استفان والت در فارین پالسی نوشت: سوالی از شما می پرسم:آیا وضعیت جهان را بسیار گیج کننده و درهم می بینید؟آیا شما نیز نمی توانید دلیلی برای اتفاقات جاری بیابید؟باید بگویم شما تنها فردی نیستید که جواب مثبت می دهید.
جهان امروز پر شده از تناقضات.از یک سو امید به زندگی و آموزش و پرورش ارتقا یافته است،ده ها میلیون نفر از چنگال فقر خارج شده اند،شرکت های خصوصی حقوق کارمندان خود را رعایت می کنند و یورو هنوز زنده است.از آن سو که نگاه کنیم،اقتصاد اروپا هنوز دچار مشکل است،روسیه همکاری های هسته ای خود با ایالات متحده را به حالت تعلیق در آورده است.افراط گرایان در گوشه و کنار جهان مشغول کشتار هستند و پرونده هسته ای ایران هنوز به نتیجه نرسیده است.

به گزارش ایسکانیوز، والت در ادامه نوشت:سیاستمداران باید به 20 سال گذشته نگاه کنند و از اشتباهات گذشتگان درس بگیرند.بیایید نگاهی بیاندازیم به این بیست سال و درس هایی که برای ما به جا گذاشته است.
1-دنیای چند قطبی هنوز وجود دارد
زمانی که جنگ سرد به پایان رسید،بسیاری از مردم به این نتیجه رسیدندکه جهان دو قطبی تمام شده و اکنون تنها یک ابرقدرت خواهیم داشت.همگان انتظار داشتند دنیا با همکاری های اقتصادی و ارزش های دموکراتیک قدم به جهانی سازی بگذارد .بسیاری تصور می کردند در نهایت جهانی سازی به افزایش ثروت و رفاه مردم خواهد انجامید.

ایالات متحده هیچ گاه سیاست های ابرقدرت مابانه خود را کنار نگذاشت و همه روسای جمهور این کشور در طی این دو دهه خود را موظف دانستند که از جایگاه آمریکا در اقصی نقاط جهان دفاع کنند.آن ها اعتقاد دارند توانایی آمریکا برای رهبری جهان بستگی به قدرت این کشور دارد.در حالی که آمریکا ابر قدرت جهان غرب نیز محسوب می شود.این مسئله به آن ها آزادی عمل در دیگر نقاط جهان را می دهد.به این دلیل که آن ها نگرانی از دفاع از مرز های خود در قاره آمریکا در مقابل همسایگان ندارند.

اما باید بگوییم که آمریکا در این زمینه تنها نیست و چین به طور گسترده ای به دنبال اعمال نفوذ در منطقه شرق آسیا است.در آن سو روسیه نیز به شدت به حفاظت از منافع خود در برابر غرب و ناتو پایبند است که آخرین نمونه آن بحران اوکراین بود.قدرت های منطقه ای همانند هند،ترکیه و ژاپن نیز نگرانی ها ژئوپولتیک خود اهمیت ویژه ای می دهند.خیلی کلی بخواهیم بگوییم.اگر کسی تصور می کند رقابت ابر قدرت ها متعلق به قرن گذشته است.یک بار دیگر باید فکر کند.

2-بسیاری از مسائل جهانی،مسائلی منطقه ای هستند
یکی از تفکرات غالب در زمان پایان جنگ سرد این بود که جهان به واسطه جهانی سازی و دموکراسی متحد خواهد شد و کشور های مختلف نه به واسطه تاریخ و فرهنگ خود،بلکه با مسائل سیاسی و اقتصادی مورد شناسایی قرار خواهند گرفت و در نهایت مشکلاتی هم چون حقوق اقلیت ها و درگیری های مرزی به تاریخ خواهند پیوست.
اما خیلی تعجب بر انگیز نیست که امروز شاهد این هستیم که اسراییل و فلسطینیان بر سر هویت و وطن می جنگند،کرد ها ،کاتالان ها و اسکاتلندی ها خواهان استقلال هستند،زیرا هویتی مستقل و یگانه را برای خود متصور هستند.اقلیت های قومی و مذهبی در میانمار،هند،چین و روسیه هر روز مورد آزار و ائیت قرار می گیرند.
آمریکایی ها نیز همواره سعی دارند با دید آمریکایی خود مسائل دیگران را حل کنند.به عنوان مثال رهبران آمریکا تصور می کنند مشکلات کشور هایی همانند عراق،لیبی یا افغانستان با آموزش و پرورش و اقتصاد حل می شود.اما این گونه نیست.

3-بدترین چیز پس از یک دولت بد،نبود آن است

سیاستمداران آمریکایی عمدتا مشکلات جهانی را ناشی از ذات پلید و شیطانی دولت های دیگر می دانند.به طور کلی می توان گفت در نظر آن ها تمام جنگ ها،نبردی میان منافع کشور ها نیست.بلکه نبردی میان خیر مطلق یعنی آمریکا و متحدانش و شر مطلق یعنی هر کشوری که با ما مخالف باشد.در زمان جنگ سرد،اتحاد جماهیر شوروی نقش این دولت شیطانی را بازی می کرد.با اتمام این جنگ،دولت هایی همانند عراق و لیبی مسئول بی ثباتی جهان خوانده شدند.آمریکا و متحدانش به بهانه های مختلف کشور ها را مورد حمله قرار دادند.رهبران ظالم سرنگون شدند و دولت های معتدلی بر سر کار آمدند که همکاری های خود را با آمریکا گسترش دادند.

اما در نتیجه اقدامات آمریکا و تغییر رژیم در عراق،افغانستان و لیبی .نابودی رهبران وحشتناک؛ آنارشیسم،تروریسم و فساد گسترده را به دنبال داشته است.تغییر رژیم های توتالیتر و دیکتاتور و جایگزینی آن ها با دولت های دموکراتیک به آن سادگی که تصور می شود، نیست.سرنگونی خشونت آمیز یک نظام،می تواند خلاء قدرتی ایجاد کند که با گروه های مسلح و خشن تندرو پر نی شود.درست همانند عراق و لیبی .

4-برش دار یا رهایش کن.
در طول 20 سال گذشته آمریکا همواره به تهدید و درخواست از کشور ها مشغول بوده است و هیچ گاه به فکر روابط بر اساس منافع مشترک نبوده است.این سیاست ناشی از تفکر سیاستمداران این کشور مبنی بر خیر مطلق بودن و در اختیار داشتن دست بالاتر است.آمریکا به جای اینکه نقش ابرقدرت صلح جو را ایفا کند،تبدیل به قلدری شده است که به هیچ وجه به کم قانع نمی شود.
این سیاست آمریکا موجب به راه افتادن جنگ کوزو شد و تعداد سانتریفیوژ های ایران را از صفر در سال 2000 به 11 هزار در سال 2014 رساند.در مورد مسئله اوکراین نیز ما از روسیه خواسته ایم دست از حمایت از نیروهای جدایی طلب بردارد،از کریمه خارج شود و اجازه دهد کیف به اتحادیه اروپا و ناتو بپیوندد.بحث سر این نیست که روسیه خیر مطلق است یا شر مطلق.بلکه مسئله منافع و نگرانی های قابل درک این کشور است.روسیه نمی تواند در قبال نزدیک شدن هر چه بیشتر ناتو به مرزهایش سکوت اختیار کند.
با این حال نمی توانیم آمریکا را تنها کشوری بدانیم که علاقه ای به دیپلماسی پایاپای ندارد.چین نیز همین روش را در خصوص مسئله مالکیت دریا چین به کار گرفته است.بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اسرائیل را که می توانیم بدترین نمونه به حساب بیاوریم.این رژیم همواره ادعا کرده است که با مذاکرات با فلسطینیان مشکلی ندارد،اما مردم فلسطین هیچ حقی برای تشکیل دولت نخواهند داشت.
متاسفانه این کشورها نمی دانند که حتی در مقابل ضعیف ترین دولت ها نیز نمی توان به طور کامل برنده شد.حتی کوچک ترین و ضعیف ترین دولت دنیا نیز برای خود کارت هایی دارد.در مقابل هر کدام از این کشور در صورت یافتن موقعیت مناسب،تمام تعهدات قبلی خود را زیر پا می گذارند.رهبران باید بیاموزند که در مذاکرات باید چیزی بدهی تا بتوانی چیزی بگیری.
5.مراقب جاه طلبی های خود باشید
می توان گفت جاه طلبی ها و بی فکری های رهبران عامل ایجاد بخش قابل توجهی از مشکلات حال حاضر است.این بی فکری ناتو بود که گسترش مرز های آن را به دنبال خود داشت.جاه طلبی های بوش باعث جنگ عراق شد.
ما شاهد دنیایی هستیم که هسته قدرت ندارد و از ده ها کشور مستقل و متفاوت تشکیل شده است.بسیاری از این کشور ها نمی دانند چگونه باید در مقابل یکدیگر بنشینند و حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند.اگر آمریکا به راستی ابرقدرت جهان است،باید در خصوص رفتار ها و سیاست های خود تجدید نظر کند.
کد خبر: 146445

وب گردی

وب گردی