ایسکانیوز - دین و اندیشه: روشنفکری دینیِ پس از انقلاب، در قیاس با روشنفکری دینیِ پیش از آن، بدون شک از عمق تئوریک، توان انتقادی و خلاقیت معرفتیِ بیشتری برخوردار است. اما یک کمبود در آن، به ویژه در نسل‌های جدیدترش مشهود است. روشنفکری دینیِ پس از انقلاب در رابطه با مقولات "مذهبی" نه تنها خلاقیت معرفتی بلکه توان انتقادیِ خود را نیز کمتر بکار گرفته است.


ایشان در بیشتر مواقع با سکوت از کنار مباحثِ کلانِ مذهب همچون امامت، ولایت، عصمت، مهدویت و ... گذشته‌اند و به جز چند نقد مقطعی یا دست‌دوم، نمونه‌ای در کارنامه شان مشاهده نمی‌شود.


عبدالحمید ضیایی از جمله روشنفکران دینیِ جوانی است که کوشیده است این سکوت را بشکند و بر وفق رسالت روشنفکرانه، مواجهه‌ای انتقادی-خلاقانه با یکی از ویژه‌ترین مقولات مذهبی یعنی عاشورا داشته باشد.


ziayi


ضیایی، در مقدمۀ کتابش می‌نویسد: «نکته و پرسش حائز اهمیت این است که گرایش و نگرش شیعی، چگونه خواهد توانست با عرصۀ جدید جهان مدرن نسبت برقرار کند؟ ... در این جهان، تشیع نیز باید به مثابه اندیشه‌ای توانمند در کنش‌گری عقلانی و شعورگرایانه با ساحت‌های طوفان‌خیز پیرامونی، ایجاد نسبت و رابطه نماید.»


کتاب جامعه‌شناسی تحریفات عاشورا ی ضیایی، گامی است در جهتِ برقراری چنین نسبتی. ضیایی دانش‌آموختۀ دکتری فلسفۀ تحلیلی از دانشگاه سوربن، دستی نیز در شعر و شاعری دارد و از وی چند مجموعۀ شعر نیز به چاپ رسیده است.


این علاقۀ ادبیِ وی، در پژوهشش در رابطه با عاشورا هم بازتاب یافته است و بدین‌ترتیب کتاب وی از دو بخش کلی تشکیل می‌شود: بخش نخست رویکرد جامعه‌شناختی به عاشورا و بخش دوم رویکردِ ادبی به آن.


در بخشِ نخست، یعنی «عاشورا و مواجهۀ جامعه‌شناختی»، ضیایی می‌کوشد راهی به سوی رهیافتی انسانی (و نه ماورایی) به قیام امام حسین بگشاید. وی به صراحت بیان می‌دارد که قصدش، انکارِ رهیافت مابعدالطبیعی به عاشورا نیست؛ بلکه می‌کوشد انحصارِ آن را بشکند و شرایط نگریستن به پدیدۀ عاشورا را از منظری متفاوت فراهم آورد.


در تحلیلِ جامعه‌شناختیِ وی از زمینه‌های ظهورِ چنین برخوردی با آل پیغمبر، نکتۀ چندان تازه‌ای مشاهده نمی‌شود. وی به همان بازگشتِ جامعۀ عرب بعد از وفات پیغمبر به خوی جاهلی، اصالت دادن به نژاد عرب و فساد مالیِ حکام به عنوان دلایلِ لزوم قیام امام حسین(ع) اشاره می‌نماید.


تنها نکتۀ جالب در تبیین وی، اشاره به قُصّاص است؛ کسانی که در رابطه با پیغمبر و اصحابش داستان سرایی و قصه‌بافی می‌کردند. معاویه از این جماعت برای تحریف سیرۀ رسول اکرم(ص) بیشترین بهره را برد.


ضیایی با اشاره به نقل‌های دینوری و ابن‌جوزی در مورد ویژگی‌های قصاص می‌گوید: «قصه‌گو می‌بایست ریش انبوهی داشته، صدایی رسا، قیافۀ جذاب و جامۀ تمیز دربر می‌کرد ... وی باید طوری می‌بود که هر وقت اراده می‌کرد اشک از چشمانش جاری می‌شد ... دارا بودنِ مریدان نعره‌زن برای گرم کردن مجالس و تحریک دیگران و تظاهر به گریه نیز از اوصاف قصاص به شمار می‌رفت.»(صفحۀ 32-33) به باور ضیایی این جماعتِ قصه‌باف یکی از پایه‌های تحریفی را ایجاد نمودند که بر بسترِ آن تراژدیِ عاشورا رخ داد.


ضیایی در ضمنِ تحلیلِ جامعه‌شناختی‌اش، اشاراتی آسیب‌شناسانه به تحریفات معنویِ عاشورا نیز می‌نماید. تحریفات معنوی در مقابل تحریفات تاریخی، تعبیری نادرست از اهداف و فلسفۀ قیام امام حسین ارائه می‌دهد. اصلِ گرفتنِ شهادت و گریه برای امام حسین دو نمونه از این تحریف‌هاست.


به باور ضیایی، شهادت بدونِ درنظر گرفتنِ هدفش، هیچ ارزشی را دارا نیست و هدفِ آن یقینا ارزشی بیش از خودِ آن داراست. در این راستا، ضیایی نگرشِ عرفانی-اسطوره‌ای به عاشورا را نیز به چالش می‌کشد. نگرشی که به مسئلۀ شهادت در اسلام از منظر مسئلۀ فداء در مسیحیت می‌نگرد. در نگرش اسلامی، انسان از آغاز گناهکار نیست؛ در نتیجه، شهادتِ کسی و فدا شدنِ کسی، بذات برای پاکیِ انسان ضروری نیست.


اصل گرفتنِ گریه برای امام حسین هم، نمونه‌ای مشابه از این آسیب‌هاست. اگر گریه بر امام حسین به خودیِ خود اصل باشد، شاهان جبار و جلادِ قاجار که باشکوه‌ترین مراسم‌ها را برای محرم برپا می‌کرده‌اند و خود به عزاداری و گریه می‌پرداختند، باید نخستین شفاعت‌شده‌گان این درگاه باشند.


اما جالب‌ترین بخشِ کتابِ ضیایی، بدونِ شک بحث‌هایش پیرامون تحریفاتِ تاریخی قیام عاشوراست. وی مرحوم محدث نوری، مرحوم حسن امین‌عاملی و شهید مطهری را آغازگران راه مبارزه با تحریفات تاریخی می‌داند و خود می‌کوشد در امتداد راه ایشان گام بردارد.


نکتۀ نخست در رابطه با تحریفات تاریخی، بررسی یک سری از مورخان است. ضیایی بر آن است که نسخۀ موجود از مقتل ابومخنف که بسیاری از مورخان به عنوان قدیمی و اصلی‌ترین سندِ عاشورا می‌شناسند نسخه‌ای تحریف‌شده است. در ضمن وی به تشکیک علمای رجال در وثاقت متنِ ابومخنف و مذهب وی نیز اشاره می‌کند.


ضیایی همچنین با دیدی منفی به طبری می‌نگرد و بر آن است که طبری یک سری اتهامات تحریفی به امام حسین نسبت داده است؛ اتهاماتی همچون راهزنی و مصادرۀ اموال کاروانیان از سوی ایشان و یا ترس مسلم از ادامۀ سفر به کوفه و مجبور شدنِ وی توسط امام حسین از جملۀ این تحریفات است.


از جمله مورخان مهم دیگری که نویسنده به آن اشاره می‌کند، ابن‌خلدون است. ابن‌خلدون قیام امام حسین را تنها برای رسیدن به حکومت می‌داند و نه تنها از معاویه، بلکه از یزید هم به دفاع می‌پردازد. البته ابن‌خلدون نهایتا نگرشی دو سویه اتخاذ می‌کند، به‌گونه‌ای که هم امام حسین و هم یزید را بر سبیل حق می‌داند.


نمونۀ دیگر از مورخانی که به دفاع از یزید و امویان پرداخته‌اند غزالی است. وی لعن یزید را به بهانۀ اختلاف‌افکنی میان صحابه، ممنوع کرده و بدین‌ترتیب یزید را نیز در شمار صحابه جای داده است.


از دیگر مواردی که ضیایی به عنوان تحریف تاریخی مطرح می‌نماید سه جملۀ بسیار معروف و منتسب به امام حسین است که عبارتند از هل من ناصر ینصرنی...، ان کان دین محمد لم یستقن الا بقتلی ... و ان الحیاة عقیدة و جهاد.


ضیایی مدعی است با وجود فحص و جستجوی بسیار در مدارک، هیچ سندی برای این سه عبارت نیافته است و از این رو آن‌ها را ساختۀ روضه‌خوانان و راویان کربلا می‌داند.


ضیایی در ادامۀ بررسی تحریفات تاریخی، به سراغ روضه‌ها می‌رود و مواردی را که به نظر وی سندی ندارد معرفی می‌نماید. نمونۀ نخست که شهید مطهری نیز به تفصیل آن را بررسی نموده است، همسری دروغین برای امام حسین به نام شهربانو است. وی تحلیلی سیاسی از دلایل جعل چنین داستانی ارائه می‌دهد و این عمل را به دولت صفوی منتسب می‌داند.


به باور ضیایی، نمونۀ دیگری از روضه‌های تحریفی، عروسی حضرت قاسم است، نمونه‌ای که شهید مطهری نیز دروغین بودنِ آن را تایید نموده است. اما یک نمونۀ جنجال‌برانگیز از روضه‌های مشکوک، سر به محمل کوبیدنِ حضرت زینب در زمان مشاهدۀ جنازه‌هاست. بسیاری از مدافعین قمه‌زنی با استناد به این روضه، این فعل را جایز شمرده‌اند. اما ضیایی بر آن است که در هیچ یک از منابع و مقاتل معتبر یا حتی نیمه‌معتبرِ عاشورا، چنین قصه‌ای نیامده است و حتی شیخ عباس قمی محدث معروف معتقد بوده است که در آن زمان محملی وجود نداشته است که حضرت بخواهد سر را بر آن بکوبد.


یک تعبیر جاافتادۀ دیگر که ضیایی سندیت آن را به چالش می‌کشد، سخنِ حضرت قاسم مبنی بر شیرین‌تر از عسل بودنِ شهادت است. همچون شهید مطهری که در وجود دختری چهار ساله به نام رقیه برای امام حسین تشکیک نموده بود، ضیایی نیز بر آن است که هیچ نقلی در منابع معتبر و حتی نیمه‌معتبر بر وجودِ چنین دختری نیست، تنها در لهوف سیدبن‌طاووس از دختری به نام سکینه(نه رقیه) نام برده شده است که در خرابه‌های شام با مشاهدۀ پیراهنِ امام(نه سر ایشان) جان سپرد.


عبور اسراء از قتلگاه، داستان شیر و جنازۀ امام حسین، صدقه دادن به کودکان امام و مخالفتِ ام کلثوم و حدیث ام‌ایمن و سربرهنگیِ حضرت زینب از دیگر روضه‌هایی است که ضیایی معتقد است سندی در منابع معتبر برای آن‌ها موجود نیست.


بخشِ دوم کتابِ ضیایی به مرورِ ادبیاتِ عاشورایی از آغاز تا به امروز اختصاص یافته است. ضیایی در این بخش از مرور صرف و یک سری دسته‌بندی‌های ساده فراتر نمی‌رود و گامی در جهتِ نقد ادبیِ آن‌ها برنمی‌دارد.


به طور کلی قوتِ کتابِ ضیایی به پژوهش‌های تاریخیِ آن است. البته بدون شک علمای تاریخ باید در مورد اعتبارِ مدعیات ضیایی داوری کنند. اما هرچه هست، سخن تازه و قابل توجهِ وی در تراز تاریخی است. می‌توان همین تلاشِ نقادانه را در ترازهای عمیق‌ترِ جامعه‌شناختی و روانشناختی نیز بکار بست و علاوه بر آن، از خلاقیت‌های روشنفکرانه در راستای بازسازیِ مقولات کلان مذهبی همچون عاشورا بهره گرفت. تنها در این صورت است که نقیصۀ روشنفکری دینی پس از انقلاب، در عدم برقراری نسبت با مقولات کلان مذهبی رفع خواهد شد.

کد خبر: 128133

وب گردی

وب گردی