تهران-ایسکانیوز،پلاس+/ اروپایی، خیلی مباد‌ی آداب. آرام آرام داشت حرف می زد و مترجم هم ترجمه می کرد. مهندس آثار باستانی بود و بسیار تخصصی  صحبت می کرد. فکر کنم انواع خاک ها و تفاوت خاک های اروپا با خاک های دیگر را توضیح می داد. این اولین سفر آقای خاتمی به اروپا بود. آن هم بعد از آن که قبل از انتخابات ۷۶، حتی سفرای کشورهای اروپایی هم تهران را ترک گفته بودند. در چنین شرایطی، بعد دوم خرداد، اروپا قصد داشت فضای جدید ایران را به رسمیت بشناسد. در میان مخالفین آقای خاتمی، حتی بیشتر از جناح راست آن روزها، گروه هواداران سازمان مجاهدین خلق بیشتر از همه از انتخاب آقای خاتمی ناراحت بودند.بلافاصله پس از انتخاب ایشان، دستگاه های تبلیغاتی منافقین فعال شدند. آن ها معتقد بودند، آقای خاتمی چهره خوبی از ایران می آفریند و طبعا خشونت گرایانی مثل آنان، نمی توانند نماینده مردم ایران در مقابل دولت های جهانی باشند. به این دلیل وقتی اعلام شد آقای خاتمی توسط یک دولت اروپایی دعوت رسمی شده است، فراخوان عمومی دادند که در تمام نیروهاشان در اروپا گرد هم بیایند و بزرگترین تظاهرات را علیه آقای خاتمی به راه بیندازند. پلیس ایتالیا خیلی حفاظت سنگین گذاشته بود. اما علیرغم فضای داخلی و در یک اتحاد نا نوشته با جریان های مخالف داخلی، منافقین از همه امکانات خود استفاده کرده بودند. پلیس ایتالیا قبل از رفتن، ما را در جریان جزئیات کارهای آن ها گذاشته بود.واقعا هم تلاش داشت مشکلی پیش نیاید. مثلا روزی که قرار بود آقای خاتمی به فلورانس سفر کند، گفتند اعضای مجاهدین، اتوبوس های زیادی کرایه کرده اند تا هواداران خود را به فلورانس ببرند. و نزدیک پرواز ما خبر دادند که پلیس ایتالیا اتوبوس های آنان را به بهانه ای متوقف کرده تا بعد سخنرانی آقای خاتمی به فلورانس برسند. در عین حال فضای شهر امنیتی عجیبی شده بود و شیرینی اینکه بعد از سال ها مردم، نماینده خودشان را در کشورهای اروپایی با عزت و احترام ببینند را تلخ می کرد. روز اول سفر هم وقتی از هتل به طرف دفتر نحست وزیر می رفتیم، پلیس بی نظم و پر حجم ایتالیا دو طرف خیابان رو به جمعیت ایستاده بود. در چند مقطع خیابان، منافقین حمله فیریکی کردند. پلیس خیلی دستپاچه شد. ایتالیا دوست نداشت در اتحادیه اروپا به عنوان میزبان نا مطمئنی برای اولین سفر اروپایی یک رئیس جمهور ایران که بعد سالها اتفاق می افتاد، شناخته شود. کار منافقین به این شکل بود که در ابتدا چند نفر تظاهر به حمله می کردند، پلیس به سمت آن ها می رفت و بلافاصله چند نفر دیگر آن سو تر، به داخل خیابان می آمدند و رنگ می پاشیدند. اسکورت پلیس وقتی آن چند نفر را دید، دستپاچه تر شد و ودر خیابان کاروان آقای خاتمی را ویراژ می داد. نهایتا چند نفر توانستند خودشان را به وسط خیابان برسانند و به روی ماشین آقای خاتمی رنگ بپاشند. وقتی به محوطه نخست وزیری رسیدیم، آقای آلما نخست وزیر وقت آمده بود بیرون برای استقبال. به شکل بی سابقه ای خبرنگاران از اولین سفر رئیس جمهور ایران به اروپا گزارش تهیه می کردند. وقتی آقای خاتمی پیاده شد، اتومبیلش رنگ پاشی شده بود. همه دوربین ها به سمت بالای ماشین رفت و رنگ را ثبت کرد. فضای رسانه ای آن قدر علیه ایتالیایی ها تند شد که چند نفر خبرنگار، بی آن که وقت مصاحبه باشد به نخست وزیر ایتالیااعتراض کردند. خانم امانپور هم از طرف سی ان ان آمده بود. بلند پرسید آقای نخست وزیر اگر به جای این رنگ ها گلوله بود، دولت ایتالیا چه پاسخی می داد و نخست وزیر هم عذرخواهی کرد. حالا با این مقدمه و این فضا روز دوم پلیس خیلی ترسیده بود. دوست نداشت مورد مواخذه مجدد قرار گیرد. رفته بودیم دیدار عالیجناب پاپ اعظم. بعد از دیدار هم برایمان بازدید از واتیکان گذاشته بودند.پلیس ساعت پایان را به من گفت و اصرار داشت سر ساعت، باید در اتومبیل ها باشیم.چون خیابان ها را می بست و ترافیک و خطر مجاهدین برای پلیس ایتالیا مشکل می آفرید.ما هم قول داده بودیم و آقای خاتمی راهم در جریان گذاشته بودیم. پلیس پایان وقت دیدار از واتیکان را اعلام کرد. درست وقتی بود که یک آقای مهندس آثار باستانی بی آن که در برنامه ما باشد، علاقمند شده بود به آقای خاتمی زمین شناسی یاد دهد. با چشم و ابرو به آقای خاتمی اشاره کردم که باید برویم. آقای خاتمی هم به ما فهماند که وقتی این اقا حرف می زند که نمی توانم راه بیفتم. راست می گفت. با دوستان دنبال راهکار بودیم. رئیس پلیس هم هی اصرار می کرد راه بیفتیم. به ذهنم رسید که همان جا وسط حرف آقای مهندس، ما شروع کنیم به دست زدن. یعنی حرف مهندس تمام شده و ما هم خوشحالیم از این حرف ها و تشویق میکنیم. به چند نفر از دوستان دفتر گفتم که آماده باشند، به محافظان ایراین و ایتالیایی آقای خاتمی هم گفتم که آماده باشند. تا آقای مهندس آمد نفسی تازه کند، همگی شروع کردیم به دست زدن و محافظان راه افتادند و طبعا آقای خاتمی هم با لبخند زیر لب راه افتاد و آقای مهندس هم گیج وویج دست داد و خداحافظی کرد.من از آن آقای متشخص محترم عذر خواهی میکنم ولی والا چاره دیگری نداشتیم. اینهم خاطره ای متفاوت از حواشی سیاسی سفرهای مهم...
کد خبر: 147409

وب گردی

وب گردی