ایسکانیوز- گروه فرهنگی - داود طالقانی: انتشارات بزرگ و دانشگاههای سرشناس جهان مجموعههای متنوعی در باب معرفی افکار و سرگذشتنامههای اندیشهای متفکران بزرگ در قالب کتاب به چاپ رساندهاند. ویژگی مهم این کتابها مانند مجموعههای a very short introduction آکسفورد، the cambridge companion to و هندبوکهای راتلج در این است که اندیشه اندیشمندان را به مثابه تمامیتی که تمام ابعاد را در بر میگیرد، به مخاطب عرضه میکند. منطق حکم میکند که تمامیت اندیشه هر اندیشمندی و نظام فکری او دارای تناقضاتی نیز هست؛ زیرا انسان مجموعهای از شورهای متناقض است. در جهان انسانی متفکری را نمیتوان یافت که آرایی ضد مدعایی از طرف خود مطرح نکرده باشد. کتابی که قصد روایت ماجراهای فکری را دارد، میبایست به این تناقضات نیز رسیدگی کند. از این حیث، «ماجرای فکر آوینی» آن کتابی نیست که تمامیت اندیشه مرحوم شهید مرتضی آوینی را ارائه کرده باشد. بررسی مثالهای زیر به عنوان مشت نمونه خرواری است که اگر قرار بود نظام فکری آوینی طراحی شود، این اشکالات پدید نمیآمد.
رویکرد کلی کتاب و دفاع تمام جانبه نویسنده از آرای مرحوم شهید آوینی این گمان را برمیانگیزد که کتاب حاضر قصد قدیسسازی و مسدود کردن راه نقد اندیشه آوینی (و نه شخصیت او) را دارد. طبق ادعای نویسنده (ص 8) در این کتاب مباحث فلسفی مرحوم شهید آوینی مطرح نشده و بیشتر مثالها مد نظر بوده است. اولا در طراحی سامان اندیشه هر اندیشمندی و همینطور مرحوم شهید آوینی، اصل و امهات بحث همان بررسی انتقادی هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و روششناسی در نزد آوینی است که طبق گفته مولف به دلیل ثقالت مساله اصلی نبوده است.
ثانیا، مثال رهزن اندیشه است و اتفاقا مثالهای مطرح شده که توسط مولف و نه مرحوم شهید آوینی در کتاب آمده، میتواند قابل مناقشه باشد. دکتر وحید یامینپور مدعی است (ص 19) که ذات تفکر مدرن شکاک و سختباور است. در صورت آشنایی با تاریخ فلسفه غرب، میدانیم که اوج تفکر متافیزیکی، هگل است و این فیلسوف آلمانی در همان ابتدای کتاب عظیم پدیدارشناسی روح شکاکیت را به عنوان سطح بسیطی از اندیشه نقد و از آن رد میشود. این گزاره مطرح شده توسط نویسنده خالی از اشکال نیست که بزرگترین فلاسفه قرون وسطی کسانیاند که خود را شاگردان ابنرشد و ابنسینا دانستهاند. (ص 23) باید یادآوری کرد که در نیمه دوم قرون وسطی بود که جنبش ارسطوگرایی آغاز شد و متالهان مسیحی برای فهم ارسطو به سراغ ابنرشد و ابنسینا رفتند، اما در نیمه اول قرون وسطی شاهد سنت آگوستینوس، بزرگترین فیلسوف هزار سال قرون وسطی هستیم، که ردی از تاثیر و تاثرات ارسطوگرایی قرون وسطاییها و تبعا ارجاع به ابنسینا و ابنرشد وجود ندارد. از بحثهای چالشی کتاب، تماما مدرن شدن یا نشدن ما ایرانیان است (ص23) و دکتر یامینپور معتقد است که ما هنوز به طور کامل مدرن نشدهایم. البته خود ایشان این نکته را ذکر میکنند که ما از تکنولوژی استفاده میکنیم، اما این اصل فلسفی اساس فلسفه معاصر است که اعتقاد به شی التزام به لوازم آن را نیز در پی دارد. وقتی از تکنولوژی استفاده میکنیم، تماما مدرن شدهایم؛ زیرا به لوازمش نیز پابند شدهایم.
در کتاب «ماجرای فکر آوینی» با تمجیدی از سید جمالالدین اسدآبادی روبهرو میشویم (ص 29) که از پیشتازان احیای تفکر دینی بود. این مورد دقیقا از همان مثالهای رهزن اندیشه است که اصلیت پیدا کرده. بر اساس اسناد تاریخی، سید جمالالدین اسدآبادی قصد ورود خبرگزاری رویترز به ایران را داشت و به همین جهت با ملا علی کنی درگیر شد. اسدآبادی را از لژ فراماسونری انگلیس اخراج کردند؛ زیرا به خدا اعتقادی نداشت و به همین خاطر به عضویت لژ فراماسونری فرانسه درآمد که با خداناباوری مشکلی نداشتند. ضمن این که روایتهایی نیز وجود دارد که ناصرالدین شاه مجبور شد دستور بدهد که او را عریان در شهر بچرخانند و از کشور اخراج کنند که در نهایت نیز در عثمانی اعدام شد. دلیلی وجود ندارد که برای تایید سخن از چهرهای مخدوش استفاده شود که اصلا ربطی به آوینی و پروژهاش نیز ندارد. نویسنده برای تایید گزاره دیگر خود، به فیلم تاریخی ارجاع میدهد! (ص 30) فیلمها در استفادههای تاریخی کمترین اعتبار را دارند؛ زیرا ساخته و پرداخته عصر معاصر هستند. بحث دیگر اطلاق صفت پارتیزانی عمل کردن به مرحوم شهید آوینی است. (ص 41) که به جای این که تعریف باشد، ضدتعریف محسوب میشود. کسی که نظام فکری دارد، با طمانینه و دقت نقد مینویسد تا بتواند جایگاه مساله مذکور را در نظام فکری خود بیابد. متاسفانه در این کتاب معنای سوبژکتیویست نیز به غلط تعریف شده است. (ص 60) در مرام و مسلک اندیشه و اندیشهپژوهی نیست که از مفاهیم به عنوان چماق استفاده شود. ضمن این که متافیزیک شش ویژگی دارد و سوبژکتیویته، اومانیته و درونماندگاری جزو خصلتهای آن هستند، ویژگیهایی که اعم از فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است. ادعای مطرح شده دیگر در کتاب (ص 64) این است که نهیلیسم محصول نشناختن و انکار باطن عالم است. آباء اندیشه مدرن یعنی اسپینوزا، کانت و هگل چنین انکاری در آثارشان یافت نمیشود و جریان رومانتیسیسم دینی و عرفای آلمانی مانند یاکوبی و برادران اشلگل نیز خلاف این ادعا را صورتبندی کردهاند. این تصور عامه نیز وجود دارد که نیچه و داستایوفسکی را نهیلیست معرفی میکند، غافل از این که اگر کسی مواجهه اولیه با آثار ایشان داشته باشد، متوجه خواهد شد که آنان خود منتقد و ترسیمکننده وضعیت نهیلیسمی هستند که توسط نظام بازار آزاد به وجود آمده است. همچنین باید یادآور شد که معنای درست نهیلیسم معنازدایی است و اتفاقا فیلسوفان مدرن یاد شده خود مخالف پروژه معنازدایی هستند. فریبی نیز در این کتاب وجود دارد که تمامیتی برای غرب فرض میکند. (ص 70) تاریخدانهای اروپامحور چنین انگارهای را ساختند و پساساختارگراها به واسازی آن اقدام نمودند و آن را باطل کردند. میتوان در این زمینه به مقاله غرب و دیگران استوارت هال اشاره کرد. هر چند ما هنوز در ایران مشاهده میکنیم که کسانی از غرب به عنوان اروپای شرقی، اروپای غربی، شمال قاره آمریکا و استرالیا استفاده میکنند، در صورتی که این مفاهیم سالهاست تحت تاثیر مطالعات پسااستعماری منسوخ شدهاند.
ادعای عجیب دیگر در کتاب این است که نقاشیهای قهوهخانهای برای زیبایی کشیده نشدهاند و ظاهری زیبا ندارند. (ص 71) تاریخ پردهخوانی به ما نشان میدهد که این سبک از نقاشی وطنی نیز تحت تاثیر ذائقه زمانه و ذوق زیباییشناسی جامعه پدید آمده و تاریخ اجتماعی هنر نیز همین مطلب را تایید میکند. نمونه چنین موردی را در موزه هنرهای معاصر میتوان یافت که سیاست چگونه زیبایی میسازد و به ایدئولوژی زیباییشناختی بدل میشود. از بحثهای جذاب مرحوم شهید آوینی که در کتاب نیز به آن پرداخته شده، انتقادهای ایشان و رجوعشان به ادبیات انتقادی است. (ص 92) هر خواننده آگاهی که این آثار که شامل تهوع، کرگدن، کوری، صد سال تنهایی، مسخ، بیگانه و... را بخواند، با آنها احساس غریبگی نخواهد کرد؛ زیرا شرح حالی که در این آثار روایت میشود، شرح حال ما نیز هست، چون ما مدرن شدهایم اما هنوز نویسنده کتاب در تلاش است که یک دوگانه ساخته شده به نام ما و غرب را در کتاب حفظ کند. در کتاب با بحثهایی مواجه میشویم که هیچ ربطی به مرحوم شهید آوینی و پروژه فکری ایشان ندارد. این که در دولت خاتمی میخواستند یک شبه قم را واتیکان کرده و ساحت دین را از ساحت سیاست جدا کنند. دکتر ابراهیم فیاض چند سالی است که در محافل دانشگاهی، حوزوی و عرصه عمومی این بحث را مطرح کرده است که خود مذهبیها با متمرکز کردن نهاد دین و روحانیت در شهر قم، دست به واتیکانیزه کردن آن زدهاند. اساسا پروژه سکولاریسم نه از سوی لاقیدها بلکه از سوی متدینین (هم در غرب و هم در ایران) آغاز شده است. مثل خیابان ایران، مدارس غیرانتفاعی مذهبی و اسنپ مذهبیها که خود مولف کتاب از این ایده شبهسکولار نیز حمایت کرده است. در کتاب میخوانیم که مدرنیته مسیحیت را تغییر داد (ص 101) اتفاقا دیدگاههایی وجود دارد که ناظر به ریشههای الهیاتی مدرنیته است. ضمن آن که آباء کلیسا بنیانگذار مدرنیته فلورانسی بودند و پروتستانتیسم لوتری و کالونی بنیاد سرمایهداری را تاسیس کرد. فقط مسیحیت نیست که با سرمایهداری کنار آمده، مقدسمآبها و خطیبانی مانند علیرضا پناهیان نیز آگاهانه و ناخودآگاه سرمایهداری اسلامی را تجویز میکنند. متاسفانه در کتاب مطرح شده است که تمام علم غربی، علم تجربی است (ص 104) اما این طور نیست. گروههای فکری قدرتمندی مانند قارهایها با علم تجربی موضع دارند.
در کتاب «ماجرای فکر آوینی» فلسفه تاریخ آگوست کنت به عنوان تاریخ بشر از نگاه غرب مطرح شده است. (ص 105) اما تمام پروژه تاریخانگاری غرب که توسط آگوست کنت مطرح نشده است و اتفاقا کنت چهره چندان معروفی نیز در این زمینه به حساب نمیآید. هگل، هردر، مارکس، ویکو و ویتگوفوگل نیز تاریخ ادوار بشر را نوشتهاند که اتفاقا در تخالف با دیدگاه آگوست کنت است. در بخش مصاحبه (ص 213) نیز دیدگاه منسوب به هگل درباره مرگ هنر نیز مطرح میشود که بحث ارائه شده نادقیق است. هگل ادعا نمیکند که در دوران مدرن کل هنر مطلقا به پایان میرسد یا میمیرد، بلکه از دیدگاه او، هنر اکنون نسبت به نقشی که در یونان باستان یا در قرون وسطی داشت، به شکل محدودتری ایفای نقش میکند. گفتمان غالب این کتاب این است که مرحوم شهید آوینی با غرب ضدیت داشت، اما اگر به ترسیم تمامیت نظام اندیشه او وفادار باشیم، باید بگوییم که او ستایشگر سینمای جان فورد آمریکایی و آلفرد هیچکاک انگلیسی بود. سینمای آوینی و رئالیسم اسلامی او، پازل خالی کتاب «ماجرای فکر آوینی» است. اگر قرار بود به صورت تفصیلی دیدگاه وی مطرح شود، نظرات سینمایی آوینی با آراء به ظاهر غربستیزانه وی در تقابل قرار میگرفت و دیگر نمیشد از او قدیسی معصوم ساخت.
نقدی مشترک به مرحوم شهید آوینی و آقای وحید یامینپور نیز وارد است که میان سرمایهداری و مدرنیته ناب تفاوت و تفکیکی قائل نمیشوند، در صورتی که تمام همَ و غم متفکران کلاسیک این بود که نشان بدهند که مدرنیته ناب چگونه به سرمایهداری آلوده شد. از نقاط مبهم این کتاب آن است که در نهایت تعریف منسجم و تدقیق شده مرحوم شهید آوینی از مفاهیم و مقولاتی مانند آزادی، عدالت، سبک زندگی، توسعه، زیبایی و... چیست؟
یک فرایند احاله معنا نیز در کتاب رخ داده است. نویسنده ترجیح داده است که در جاهایی از کتاب اصلا به بحث مد نظر مرحوم شهید آوینی نپرداخته و دیدگاههای حضرت امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب را قرائت کند. گویی که مولف از بیان دیدگاههای تناقضآمیز آوینی طفره رفته است. منابع افکار و اندیشه آوینی نیز به صورت تمام و کمال معرفی نشده است. مرحوم شهید آوینی به شدت تحت تاثیر نظریه انتقادی و مکتب فراکنفورت بود و اگر آنها نبودند و آثارشان خوانده نمیشد، بحثهای مرحوم شهید آوینی درباره سبک زندگی، توسعه و مطالعات مصرف مطرح نمیشد. نویسنده ترجیح داده است که جایگاه پایینی به این تاثیرات بدهد و از آن بگذرد. ضمن این که مرحوم شهید آوینی تحت تاثیر مارتین هایدگر و گئورگ لوکاچ نیز بود. باید متذکر شد که این کتاب، معرفی آوینی نیست، معرفی آن آوینیای است که آقای وحید یامینپور میخواهد نشان بدهد. برساخت و بازسازی آوینی رهزن است و میتواند به ایماژسازیهای ناروا و غیرمعتبر ختم شود. هنوز هم شناخت بیواسطه از آوینی راهگشا است.
انتهای پیام/