در تاریخ تشیع، بحث های بسیاری در باب هدف و ماهیت قیام امام حسین(ع) طرح شده است. برخی نهضت حسینی را نماد یک انقلاب، و برخی آن را تجلی رویکردی اصلاحطلبانه دانسته اند. برخی هدف حضرت را رسوا کردن حکومت اموی با ریختن خون، و برخی آن را، تلاش برای بدست آوردن حکومت دانسته اند. اما از منظر جامعه شناختی، واقعه کربلا را چگونه باید تفسیر کرد؟


متن زیر، بازنویسی گفتاری است از اردشیر منصوری، که در دومین شب از شب های عاشورایی دانشگاه تهران ایراد شده است. او می کوشد در این برنامه که به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شده است، خوانشی جامعه شناسانه از واقعه کربلا و زندگی ارزشمند امام سوم شیعیان بدست دهد.


اردشیر منصوری


خالصانه‌ترین سلام و درود خود را به روح عظیم مردانی می‌فرستیم که میراث دینی ما، منوط به جانفشانی‌های آنهاست. در تاریخ بشر، مردان بزرگی بوده‌اند که در راه ساخت و پردازش فرهنگ تلاش و ایثار کردند، اما فارغ از علقه‌ای که شیعیان به سیدالشهدا دارند، به نظر می‌رسد که یگانه و بی‌همتا دانستن امام حسین در میان آنان، مبالغه نیست. در محرمی دیگر، قرار شد ما هم به این موضوع ادای دِین کنیم.

به واقعه کربلا، تا کنون از زوایای مختلف عرفانی، اخلاقی، ایدئولوژیک و ... پرداخته‌اند. تلاش من در این گفتار آن است که این واقعه را از منظر اجتماعی-فرهنگی تحلیل کنم.اما پیش از شروع بحث، لازم است به دو مقدمه بپردازیم.

مقدمۀ یکم

نخست باید به این سوال پاسخ داد که ضرورت پرداختن به بحث امام حسین و واقعه کربلا چیست؟ ممکن است کسی بگوید افراد بسیاری در طول تاریخ حوادثی آفریدند و رفتند. آیا برای همیشه‌ی تاریخ و طی هزاره‌‌ها باید برای آنها مراسم بر پا کرد؟ چرا هر ساله و با تشریفات مفصل و ممتاز به این واقعه پرداخته می‌شود؟

در پاسخ به این سؤال، باید گفت:اولاً انسان، موجودی فرهنگی است. کسانی مانند مید، فرهنگ را مجموعه‌ای از نمادها می‌دانند. اگر بپذیریم که نمادهای فرهنگی، حامل ارزش‌هایی هستند که به نسل‌های پسین می‌رسند و زندگی انسان‌های متأخر لاجرم با آن میراث متشکل از نمادها گره خورده، در آن صورت پرداختن به نمادها چندان گزاف نخواهد بود. در واقع ما به دلیل نیازی که به فرهنگ داریم، به پاسداشت این نمادها اهتمام می‌کنیم. ماجرای امام حسین(ع) از نظر ما حاوی یکی از آن نمادهای ممتاز است. "حسین همچون نماد ایستادگی اخلاقی و مدنی در برابر ظلم".

ثانیاًشاهد آن هستیم که خوانش‌های تحریف‌آمیز از عاشورا و واقعه‌ی کربلا، همچنان بازتولید می‌شود و برای زدودن این اضافات، لازم است که بارها به آن پرداخت. این تحریفات را می‌توان در دو دسته عمده، قرار داد: 1- تحریف پوپولیستی که همان خوانش عامیانه و خرافه‌آمیز از است، و 2- خوانش سیاسی جانبدارانه، که در آن هر حزب و جریانی  مایلاستنشانه‌هایحسینیرادرخود،ونشانه‌هاییزیدیرادرمخالفانبرشمارد. منسعیمی‌کنمدرگفتارم،ازایندوتحریفحذرکنم.

مقدمه دوم

ضروری است از دو اشتباه در خوانش علمی وقایع تاریخی بپرهیزیم: 1- آناکرونیزم (همزمان‌پنداری امور ناهمزمان)؛ ‌گر چه می‌توان در پرتو نظریات جدید، اتفاقات دیروز را بازخوانی کرد، اما نباید بدون قرائن کافی، نظریه‌ی جدید را بر امر سنتی فرافکنی کرد. 2-تقلیل‌گرایی؛نباید در تشریح و تبیین یک رخدداد، از وجوه گوناگون آن غفلت کرد، یعنی یک وجه موضوع را برجسته ساخت و سایر وجوه آن را نادیده گرفت. من می‌کوشم در گفتارم از این خطاهای معرفتی دوری کنم.

جنبش‌های اجتماعی: شورش/انقلاب/ مبارزه مدنی

رخدادی همچون ماجرای عاشورا را در بادی نظر می‌توان تحت سه شکل متفاوت از کنش سیاسی گنجاند: شورش، انقلاب، مبارزه مدنی. این سه مفهوم، کم و بیش مدرن‌اند. گرچه واژه‌ی انقلاب از زمان ارسطو به کار رفته است و شورشهم عموماً آشنا بوده، اما وضع اصطلاحِ «مبارزه مدنی»، در قرن 19 اتفاق افتاده است.

شورش، اختلال در نظم موجود و بر هم زننده‌ی صلح و آرامش است و گاهی کلمه‌ی "فتنه" را مترادف با آن به کار می‌برند. انقلاب هم از یک وجه شبیه شورش است. زیرا در رخدادی از نوع انقلاب هم نظم پیشین به هم می‌ریزد تا نظم پسین جای آن بنشیند. اما تفاوت در آن است که در انقلاب، قرار است یک ساختار قدرت با رفتار خشونت‌آمیز از میان برداشته شود، و در کوتاه مدتی ساختاری جدید از قدرت جای آن را بگیرد. اما در شورش، وضعیت بدیل در نظر گرفته نشده است و لزوماً منجر به تغییر ساختار نمی‌شود. پس می توان گفت که گام اول انقلاب، شورش است.

از منظری بیرونی و غیرمومنانه به ماجرای امام حسین، ممکن است واقعه‌ی کربلا نه انقلاب، بلکه یک شورش به حساب آید، زیرا با قیام امام حسین، تنها نظم موجود به هم ریخته شد، اما نظم جدید به جای آن مستقر نشد. البته متفکرانی مانندعلی شریعتی یا عطاء‌الله مهاجرانی، که هر دو آثاری ارزشمند در باره‌ی عاشورا دارند، و چند تن از متفکران عرب، واقعه‌ی کربلا را انقلاب می‌دانند. اما به باور من، مبارزه مدنی، مناسب‌ترین واژه برای توصیف وجه سیاسی-اجتماعی حرکت امام حسین است.

مبارزه مدنی، خودداری از اطاعت قدرت مسلطی است که دچار فساد شده است. این کار با شورش متفاوت است. یک فرد شورشی، به نحو خشونت‌آمیزی با نظم در می‌افتد، اما یک مبارز مدنی، دست کم در گام اول، صرفاً از پذیرش زور و قدرت فاسد اجتناب می‌ورزد و آغازگر اِعمال خشونت نیست.

ویژگی دوم مبارزه مدنی، تلاش برای جلب حمایت حداکثری است. مبارز مدنی، برای آنکه حرکت مبارزه جویانه‌اش به‌طور طبیعی وجه حداکثری بیابد، صبر پیشه می‌کند. بنابراین مبارزه‌ی مدنی در یک ظرف دموکراتیک قابل تحقق است. البته باید توجه داشت که جامعه زمان امام حسین(ع) و عرب آن روزگار، اساساً درکی از دموکراسی به معنای مدرن نداشته است، اما نشانه‌هایی از رفتار بالنسبه دموکراتیک را می‌توان در برخی کنش‌های انسان‌های مصلح جهان سنت همسراغ گرفت.

سومین ویژگی در مبارزه مدنی، آن است که مخاطب اصلی آن، مردم است. در انقلاب‌ها، انقلابیون می‌خواهند از مردم، برای مبارزه با رأس قدرت، یارگیری کنند و به همین دلیل، نقد توده را موقتاً به تأخیر می‌اندازند. اما یک مبارز مدنی، می‌داند که ریشه‌های فساد در باورِ عمومی است و سعی می‌کند خود مردم را مخاطب قرار دهد و آن ریشه‌ها را اصلاح کند.

سرانجام آنکه مبارزان مدنی اخلاق‌گرا هستند و حتی‌المقدور از خشونت پرهیز می‌کنند، در حالی که در نگرش انقلابی، برای آنکه تغییرسریع تر رخ دهد، خشونتمباح فرض می‌شود؛ گویی کشتن و کشته شدن هزینه‌ای اجتناب‌ناپذیر است.پس مبارزه مدنی اولاً یک حق است: حق خودداری از وفاداری و تبعیت از یک حاکمیت، و حق مقاومت. در مبارزه مدنی ابتدا وفاداری از قدرت نامشروع سلب می‌شود و اگر قدرت دچار "ستمگری" یا "بی‌کفایتی" تحمل‌ناپذیر شده باشد، ناخواسته ممکن است کار به مقاومت و درگیری نیز کشیده شود. ثانیاً سلاح راستین این گونه مبارزه، وجدان است. مبارز مدنی بیش از آن که به ابزار خشونت‌آمیز متکی باشد، به وجدان متمایل به آزادگی انسان‌ها متکی است. از این منظر کار اساسی یک مبارزآن است که روحی به جامعه‌ی بدون روح بدمد.

با تقریر این مفاهیم،به بازخوانی اجمالی نهضت امام حسین می‌پردازیم. ماجرا را از هنگامی پی می‌گیریم که معاویه، خلافت جهان اسلام را به‌دست داشت. رفتار و سلوک معاویه به‌راستی از منظر جامعه‌شناسی سیاسی قابل مطالعه است. سیر رفتارمعاویه از زمان حاکمیت خلفای مسلمین، عمر و عثمان و امام علی محل مداقه‌های روشنگری است. تأمل در کنش سیاسی معاویه در تقابل با مشی خلفای پیشین، نوعی انحراف از وضع معهود را به‌خوبی نشان می‌دهد. شماری از بدعت‌های معاویه که حکومت او را مستحق عنوان انحراف از سنن اسلامی و اخلاقی و معیارهای پذیرفته شده‌ی جامعه‌ی مؤمنان، و بنابر این مستوجب مبارزه نشان می‌دهد بدین قرار است:

1-توسل به خدعه در به‌دست گرفتن زمام امور و تثبیت قدرت.

2- برای نخستین بار در امت اسلامی، استفاده از نگهبان شخصیو تمام وقت؛ در زمان پیامبر و خلفای راشدین چنین چیزی نبوده است و آنان در زندگی عادی، محافظی نداشته‌اند. بنابراین بین خود و عموم مردم فاصله‌ای خلاف سنت اسلامی ‌افکند.

3- برای نخستین بار ایجاد مقصوره (فرورفتگی در محراب)برای در امان ماندن از حملات احتمالی، هنگامی که در حالت امامت جماعت است. بدین وسیله باز برای خود جایگاه فاخری خلاف سنت قائل می‌گردد.

4- او نخستین کسی است که مانند امپراتور‌های روم و ایران، برای خود کاخ و بارگاه می‌سازد. در جهان اسلام پیش از معاویه، کاخ ویژه به عنوان دارالخلافه وجود نداشت و خلیفه در خانه شخصی زندگی می‌کرد.

5- او نخستین کسی است که پرسش و انتقاد را در میان خطبه‌هایش ممنوع می‌کند. در زمان پیامبر و خلفای راشدین، هر شخص حق داشته در میان صحبت آنان، سوال، نظر و  اعتراضخودرامطرحکند.

6- احیاگر اشرافیت بود و جایگاه ویژه برای خواص و طبقات بالا قائل شد، مراسم مجلل و مملو از عیش و نوش را مباح و موجب مباهات کرد، در حالی که در زمان خلفای پیشین همچون عمر و به‌ویژه علی (ع) چنین سنن اشرافی به‌شدت نهی می‌شد.

7- سنت حسنه‌ی مشورت امیر با دانایان و آگاهان را ترک کرد و حکم هایش را یک جانبه و بدون مشورت صادر می‌کرد.

8- لشگر نظامی تخصصی در جهان اسلام، اولین بار در زمان معاویه تشکیل شد تا کشورگشایی و نیز سرکوب مخالفان داخلی به‌راحتی انجام گیرد.پیش از آن، عموم مسلمانان، علاوه بر کارهای روزانه مانند کشاورزی و دامپروری و ...، در زمان جنگ، به میدان می‌رفتند و لشگری از پیش سامان داده شده وجود نداشت.

9- معاویه در حکومت خود، همواره به سمت تمامیت‌خواهی پیش رفت. فرقی وجود دارد میان استبداد و تمامیت‌خواهی. در استبداد (دیکتاتوری)، شما حق نفد و مخالفت ندارید، اما حق سکوت دارید. ولی در حکومت تمامت‌خواه(توتالیتر)، شما نه تنها نمی‌توانید مخالفت کنید، بلکه سکوت هم نمی‌توانید کنید، بلکه مدام باید بیعت کنید و وفاداری‌تان را اثبات کنید.

با در نظر گرفتن این موارد، قیام و نهضتی از سوی فرزندان امام علی که هم شایستگی علمی داشتند و هم مردمان فراوانی برای سپردن زمام امور به آنها متفق‌القول بودند، امری معقول به نظر می‌آید. اما باید ببینیم آیا نوع واکنش امام حسن و امام حسین، از نوع ابتدا به جنگ و دست یازیدن به قیام مسلحانه برای براندازی بود، یا آنها برای مبارزه با بدعت‌ها و فسادها روش دیگری در پیش گرفته بودند.

رفتار امام حسن به اجمال تمام از این قرار بود: پس از شهادت علی (ع)، به‌دست گرفتن زمام امور در کوفه که پایتخت حکومت خلیفه‌ی پیشین بود، بر اساس بیعت بزرگان و مردم پایتخت جامعه‌ی اسلامی. آغازگر جنگ با او معاویه بود که از شام با سپاهی تخصصی و پرجمعیت به سوی مرکز خلافت حمله آورده بود و امام ابتدا به جنگی دفاعی دست یازید. در همان آغاز جنگ، افراد امام که البته جنگجویان تخصصی نبودند، اطراف او را خالی کردند. معاویه پیشنهاد صلح می‌دهد. امام با شرایطی که در تاریخ آمده است، صلح را می‌پذیرد. با شهادت امام حسن، امام حسین به عنوان رهبر معنوی مؤمنان، به‌ویژه شیعیان، در مقابل معاویه قرار می‌گیرد. طی 9 سال تقارن زمان امامت حسین (ع) با خلافت معاویه، امام برای مقابله مسلحانه دست به کار نمی‌شود. ایشان در پاسخِنامه‌ای از معاویه، که حسین (ع) را به علت سر باز زدن از پذیرش ولایت عهدی یزید، خطاب قرار داده بود، به صراحت بیان می‌کند که اگر چه حکومت او را فاسد می‌داند (حتی تعبیر شیطانی را به کار می‌برد) اما قصد جنگ با او را ندارد.

معاویه به سال60 هجریقالب تهی می‌کند و یزید که در فساد از معاویه گوی سبقت می‌ربود و در کفایت زمامداری از او ضعیف‌تر بود،خود را میراث‌دار قدرت پدر اعلام می‌کند. او به افرادی که از جانب آنان احساس خطر می‌کرد، نامه می‌نویسد: عبدالله‌بن عمر، عبدالرحمن‌بن ابی‌بکر، عبدالله‌بن زبیر و حسین‌بن علی(ع). فرمان یزید به فرستادگان خود بدین قرار بوده است: به مدینه می‌روید، از این افراد یا در مجلس بیعت می‌گیرید یا سر مخالف را برای من می‌آورید. به گزارش تاریخ،عبدالله زبیر پس از شنیدن پیام، بدون دادن پاسخ، شبانه می‌گریزد. اما واکنش امام حسین به قراری دیگر است. چند تن از یاران خود را مسلح پشت در خانه والی نگه می‌دارد و خود وارد خانه حاکم مدینه می‌شود، یعنی از مذاکره و مواجهه‌ی مستقیم نمی‌هراسد. پس از شنیدن پیام، امام ضمن بیان عدم رضایت خود از شیوه‌ی حکمرانی معاویه و یزید می‌فرماید بعید می‌دانم یزید به بیعت مخفیانه همچون منی راضی باشد. فردا کنار مسجد در مقابل همگان از من درخواست کنید. سپس قصد ترک خانه را می‌کند. مروان، مشاور ولید، می‌گوید فرمان یزید آن است که در مجلس یا بیعت بگیر و یا او را بکش. امام جواب می‌دهد تو کوچک‌تر از آنی که مرا بکشی، و می‌رود. فردای آن روز با یاران و خانواده خود از مدینه خارج می‌شود. این رفتار، برخورد فردی سلحشور است که نه از ترس، تن به ذلت بیعت با فردی فاسدمی‌دهد و نه به دنبال جنگ و خونریزی است.

امام دو ماه در مکه با اهل بیتش مقیم می‌شود. به گواهی تاریخ در این مدتامام برای آغاز جنگ با یزید اهتمامینمی‌کند، در عوض یادآور ویژگی‌های جامعه‌ی اسلامی بر اساس شاخص‌های راستین سنت رسول‌الله می‌شود و تنها فساد یزید را برملا می‌کند و می‌فرماید همه می‌دانید که اگر شاخص‌های حکومت پیامبر مقصود باشد، حق زعامت با مااست. همزمان با این وقایع، تعدادی نامه از مردم و بزرگان کوفه به دست امام می‌رسد که پیش از این و در زمان حکومت معاویه، بی‌سابقه بود. زندگی بر امام در مکه سخت می‌شود و عوامل ترور یزید علیه امام در مکه لو می‌روند. امام آهنگ کوفه می‌کند، تا اولاً خود و خانوده‌اش از گزند باز دارد، ثانیاً زمینه را برای احیای جامعه‌ی نبوی و علوی مهیا سازد. اما بر اساس روایات تاریخی متقن، امام همواره تأکید دارد که قصد شورش و جنگ و ایجاد بغی و طغیان ندارد. او تصریح می‌کند: من برای فساد خروج نکردم بلکهبرایاصلاحدرامتجدمخروجکرده‌ام.

باید دقت کردتا این"اصلاح"رابهمعنایی که امروزه به عنوان معادل"reform"به‌کار می‌رود در نظر نگیریم، این نوع اصلاح مفهومی مدرن است. همان طور که باید بین "خروج" و آنچه "انقلاب" به معنای معادل "revolution"دانسته می‌شود، تفاوت را در نظر بگیریم. به باور من، تاکید امام بر اصلاح در «امت»، بر اساس شاخص‌هایی که از مضمون نامه‌ها و خطبه‌های امام در حرکت به سوی کوفه به دست می‌آید، ورفتار ایشان طی 10 سال امامت،نشان از نوعی مبارزه مدنیدارد، البته به شکلی متناسب با سپهر جهان سنت.

سخن این نیست که امام متمایل به جهاد و تشکیل حکومت نبوده یا ادعای صلاحیت برای خلافت مسلمانان را نداشته است. اما اولاً جهاد ایشان دفاعی بود و برخلاف قولی مشهور، به گمان بنده امام قصد نداشته که با شمشیر، حکومت را به‌دست آورد (چنانکه در خوانش جناب صالحی نجف‌آبادی بر آن تأکید می‌شود) و ثانیاً قصد کشته شدن نیز نداشته تا به اصطلاح با خون خود رسواگر فساد باشد (چنانکه در خوانش دکتر شریعتی این گونه تفسیر شده است). به نظر بنده این دو خوانش با شواهد تاریخی تأیید تام نمی‌یابند.

عظمت نهضت امام در اخلاق‌مداری کنش سیاسی او است و ابتدا نکردن به حَرب و جنگ، اما تا پای جان در دفاع از حریت و آزادگی کوشیدن و تن به دلت ندادن. درود بر حسین سرور آزادگان و سرور شهیدان راه حق و آزادگی.
کد خبر: 127799

وب گردی

وب گردی