تهران- ایسکانیوز: شیشه پنجره پایین است. موتورسواری میآید و با خود پیام نحسی میآورد. دختری چشمهایش را از دست میدهد و صورتش نابود میشود. این ماجرا چندین بار تکرار میشود. درباره تعداد دقیق این حملات اطلاعات متفاوتی را میشنویم. همه از خود میپرسند مجرمان چه کسانی هستند؟ آیا این حملات سازمان یافته هستند؟ هدف از این حملات انتقام است یا ارعاب؟ دفتر امام جمعه اعلام انزجار میکند و نیروی انتظامی با رد بدحجابی زنان قربانی سعی دارد، فضای ملتهب را خنثی کند. پلیس اطمینان می دهد که مشغول بررسی است و به زودی متهمان را بازداشت می کند. اما زنان در اصفهان و شاید دیگر شهرهای ایران هنوز با وحشت بیرون می آیند.
بیش از یک هفته از انتشار خبر اسیدپاشی در اصفهان گذشته است. رسانههای رسمی کشور در این باره اخباری را منتشر کردهاند. از اخبار متفاوت و موضع گیری های محکومکننده گرفته تا نظرات کارشناسی درباره این اتفاق. اما آنچه که فضای واقعی جامعه را بازنمایی میکند وحشت، حس همدردی و انزجاری است که اغلب زنان با آن روبرو هستند.
ف.ح. دختری 26 ساله است که در صفحه خود در فیسبوک نوشته است: «به خیابان میروم. وحشت عجیبی از دیروز راحتم نمیگذارد. دلم میلرزد. فکر میکنم نکند موهایم زیاد بیرونند. نکند آرایشم جلب توجه کند. با هر نگاه سنگینی به کوتاهی مانتوام فکر میکنم. ماشینها بوق میزنند ترمز میکشند. تاکسی نیستند. وحشت دارم رهگذری یا سرنشین خودرویی اسید به دست داشته باشد. سوزشش را تصور میکنم. درد در استخوان های صورتم میپیچد. من میتوانستم جای هرکدام از قربانیان اسیدپاشی های اخیر باشم. سوار تاکسی میشوم و فکر به آن لحظهای که این زنان برای اولین بار آینه در دست میگیرند دیوانهام میکند.»
این در حالیست که در فضای این رسانه ها، عده ای دیگر به فکر چاره هستند و میگویند کمک های اولیه به فرد قربانی میتواند کمک شایانی کند. از شستشوی سر و صورت قربانی با آب صحبت می کنند و راههایی که می توانند صدمات این حملات را کمتر و کمتر کنند. تحلیل های متفاوتی از فضا ارائه می شود، برخی تحلیلی سیاسی ارائه میکنند و شکاف میان گروههای سیاسی را بازتاب میدهند و بعضی دیگر سهلانگاری پلیس را یادآور میشوند. آنقدر از این سوی و آن سوی تحلیل میبینی که مطمئن نیستی چه کسی برای نخستین بار چه چیزی را منعکس کردهاست. اما در نهایت، همچنان حس همدردی با قربانیان و تلاش برای مقابله با این حادثه است که بر دیگر نگاه ها غالب است.
ف. ا. بر دیوار فیسبوک خود می نویسد: «چیزی که برایتان میگویم یک روایت بیواسطه است منهای خشمها و اضطرابها و بغضها. نتوانستم از دم غروب تا به حال با کسی درمیانش بگذارم. آن خشم را...بغض را...ترس را و همه آنچه میتواند این حادثه با خود بیاورد. با تمام نگرانی که برای بازتولید حس هراسی که در جامعه هست دارم اما گمان میکنم آن هجمه هراسناک را که امروز داشتهام نمیخواهم کسی دیگر تجربه کند. همین حوالی خانهام بود که دو جوان با موتور از کنارم گذشتند. مایعی را به سویم ریختند. دور بودند. فقط صدای شره چیزی بر زمین را شنیدم. قلبم از جا کنده شد. بعد صدای افتادن بطری و خندۀ بلند دو جوانک و دور شدن موتور...بطری را نگاه کردم...بطری آب معدنی...آب بود...به کسر ثانیه جهان ایستاد ... آنها به هراس ما می خندیدن...این صرفا روایت واقعه بود منهای هر چیز دیگری که می تواند با خود داشته باشد. برای نوشتن تحلیل، افزودن بغض و ترس یا شجاعت، امید و میل مقاومت... حتی برای بازیافتن خود کمی زود است.»
نپرداختن به تجربههای افراد عادی جامعه، موضوعی است که برخی از صاحب نظران آن را ضعف رسانههای رسمی میدانند. ضعفی که در نهایت به بیاعتمادی مخاطبان این رسانهها و گرایش آنان به رسانههای بدیل تبدیل خواهد شد.
مرتضی کریمی، جامعه شناس، درباره روایت حادثه اسیدپاشی های اصفهان در رسانههای رسمی میگوید: در رسانه های رسمی پوشش خبری مناسبی ارائه نشدهاست. در هر صورت این عدم اطلاع رسانی مناسب منجر به دامن زدن به شایعات و بالاگرفتن احتمالات سازمان یافته بودن این اتفاقات شده است.
این جامعه شناس در ادامه میافزاید: صرفا نشر یک خبر به معنای خبررسانی نیست. این که یک رسانه رسمی زوایای مختلف یک حادثه را کار کند، باعث ایجاد اعتماد بین مخاطبانش میشود. در حالیکه در این واقعه رسانههای رسمی با سکوت خبری که ایجاد کردند، بر فضای ترور و وحشت پس از این حادثه افزودند.
کریمی درباره ضرورت پرداختن رسانههای رسمی به فضای غالب بر رسانههای غیر رسمی چون فیسبوک و توییتر میگوید: رسانههای رسمی کشور به شکلی غیرحرفهای قدرت رسانههای غیررسمی و اعتبار تجربههای فردی و گروهی را، نادیده میگیرند و گمان میکنند که با دعوت از یک کارشناس یا استاد دانشگاه میتوانند اعتبار حرفهای خود را همچنان حفظ کنند. این در حالیست که احساس مشارکت در ساخت خبر و این امکان که در فضای این رسانههای غیررسمی تاثیر بر تفسیر خبر از طریق ابراز دیدگاه، نقد و اضافه کردن تجربهها ممکن است، چنان قدرتی را برای رسانه های غیررسمی ایجاد می کند که نپرداختن به این حوزه، به شکست یک رسانه منجر خواهد شد.
به نظر میرسد سکوت رسانه های رسمی نسبت به واقعه اسیدپاشی، جز بیاعتباری این رسانهها چیزی در پی نخواهد داشت. به واسطه رسانههایی که صدای تک تک شهروندان هستند، سکوت حاکم با فریاد تجربهها، ترسها و همدردیها می شکند.