به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، عباس جوانمرد در کتاب خاطراتش با عنوان «دیدار با خویش» که نشر نو آن را منتشر کرده از شکلگیری تالار سنگلج و غیره خاطراتی نقل کرده است. او همین چند روز پیش در سن 92 سالگی درگذشت.
*در تدارک یک جشنواره ایرانی
تالار سنگلج هرچند بدون برنامهریزی، اما همزمان با نخستین جشنواره نمایشهای ایرانی افتتاح شد: «جنبوجوش چشمگیری در میان فعالان نمایش در جریان بود. بعد از سالها انتظار تالاری ویژه هنرهای نمایشی ساخته شده بود و قرار بود با جشنوارهای از نمایشهای ایرانی گشوده شود. ادارهکنندگان این جشنواره از روز نخست با جدا کردن کاسه خود از بوروکراسی اداری و تمایلات مضحک پیرسالاری، کار خویش را سامان داده و با بودجه تقریباً ناچیزی که در اختیار داشتند، برنامه تدارکاتی خود را پیش میبردند.»
به گفته جوانمرد هنوز مشکلاتی وجود داشت؛ اما نه با اِهِنوتُلُپ ریاستمابانه که با توضیح دوستانه و نوعی تعامل حل میشد و خود تجربهای ارزشمند بود: «پروژکتورها اگر به اندازه کافی نبود و یا قدیمی و از کار افتاده بود، دیمر اگر قدیمی و زنگزده و متعلق به دوره اپرای بیسرانجام بود، صحنه گرد، اگر با زور بازوی چهار کارگر قلچماق باید از جا حرکت داده میشد، محل تمرین اگر جیرهبندی بود، با فهم «ضرورت» با این همه مدارا میشد.»
گروه هنر ملی که زیر نظر جوانمرد اداره میشد با وجود زمان کم و برنامهریزیهای فشرده تمام تلاشش را برای تمرین دقیق انجام میداد: «گروه با توجه به تعداد هنرمندان در گروههای خود و اشتغال آنها در یک میدان گسترده جشنوارهای، برای نخستین بار برای تمام کاراکترها دوبلور گذاشت: نمایش پیشنهادی ما «پهلوان اکبر میمیرد» نوشته بهرام بیضایی بود که با توجه به فرم و محتوا و بیشتر از حیث زبان اجرایی و ریتم آن، کلام سنگین و آهنگین ویژهای را طلب میکرد. مطالعات قبلی در زمینه محیط و فضای زیستی پهلوانی در کسوت اکبر، خصلتهای پهلوانی او را به دوره طلایی پهلوانانی نظیر اکبر خراسانی و یزدی بزرگ و بیشتر پوریای ولی پیوند میزد. مردی اهل درد و عاشق وفا در دنیا و صفای آخرت که تمام نیک و بد جهان را در چشمه زلال شعور و شاعرانهاش تطهیر میکند. رسیدن به این مراحل نه تنها تمرین و ممارست بلکه نوعی شیفتگی و استحاله میطلبید. خوشبختانه بافت نوشتار بیضایی به طور حیرتانگیزی به کمک میآمد و نشان میداد که نویسنده با چه قریحه و فراستی آن را در طبع شاعرانه خود ریخته و پرورش داده است.»
جوانمرد، در خوانش این متن متوجه لحن کاملاً موزون آن شد و به این نتیجه رسید که برای رسیدن به لحن درست نمایشنامه، برای پرسوناژها دوبلور انتخاب کند. نقش کور را هم به جمشید لایق داد. او در ادامه از تعیین این نقشها هم گفته است، به طور مثال از حسین کسبیان و محمود دولتآبادی که باجناق هم بودند دعوت کرد. نقش مادر پهلوان را هم به پری امیرحمزه داد: «نقش مادر هم که معلوم بود، مادرتر از خانم چهرهآزاد نداشتیم. خانم پری امیرحمزه نیز که در اغلب برنامههای گروه، همیشه باری سنگین بر دوش میگرفت، در این برنامه، هم دوبلور خانم چهرهآزاد شد و هم دوبلور نقش دختر؛ چون خانم پرتوی که برای معالجه و احتمالاً جراحی گواتر خود به لندن رفته بود، هنوز مراجعت نکرده بود.» اما جوانمرد برای نقش پهلوان حیدر، بین عنایت بخشی و بهمن مفید تردید داشت: «هر دو برای این نقش شایسته بودند. معمولاً بیشتر اوقات آن دو با هم میگذشت؛ اما هیچگاه آنها را تا این اندازه به هم نزدیکتر ندیده بودم. یک چنین تفاهم و دادوستدی منتها در دو نقش که در نوشتار و عمل خودبهخود مکمل یکدیگر بودند، بین فنیزاده و خیاطباشی نیز حاکم بود.»
او نقش گزمهها را به فنیزاده و خیاطباشی داده بود تا با کمک همین همزبانی به یک نتیجه درست و دقیق برسند. نقش پهلوان اسد هم به فیروز بهجتمحمدی سپرده شده بود.
*پهلوان اکبر در مقابل شاه
سالن سنگلج ۱۸ مهر ۱۳۴۴ با حضور فرح پهلوی و امیرعباس هویدا نخستوزیر، با اجرای نمایش «امیرارسلان» به کارگردانی علی نصیریان رسماً افتتاح شد. این نمایش که پرویز کاردان متن آن را نوشته بود، با بازی عزتالله انتظامی، علی نصیریان، فرزانه تاییدی، جعفر والی، فخری خوروش و مهین شهابی روی صحنه رفت. به نوشته روزنامه اطلاعات، در مراسم افتتاحیه دکتر مهدی فروغ رئیس هنرکده هنرهای دراماتیک درباره اهمیت تئاتر و ساخته شدن این سالن صحبت کرد.
نمایش «پهلوان اکبر» پنجمین نمایشی بود که در این جشنواره به روی صحنه رفت؛ اما بعد از پایان جشنواره همچنان بر روی صحنه باقی ماند. یک روز گروه که برای اجرا میرفت، متوجه تدابیر امنیتی شد: «از ساعت نهونیم تا سه بعدازظهر تئاتر ۲۵ شهریور از ضلع شمالی در خیابان جنوبی پارک شهر و ضلع جنوبی در کوچه پشت، در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفته بود و تمام رفتوآمدها کنترل میشد. به ما ابلاغ شده بود که بازیگران و کارکنان فنی باید قبل از ساعت دو بعدازظهر در تئاتر باشند و ما بودیم.» قرار بود کار بازبینی شود.
آن روز گروه که برای اجرای ساعت ۸ شب، از ساعت ۲ بعدازظهر به سالن آمده بود، دائم بازرسی میشد. این بازرسیها گروه را عصبی کرده بود؛ اما بیشتر از آن، جوانمرد دلنگران بود. او صبح همان روز با معاون وزارتخانه گفتوگویی کرده بود که فکر میکرد این بگیروببندها ناشی از آن باشد: «آن روز، صبح روز اجرا ساعت ۹ به نیت گرفتن دستور از مقام معاونت، برای تحویل گرفتن چند لامپ پروژکتور نو، به سازمان سمعی بصری رفتم. برای اطمینان خاطر، لامپهای کهنه و کارکرده باید عوض میشدند و فیالحال این موقعیت خوبی بود که این کار بدون بهانهجویی جناب جباری و بدون دردسر انجام گیرد.» در این زمان از او میخواهند برای دیدن معاون وزیر برود. جوانمرد متوجه شده بود که مشکل باید از ایراد ممیزیها در اجرا باشد. قرار بود جشنواره نمایشهای ایرانی، مطابق برنامه تنظیمشده با اجرای نمایشنامه امیرارسلان نوشته پرویز کاردان و کارگردانی علی نصیریان در حضور ملکه در تالار ۲۵ شهریور شروع شود. هر نمایش دو شب اجرا میشد. بر اساس برنامهریزی «پهلوان اکبر میمیرد» در برنامه پنجم قرار داشت. این نمایش در حضور فریدون رهنما، حمید رهنما و مهندس غیاثی اجرا شد. مهندس غیاثی در مجلس شام دربار درباره این نمایش صحبت میکند و شاه از پهلبد میخواهد تا برنامهای برای دیدن این نمایش ترتیب بدهد. جباری معاون وزیر فرهنگ، جوانمرد را خواسته بود تا بخشهایی از اجرا را سانسور و در مقابل شاه اجرا کند. جوانمرد اما سعی کرد از زیر بار ممیزی خارج شود: «چون میدانستم که از متن و اجرا چیزی نمیداند و خبر ندارد که تقریباً تمام فرازهای حذفشده متعلق به نقش خودم یعنی پهلوان اکبر است، گفتم آقای جباری بچهها تمرین کردهاند، این پیس به این قطوری را همانطور که هست حفظ کردهاند، مگر میشود حالا برای یک امشب این جاهای حذفشده را نگویند… تپق میزنند… از این گذشته اگر اعلیحضرت میخواهند ببینند، از کجا معلوم نمیخواهند همانهایی را ببینند که میگویید حذف کنید.» جمله آخر تیر خلاص بود و کارساز؛ اما دلشوره برای جوانمرد باقی ماند. او به این بهانه که کمیته جشنواره رسماً ابلاغ نکرده، نمایش را بدون سانسور به صحنه برده بود؛ چراکه دقیقاً بخش سانسورشده، مهمترین و جالبترین صحنه اجرا بود، جایی که پهلوان اکبر در عالم مستی میگوید: «اون طرف شاهنومه میخوندن، شاهنومه رو با صدای بلند میخوندن، این طرف نعل داغ میکنن، نعل رو برای تو داغ میکنن! تو فریاد نکشیدی! نه زیر اون داغ، نه زیر شلاق…»
او نمیتوانست این جملهها را: «اینجا شکنجه بود، خریدن آدم، فروختن، در قلعههای سرخ، زندان و دار بود، دریدن سینه، شکستن پای… پای شکسته از راه مانده بود…» حذف کند. در این خیالات جباری بعد از مشورت با وزیر گفت که پهلبد مجوز داده نمایش بدون سانسور به صحنه برود.
کارها زیر نظر نیروهای امنیتی در جریان بود. اجرا در ساعت ۸، بعد از رسیدن محمدرضا شاه شروع شد؛ اجرایی که در دو پرده اول تنها مشکلی که برایش پیش آمد صدای تغییر صحنه بود که صدای مشکوکی که در کف سالن ایجاد میکرد باعث ورود نیروهای امنیتی و توقف آن شد. هرچه جوانمرد توضیح داد، یک بار دیگر هم نمایش توقیف شد؛ اما این نمایش در نهایت اینگونه به گفته کارگردانش تمام شد: «اینجا پهلوان اکبر سیاه مست قدار را از پر شالش میکشد و با نعرهای از اعماق دل از انتهای صحنه به جلوی صحنه سمت تماشاچیها یورش میآورد. درست در همین لحظه است که صدای دست به اسلحه شدن دو محافظ صحنه بلند میشود و اگر آرتیست اکبر مطابق با میزانسن در لب پرتگاه صحنه نبود، یحتمل شلیک محافظان پایان محتوم دیگری بود برای پهلوان اکبر و او قبل از پایان نمایش میمرد و شاید بعدها در تاریخ اتفاقات صحنهای آن زمان، این جمله به ثبت میرسید: پهلوان اکبر در صحنه میمیرد.»
منبع: تاریخ ایرانی
انتهای پیام/
نظر شما