تهران- ایسکانیوز/لیلا کردبچه : نوشتن دربارۀ سپیدها و نیماییهای منزوی کار آسانی نیست؛ نوشتن دربارۀ اشعاری که محمدعلی بهمنی، مجموعشدن آنها را شکل دیگری از توانمندیهای او میداند.
شعرهای سپید و نیماییِ حسین منزوی را که اغلب در سالهای پایانیِ حیات او نوشته شدهاند، میتوان اگر نه جزو بهترینها، جزو موسیقاییترین و مترنمترینهای نیمایی و سپید دانست. حقیقت این است که تجربۀ عمری غزلسرایی، شاعر را به این نتیجه رسانده که گوشِ ایرانی، گوشی موسیقایی است و به ترنّم و موسیقیِ شعر، بیش و پیش از هر عنصرِ شعرآفرینِ دیگر واکنش مثبت نشان میدهد.
درحقیقت غنای موسیقاییِ سپیدها و نیماییهای منزوی، پاسخی است به نیاز موسیقاییِ مخاطبانی که از دیرباز با افاعیل عروضی شادمانی کردهاند، با افاعیل عروضی گریستهاند، کودکانشان را با افاعیل عروضی خواباندهاند، با افاعیل عروضی حماسه آفریدهاند و...
اوج ترنّم موسیقایی را در نوسرودههای منزوی، در کارهایی میبینیم که عملاً بین نیمایی و غزل و مثنوی در نوساناند، مثل نخستین شعر مجموعۀ «با عشق تاب میآورم» (شعری در تسلای زندهیاد سیمین دانشور) که تساوی ارکان عروضی بر بخش عمدۀ آن حکمفرماست و عدم رعایتِ قافیه بهشکل کلاسیک است که آن را از غزل بودن یا مثنوی بودن، رهانده است:
بانوی سیاهپوش! بانو جان
سر برکُن از این شبِ سیاووشان
آنجای آنک: زمرّدی جوشان
جنگل شده گاهوارۀ خورشید
در خانهات آن درخت بالیده است ...
گرچه اینقبیل نوسرودهها تا حدّ زیادی نشان از بلاتکلیفی شاعر در نزدیک شدن یا نشدن به قالبهای نوتر دارد، امّا در بخش گستردهای از نوسرودههای منزوی میبینیم که او توانسته بهخوبی از سیطرۀ عناصر موسیقیساز بیرونی چون وزن و ردیف و قافیه بیرون بیاید و چون دیگر نوسرایان، به عناصر موسیقیساز درونی بگراید.
تصویرسازیهای منزوی در نوسرودههایش، در شمار بهترین تصویرسازیها در بین سپید و نیماییسرایان محسوب میشود، بهویژه اینکه بدانیم شاعرِ این شعرها، پیشتر، بهترین غزلهای عاشقانۀ معاصر را گاه با تصویرسازیهای کاملاً کلاسیک سروده است. ریزبینی و جزءنگری در تصویرسازی از ویژگیهای بارز تصاویر شاعرانۀ منزوی است:
وقتی که پلکهایت
آن پردههای ابریشم ـ آویزههایی از مژه با او ـ
از آن دریچههای دوگانه
بالا میرود
آبیست
دنیای من که پشتِ دریچه است
از دیگر ویژگیهای تصویرهای شاعرانۀ منزوی، توجه به عناصر طبیعت و بهنوعی دخیل کردنِ طبیعت در فرایند ساخت تصاویر است. آسمان، دریا، جنگل، گل، درخت و... از تکرارشوندهترین عناصر در تصویرسازیهای او هستند:
چشم تو آسمان را،
قابی گرفته است
.........................
خوابِ خالیِ مرا گرفت و پهن کرد
روی آسمان و شب سیاه شد
نیز برخی تصاویر در نوسرودههای منزوی از نوعی حسّامیزی خاص برخوردارند که نمونههای خوبش را تنها در کار برخی بزرگان شعر، و نیز در برخی داستانهای شاعرانۀ بیژن نجدی دیدهام. در این نوع حسّامیزی، علاوه بر آمیختنِ دو حسّ متفاوت به یکدیگر برمبنای شباهت، عامل دیگری نیز دخیل در فرایند تصویرسازی است و آن، تکیۀ ضمنی بر ضربالمثل یا اصطلاحی زبانزد است، مثلاً آنجا که منزوی میگوید: «تیغی برهنه داشت صدایش»:
1ـ صدا (در حوزۀ شنیداریها) به تیغ تیز (در حوزۀ دیداریها و بسودنیها) تشبیه شده
2ـ بهطور ضمنی، ترکیبِ آشنای «زخم زبان» را به ذهن متبادر میکند؛ یعنی با صدایش، با سخنش، مثل تیغ برهنه، زخم میزد
نظیر همین نوع تصویرسازی را مثلاً در کار اخوانثالث میبینیم: (مردِ نقّال از نگاهش ضجّه میبارید/ و صدایش مثل خنجر بود)
که در آن:
1ـ نگاه (دیدنی) به ضجّه (شنیدنی) و صدا (شنیدنی) به خنجر (دیدنی) تشبیه شده
2ـ بهطور ضمنی، «ضجّه باریدن از چشم»، «خون گریه کردن» را، و «مثل خنجر بودنِ صدا»، «زخم زبان زدن را» تداعی میکند
منزوی از این دست هنرنماییهای زبانی کم ندارد، هنرنماییهایی که در غزلهایش هم بهنوعی دیگر حضور داشتند، امّا در نوسرودههایش، گویی زنجیر اوزان و قوافی از دست و پایشان باز شده و بهگونهای بسیار آزادانهتر مجال بروز و ظهور یافتهاند.
منزوی را میشد یکی از بهترینهای نیمایی و سپید دانست، اگر جامعۀ ادبیِ ما سعادتِ بهرهمندیِ بیشتری از حضورش میداشت.