محیط خوبی که در اختیار دانشگاههاست، مثل پازل بههمریخته یا جزایر غیر مرتبطی است که با یکدیگر تعامل و همافزایی ندارد. باید در همه بخشها، چرخه بههمپیوسته مهمی از انواع دانشهای مورد نیاز کشور وجود داشته باشد تا بتواند همافزا کار کرده و به همه بخشها کمک کند. چنین مجموعه کامل علمی هنوز در کشور شکل نگرفته یا بهوجود نیامده است. در حال حاضر بخشها مثل جزیرههایی هستند که بهطور کامل به یکدیگر متصل نشدهاند تا کل واحدی را تشکیل دهند و همافزایی ایجاد کنند.
البته سرمایهگذاری زیادی بهصورت مقطعی انجام گرفته و پیشرفتهایی نیز حاصل شده است؛ اما عمدتاً قائمبهفرد بوده است. نظام دانشگاهی که باید در کشور شکل میگرفته، تشکیل نشده و به نظر میرسد یکی از خلأهای اساسی محسوب میشود. اکنون دانشگاهی در حوزهای فعالیت میکند و خبر ندارد دانشگاه دیگری در همان حوزه، فعالیت پژوهشی انجام میدهد.
دانشگاهها باید پیوند و تبادل دانشی داشته باشند. اگر این تعامل شکل بگیرد، انقلاب بزرگی در کشور رقم خواهد خورد. در شرایط تحریم، منابع محدود انسانی و مالی در اختیار دانشگاههاست که باید بهصورت کاملاً منسجم بهکار گرفته شود و از هدررفت سرمایه جلوگیری کند. همافزایی بین دانشگاهها و تعامل بین دانشجو و استاد برای حل مسائل کشور، شرط موفقیت است. در نظامات دانشگاهی برای ارتقای استادان و فرایند فارغالتحصیلی، باید استادان و دانشجویان بهجای تولید مقاله، ملزم به حل مسائل کشور شوند.
شاید مقالات کیفیت بالایی داشته باشند؛ اما ممکن است بهکار کشور نیایند. باید ارتباط بین جامعه دانشگاهی کشور با کف جامعه برقرار شده و مسائل از کف جامعه به درون دانشگاه بیاید تا حل شود و مجدداً به جامعه برگردد. دانشگاههای بسیار زیادی داریم که میتوانند اقتصاد مقاومتی را مدل کرده و برای اقتصاد بهعنوان مسئله اصلی کشور، پاسخ ارائه دهند؛ اما چون این ارتباط وجود ندارد، استادان چندان درگیر موضوع نمیشوند و در نتیجه حوزه اجرایی، کار خود و حوزه علمی نیز کار خود را انجام میدهد که البته این مشکل از قدیم وجود داشته است.
آمایش آموزش عالی و مأموریتگرایی دانشگاهها، موضوعی است که مدتهاست توسط وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مطرح شده است. چرا مأموریتهای مجزایی بهطور مشخص برای دانشگاهها تعریف نمیشود؟
این اقدام خوب است؛ اما باید الزامات را در نظر گرفت. بهطور مثال وقتی به دانشگاه علامه طباطبایی مأموریت بدهند در حوزهای خاص کار کند، باید استاد مربوط نیز وجود داشته باشد یا استاد مرتبط جذب شود. البته در این صورت کرسی برخی از استادان در فضای جدید دانشگاهی، خالی میماند یا ممکن است استادانی در پازل نوین دانشگاه، معنا پیدا نکنند.
باید فکری برای این استادان کرد و برنامهریزی لازم را انجام داد تا به دانشگاه دیگری منتقل شوند یا در قالب جدید جا بگیرند. اگر به دانشگاههای مختلف سر بزنید، میبینید استادانی از تمام حوزهها حضور دارند و همه کاری انجام میدهند. باید تدبیری بیندیشند تا استادان را بهصورت منسجم جمع کرده و همچنین بهشکل هدفمند در دانشگاهها جذب کنند. مثلاً دانشگاه تهران یا صنعتی شریف، تعدادی از کرسیهای استادی یا رشتههای دانشگاهی را جذب نکند؛ اما در حال حاضر جذب استادان رخ داده و تغییر ساختار دشوار است؛ چون یکسری استادان خارج از دایره قرار میگیرند و با مأموریت دانشگاهها همخوانی پیدا نمیکنند که این اتفاق برای دانشگاههای بزرگ چالشبرانگیز است.
بسیاری از کارشناسان، نقدهای جدی را متوجه آموزش و پرورش میدانند و از خلأ تربیت دانشآموز دغدغهمند انتقاد میکنند. از طرفی معتقدند دانشجویان، پژوهش را صرفاً برای پژوهش انجام میدهند و به نتیجه و اثرگذاری فکر نمیکنند. با این نظرات موافقید؟
اگر دانشآموز و دانشجو، پژوهش بلد نیستند، نکتهای کلیدی نیست؛ چون قابل حل است و میتوان با ارائه مدلهای منطقی و تعریف دروس مربوط، مشکل را مرتفع کرد. موضوع اصلی این است که استاد و دانشجو و معلم و دانشآموز را روی موضوعی متمرکز نمیکنیم تا چهار، پنج سال ممحض شوند و از دل پژوهشهای آنها، خروجی مطلوبی بیرون بیاید. پراکنده کردن ذهن دانشآموز و دانشجو باعث میشود بعد از چهار سال بهیکباره ببینند دوران تحصیلشان تمام شده و هیچ اتفاقی نیفتاده است.
دانشآموزان و دانشجویان نخبه زیادی در حوزه پژوهش داریم؛ اما از این سرمایه بهدرستی استفاده نمیشود. اگر آنها چهار مقاله ISI یا دو مقاله علمی-پژوهشی بنویسند، از نظر استادان دانشگاه، اتفاق بینظیری رخ داده است، در حالی که اگر فرد در بدو ورود به مدرسه و دانشگاه روی موضوعی خاص براساس علاقهمندی و رشتهای که در مدرسه خوانده یا در دانشگاه میخواند، متمرکز میشد، نتایج بهمراتب بهتری نصیب جامعه میکرد.
بهعنوان نمونه، مدلی در کشورهای مختلف مانند روسیه وجود دارد که کلانپروژهای تعریف میکنند و به دانشگاه سفارش میدهند. مجموع مسائل خُرد به کلانپروژه و یکی از مسائل بزرگ کشور ختم میشود. کلانپروژه را به اجزای کوچک، خُرد کرده و بین دانشجویان تقسیم میکنند. بعد از سه تا چهار سال، خروجی ارائه شده توسط دانشجو به دانشگاه باید همراه با پاسخ یک مسئله باشد.
اگر دانشجو این کار را انجام ندهد، فارغالتحصیل نمیشود. استاد نیز همین شرایط را دارد و اگر مسائل محول شده را حل نکند، ارتقا پیدا نمیکند. اکنون دانشجوها را روی مسائل خُرد متمرکز نکردهایم و دانشجو هرز میرود، بعد دانشجو بیسواد تلقی میشود و ایراد را به سیستم مدارس و آموزش و پرورش وارد میدانیم و در واقع همه موضوع را به یکدیگر پاس میدهیم.
سرمایه عظیمی در حوزه نیروی انسانی در مدرسه و دانشگاه داریم و رهبر معظم انقلاب نیز در بیانیه گام دوم انقلاب بر آن تأکید کرده و در ادامه به هدررفت یا عدم استفاده از ظرفیت عظیم اشاره کردهاند. یکی از مشکلات ما این است که از پتانسیلهای موجود بهدرستی استفاده نمیکنیم و متولیان آموزش، همدیگر را مقصر میدانند، در حالی که ترکیب دانشجو و استاد با مسائل کلان کشور، معنی پیدا میکند.
رهبر معظم انقلاب بر نگاه به شرق تأکید داشتهاند؛ اما چرا از نمونههای موفقی مانند روسیه در پرداخت به امور پژوهشی الگوبرداری نمیشود؟
به طور مثال وزارت دفاع روسیه، پروژه ساخت موشکی با بُرد مشخص را به دهها زیرپروژه تعریف میکند و به دانشجویان و استادان ارجاع میدهد. دانشجو بعد از چهار سال تحصیل هم فعالیت علمی مفید انجام داده و هم کرسی علمی پیدا میکند. همچنین همین دانشجوها بعدها میتوانند خلأهای علمی محل تحصیل خود را پر کنند. در واقع در قالب مدلی منطقی هم مسائل کشور حل میشود و هم مفهوم «دانشجو در خدمت جامعه» تحقق پیدا میکند، نه علم برای علم و پژوهش برای پژوهش؛ بلکه پژوهش برای حل مسئله خواهد بود؛ چراکه در غیر اینصورت فایدهای ندارد.
انتهای پیام/