ایسکانیوز - گروه فرهنگی - مجید فاضلی: داستان همیشه سبک خوبی برای روایت اتفاقات مهم بوده است. مخصوصا حوادثی که برای موشکافی آن باید هنر نیز به میدان بیاید و برای فهم و درک مطلب آستینهای خود را بالا بزند. از این رو میبینیم رمانهایی که بر اساس حوادث تاریخی نوشته میشوند بهتر مطالب را به جان مخاطب سرازیر میکنند. رمان «گمشده در غبار» اثر فاطمه استکی نیز با پوسته فتنه۸۸ روایتگر داستان دو دختر جوان است که هر دو درگیر مسائل مختلفی میشوند؛ اما در بحبوحه فتنه ۸۸ دست سرنوشت تقدیر دیگری را برای آنها رقم میزند. بررسی و موشکافی این کتاب را فرصتی شمردیم تا با نویسنده این اثر به گفتوگو بنشینیم. ادامه این مطلب گفتگویی است که با فاطمه استکی نویسنده کتاب گمشده در غبار که نشر کتابستان معرفت آن را منتشر کرده، داشتیم.
*همه شخصیتهای مرد کتاب سیاه نیستند
چرا نگاه عادلانهای به دو جنسیت زن و مرد در کتاب وجود ندارد؟ یعنی چرا بیشتر شخصیتهای مرد این کتاب سیاه هستند؟
فکر نمیکنم اینگونه بوده باشد. نقش مرد آقای احمدی مثبت است و آن را به عنوان مرد کاملی معرفی کرده بودم تا فضا متعادل شود. همچنین سعی کردم مردهای منفی را کنار مینا بگذارم تا فعالیتهای مردستیزانه او توجیه شود. بالاخره وقتی جذب گروه زنان شد باید پیش زمینه منفی از مردها در ذهن داشته باشد تا به فعالیت خود ادامه دهد. از این رو پدرش را شخصیتی نامتعادل گذاشتم. شخصیت دیگری هم که با مینا در ارتباط بود (شهرام) همینگونه شخصیتپردازی شد. در مورد شخصیت سهیل هم قصدی نداشتم تا او را منفی نشان بدهم. میخواستم نشان بدهم تحت تاثیر جریان منافقین و تحت تاثیر فعالیتهای مادرش به روان پریشی رسیده است. اما سهیل شخصیت منفی در قصه نیست.
اما با قضیه بارداری مینا و اتفاقات دیگر شخصیت منفی از سهیل در ذهن خواننده کتاب شکل میگیرد؟
درست است اما نمیخواستم خیلی منفی بودن این شخصیت زیاد باشد به همین دلیل آخر داستان اینگونه تمام شد که نشان میداد سهیل خیلی نمیخواست با منافقین همراهی کند. از این رو داشت دست و پا می زد که خودش را نجات دهد، اما در بخش دیگری شخصیت پدر پریناز هم تعدیل شده بود. این شخصیت نشان میداد پدری به دخترش محبت کرده و دختر آنچنان به محبت نیازی ندارد، به همین دلیل شخصیت قوی شده است. یعنی مرد خوب هم در داستان وجود دارد.
*توجیهی برای مردستیزی شخصیتها
چرا دو خانواده در داستان آمده که دارای دو پدر هستند و هر دو به نوعی با اجبار و زور با دختران خود رفتار میکنند؟
هدفم این نبود که برداشت اینگونه شود. البته میخواستم نشان دهم علت مردستیزشدن مینا به رفتار مردهای اطراف او برمیگردد. برای اینکه مباحث زنانه را مطرح کنم باید اعمال زن ستیزانه مردان را میآوردم تا ماجرا توجیه شود.
آیا نمیشد خانوادهای با صمیمتی بیشتر نشان داد و دختری موفق را از دل آن بیرون آورد؟
البته باید این را بگویم که دو شخصیت کاملا سفید در داستان وجود دارد این دو شخصیت زهرا و آقای احمدی هستند. زهرا برای پریناز نقش مرشد را داشت که ازدواج کرده است همچنین روابط خوبی با همسرش دارد. آقای احمدی هم کامل مثبت بود. این دو نفر را گذاشتم فکر میکردم کافی است تا سفیدیهای جامعه را نشان دهیم.
*نخواستم مریم مقدس بسازم
چرا به خوبی نشان داده نشده که این دو شخصیت سفید هستند؟
این نکته را باید دانست که پیشنویسی داشتم که شخصیت زهرا در آن پر رنگتر بود و دیالوگهای بهتری داشت و به آن بیشتر پرداخته بودم. با چند نفر از دوستان مشورت کردم و گفتند که کارت شعاری شده است. خانم کاملی را توصیف کردی و جذابیت زیادی برای مخاطب ندارد که یک شخصیت را اینگونه بیان کردهای و خیلی هم ربطی به داستان ندارد. به همین دلیل شخصیت زهرا را کمرنگ کردم. نخواستم خیلی حالت شعاری بگیرد و مریم مقدس بسازم. علتش همین بود. کتاب خانواده محوری نیست یعنی چون مخاطبم خیلی خانوادهها نبودند. هدفم این نبود که خانواده ایدهآلی را نشان دهم.
*شخصیت مرد داستان استعارهای از نظام بود
آیا شما با نگاهی دخترانه این کتاب را نوشتید یا در جمعبندی پایانی داستان خوب از آب درنیامد؟
آقای احمدی را با یک سری از استعارهها خواستم توصیف کنم. سال ۸۸ عمده مردم فکر کردند نظام دیکتاتور است. احمدی را هم عمده نقدی هم که به آن داشتند این بود که میگفتند او دیکتاتور است. خواستم او را به عنوان استعاره از نظام بگیرم. احمدی داخل خود مجموعه هم بود که عدهای علیه او طغیان کردند. هدفم این نبود که بگویم مردها سیاه هستند یا خانم ها همواره در حال زجر کشیدن هستند.
آیا بهتر نبود الگویی مانند یک مادر خانهداری که استاد دانشگاه است در این کتاب نشان داده شود؟
عقیدهام این نیست، زنی که استاد دانشگاه شود چنین چیزی برای او ایدهآل است. چون چنین فکری ندارم نمیتوانستم چنین چیزی در این مورد بنویسم. قصدم این نبود تا زن استاد دانشگاه را برای جامعه برجسته کنم.
*نمیخواستم جنایی بنویسم!
ناشر معتقد است که این کتاب ژانری پلیسی_جنایی دارد و این را در پشت جلد کتاب هم نوشته است. نظر شما در این مورد چیست؟
جنایی هست اما نمیخواستم کتاب جنایی بنویسم به خاطر اینکه مخاطب با من همراه شود با نوشتن، مرگ را وارد کتاب کردم. اما قسمت آخر کتاب که شنبه عنوان دارد مثل واقعیت است؛ زیرا در دانشگاه خودم اتفاق افتاده بود. اما هدفم این نبود تا داستان جنایی شود.
آیا داستان کتاب برگرفته از واقعیت بود؟
اصل موضوع که پرینازی وجود داشته باشد و مینایی که به سمت منافقان برود وجود نداشت؛ اما ماجرای شنبه که اغتشاش و آتش زدن است و بعد مشخص شد عوامل این کار با افرادی که در خارج ارتباط داشتند واقعیت بود.
چرا پوسته ضعیفی از فتنه۸۸ در کتاب نشان داده شده است؟
هدفم این بود که حوادث سال ۸۸ را بنویسم و در مورد آن صحبت کنم ولی با حوادث در کتاب شخصیتهایی که باید شکل میگرفتند نیز به وجود آمدند که داستان نیز با آنها به وجود آمد؛ اما هدف این بود که حوادث سال ۸۸ و افرادی که خام آن ماجرا شدند را بگویم. امثال مینا در جامعه زیاد بودند. هدف این بود شخصیتهایی مثل مینا آسیبشناسی شوند.
*افراد میتوانند امید داشته باشند
ایسکانیوز: چرا هر دو شخصیت اصلی کتاب گذشته تلخی داشتند؟ آیا راه باز نمی شود که عدهای بگویند هر کاری بخواهیم انجام دهیم و بعد توبه میکنیم؟
نمیخواستم بگویم مجوز دارید تا کار خطایی انجام دهید و بعد توبه کنید. قصدم این بود که اگر روزی کار خطایی کردید هر زمانی می توانید سفید شوید. کار قبلیام در مورد شهدا بود. نقد اصلی به این اثر این بود که وقتی خواننده کتاب را می خواند با خود میگوید شهدا که خیلی خوب بودند؛ اما ما طور دیگری زندگی کردیم پس امیدی به اصلاح نداریم. می خواستم بگویم افرادی هم که گذشته تلخی دارند می توانند امید داشته باشند تا اصلاح شوند.
*میخواستم شخصیتهایم زخم خورده شکل بگیرند
آیا نمیشد به نقش خانوادهها، توجه و پرداخت بیشتری در این کتاب داشت؟
خیلی سعی کردم خانواده پریناز خانواده متعادلی نشان داده شود. پدرش پاستوریزه و استاد دانشگاه و آدم نرمتری باشد؛ اما چیزی که خودم در اطرافم ندیده بودم را دلم راضی نبود در مورد آن چیزی بنویسم. اما شاید روزی کتابی در مورد خانواده ایدهآل نوشتم. در این کتاب میخواستم شخصیتها زخم خورده شکل بگیرند و از این جهت نمیتوانستم خانواده ایده آلی را به تصویر بکشم.
تا چه اندازه حوادث آمده در کتاب ریشه در واقعیت دارند؟
خیلی از حوادثی که در کتاب اتفاق افتاد ریشه در واقعیت دارند. یعنی حوادثی که برای مینا یا پریناز بود را از روی زندگی دوستان خودم و چیزهایی که شنیده بودم نوشتم. شخصیت شهرام وجود خارجی دارد؛ یعنی چنین اتفاقی برای یکی از دوستان افتاده بود. شخصیت پریناز مصداق واقعی داشت. اما چیزی از تخیل هم در کتاب وارد شده است. مثلا سهیل قرار نبود اینگونه شود. اما سرانجام او به نحو متفاوتی نوشته شد.
انتهای پیام/
نظر شما