ایسکانیوز - دین و اندیشه: سرانه پایین مطالعه در ایران، مدت زیادی است که به یکی از مهم ترین دغدغه های مسئولین فرهنگی کشور تبدیل شده است. علت این سرانه ی پایین را، عموما در مسائلی چون قیمت بالای کتاب، عدم حمایت دولت، تنبلی تاریخی ایرانیان و چیزهایی از این دست جسته اند. اما حسین پایا، مدیر انتشارت طرح نو، از تاثیرگذارترین انتشاراتِ موجود در کشور، در گفت و گوی زیر می کوشد بازار کتاب ایران را از زاویه ای دیگر آسیب شناسی کند:


 حسین پایا


محمد شکری، ستاره عزت آبادی: چنان که می دانید، علاوه بر وضعیت اقتصاد نشر، دو دسته می توانند در بازار کتاب و روندی که ناشران پیش می گیرند دخالت داشته باشند. یکی مخاطبین و دومی نهادهای نظارتی. به نظر شما تاثیر این دو دسته در وضعیت و روند نشر کتاب در ایران چیست؟


برای آسیب شناسی وضعیت نشر و بازار کتاب، باید دید منطق موقعیت آن کجاست. سوال درمورد اینکه سرانه مطالعه چقدر است، یارانه‌ی کاغذ کم شده یا زیاد یا اینکه نظارت در وزارت ارشاد به چه صورت است تا کنون پرسیده شده و پاسخ های بسیاری هم درمورد آنها ارائه شده است. باید از جایگاهی به مسئله نگاه کرد که فراتر از این موارد باشد. سوال این است که اطراف این مطالب که تکراری هم شده موقعیت ما چیست و به کدام سو می رویم؟ یعنی با مشکلات قدیم چگونه روبرو شده ایم و باید با مشکلات جدید چگونه روبرو شویم؟ به نظر من ما با یک مسئله کیفی مواجهیم و بحران را باید در این زمینه جست.


در دولت گذشته، علاوه بر مشکلات چاپ و گرانی کاغذ و غیره، فضایی در زیست بوم فرهنگی ایجاد شد که به شدت حوزه فرهنگ و تولید فکر را نشانه می گرفت و می خواست به ما بگوید که مسئله فکر و تولید اندیشه چیزهای زایدی است و بر ما تحمیل شده است و ما به آنان نیازی نداریم. بلکه می توانیم با یک سری مناسک و باورها مسائل خود را حل کنیم.


این تفکر باعث شد کسانی که تا پیش از این کتاب را به عنوان نیروی فکر و رهایی بخشی جدی می گرفتند، الان دیگر آن را رهایی بخش نمی بینند. این تغییری کیفی است که رخ داده است. درواقع کتاب و داد و ستد فکری و گفتگو و نقد، وقتی مهم می شود که شما در امر سیاسی و حیطه عمومی، مشارکت داشته باشید. وقتی حیطه عمومی پژمرده شود، شما به حیطه خصوصی رانده می شوید و دیگر خودتان هستید و خودتان. در این صورت در زیست جهان شخصیتان محصور می شوید. اگر پیش از این به کتاب خواندن عادت داشتید، آن را ادامه می دهید و اگر چنین نبود، هرگز سراغ کتاب نمی روید. حتی کسانی هم که عادت به کتابخوانی دارند، ممکن است آن عادت را به عنوان امری زاید و پوچ تلقی کنند و کنار بگذارند.


الان در فضای مجازی می بینید که افراد از وبلاگ به سمت فیسبوک و بعد به طرف وایبر رفته اند. یعنی حجم مطالب بسیار کوچک تر شده است و شما دیگر انتقال دیدگاه و معنا و از همه مهم تر استدلال را ندارید. اما در فضای عمومی ما باید به نحو استدلالی با هم سخن بگوییم. بیان استدلال، نشانه ی احترام متقابل است. اما وقتی این زیست بوم به هم می ریزد، استدلال کردن زائد می شود و افراد می کوشند با استفاده از قدرت، ثروت یا منزلت خود، نظرشان را به دیگران تحمیل کنند. پس دیگر افراد در مواجهه عمومی به نیروی فکر نیازی ندارند و این امر، تاثیرش را در حیطه و بازار کتاب خواهد گذاشت.


الان در وایبر و واتس آپ، چنان که من دیده ام، توصیه های اخلاقی و دعوت به عشق و محبت و ... دست به دست می شوند. هرچه این نوشته ها افزون شود، انرژی برای عمل کردن به آنها کاهش پیدا می کند و دیگر تاثیری در حکمت عملی ما ندارد. این تقلیل گرایی در مقامی که استدلال به حداقل خود رسیده است و افراد صرفا به به علایقشان می پردازند، نکته قابل توجهی است.


در همین شرایط است که ناشران نیز کمتر کتاب مسئله محور تولید می کنند و بیشتر به موضوعات خصوصی همچون یوگا، سلامتی و ... می پردازند. البته این موضوعات هم اهمیت دارند، اما وقتی مرکز ثقل به این سمت می آید، از تنوع کتاب ها کاسته می‌شود. در نتیجه ما با بازاری تنک مایه روبرو می شویم.


ما به تکثر و نگاه های مختلف نیاز داریم. هر جا نگاه ها یکسان شود، به توقف فرهنگی رسیده ایم. تکثر از طریق کتاب و کتاب از طریق تکثر دامن زده خواهد شد. اما اگر این حیطه ضعیف تر شود و عده ای بگویند مردم اصلا لایق نظر دادن نیستند و توانایی حل مسئله ندارند، پس باید آنان را کنار گذاشت و تنها سرگرمشان کرد، اکوسیستمی به وجود می آید که کتاب نقشی که عرض کردم را ایفا نخواهد کرد و به مقام سرگرمی می رود. در این مقام فرد می گوید چرا من به کتاب بپردازم که تا این حد سختی دارد، بلکه به چیزهای آسوده تری می پردازم. در این صورت کتاب به چیزی بسیار زینتی و اشرافی تبدیل می شود.


به نظر من صرف آنکه به خود نشر برگردیم، فایده ای ندارد. برای مثال اینکه دولت بگوید من به شما کاغذ می دهم و بعد وزارت ارشاد نیز کتاب ها را بخرد و در انبار بگذارد، ناشر فکر می کند که فعالیتش دیگر موثر نیست. پس یا تغییر شغل می دهد یا به کتاب هایی در حوزه بهداشت، زیبایی، روانشناسی و ... می پردازد. ما برای حل مسائل جامعه ی خود، نیاز به تولید فکر داریم. زیرا فکر می تواند رهایی‌بخش باشد. پس باید نیروهای مدنی در این عرصه وارد عمل شوند و به نشر کتابِ مسئله محور بپردازند.


اگر تنها به نیروی رهایی بخشی معطوف باشیم، چرا باید کماکان بر کتاب تاکید کنیم و  بخواهیم مخاطبی را که سمت و سویش عوض شده است، با کتاب آشتی دهیم؟ برای مثال پاره‌ای مدعی شده‌اند که الان زمان کتاب نیست و زمان فیلم است. به نظر می رسد وسعت مخاطبانِ کتاب از لحاظ کمی و میزان تاثیرگذاری اش از لحاظ کیفی، در نسبت با فیلم پایین تر است.


طبیعتا فیلم می تواند جذاب تر باشد. اما من در صحبت از کتاب، به یک روش شناسی نظر دارم. البته این روش شناسی در همه کتاب ها جاری نیست. این روش شناسی می گوید که محصول اندیشه نیست که عقلانیت را در بردارد، بلکه فرایند رسیدن به ایده هاست که می تواند چیزی را خرافه یا عقلانی سازد. درست مانند اینکه ما فست فود، به معنای غذای سریع نداریم. غذا همان چیزی است که هست. این میزان زمان صرف شده برای تهیه ی غذاست که می تواند سریع یا کند باشد.


در مورد عقلانیت نیز، من باید بتوانم نشان دهم چطور نقادانه به ایده ی مورد نظرم رسیده ام و دیگری نیز بتواند در این فرایند نقادانه شرکت کند. اگر ایده ای پس از عبور از فرایند نقادانه شکل بگیرد عقلانی خواهد بود و در غیر این صورت خرافه است. در خرافه محصول ایده نقد برنمی دارد.


پس من بین سرگرمی و حل مسئله، و فیلم و کتاب مبتنی بر سرگرمی یا مبتنی بر حل مسئله تفاوت می گذارم. شما می توانید بر این اساس رسانه ها را تفکیک کنید. من تمام اینها را کتاب می بینم. به همین دلیل است که کارگردانان جدی به کتاب رجوع می کنند و فقط به فیلم محصور نمی مانند. از این لحاظ محصولات فرهنگی به هم در و پنجره باز می کنند و همدیگر را بازتولید می کنند.


 پس شما از کتاب به عنوان چیزی نام می برید که «آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد»! اما کارویژه ی کتاب، به عنوان متن چه خواهد بود؟ اگر ما کارویژه ای برای کتاب در نظر نگیریم، به نظرم منطقی است که فردی که فعال در حوزه نشر است، وقتی دید مخاطب در جاهای دیگر است، به خود و اقتصاد کشور فشار نیاورد و مسائل زیست محیطی ناشی از چاپ کتاب را نیز کاهش دهد و به جایگزین های کتاب رو آورد.


نمی توان از کتاب چشم پوشید. کتاب نماینده مهمی برای عقلانیت نقاد است. زیرا جایی است که شما می توانید با آرامش استدلال را پی بگیرید و دیدگاهتان را برای حل مسئله تقویت کنید. آن چیزی که کتاب را کتاب کرد و موجب شد که دوام بیابد، توانایی برای حل مسئله بود. حل مسئله نیازمند رسانه ای مثل کتاب است. زیرا نقد به استدلال و صورتبندی منطقی نیاز دارد و کتاب در این خدمت به خوبی عمل می کند. فضایی که کتاب برای این فرایند عقلانی نقاد ایجاد می کند، از رسانه های دیگر فراخ تر است و رسانه های دیگر مجبورند به کتاب برگردند وگرنه تنزل می یابند و ملال انگیز می شوند. به همین دلیل است که در کشورهای توسعه یافته، نشر کتاب مقام خود را دارد و دائما روی آن سرمایه گذاری می شود و جنبش های کتابخوانی راه می افتد.


پس کارویژه ی کتاب پمپاژ کردن نوعی عقلانیت نقاد است که سرریزش به حوزه های دیگر آنها را غنی می کند و بازگشتش خود کتاب را غنی خواهد کرد. برای مثال سینما از کتاب تغذیه می کند و کتاب، متقابلا به بررسی سینما می پردازد. اما در ایران، کتاب ما که ضعیف شد، سینمای ما نیز نزول کرد و در برخی از برهه ها به سوی ابتذال رفت.


برای تغییر وضع موجود و بسط حیطه ی عمومی، شما چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟ آیا صرفا به راهکار سیاسی می پردازید؟


راهکار یک سویه نیست. یک بخش آن اخلاقی است و باید افراد را به این فرا بخوانیم که برای حفظ شخصیت خود، وجدانشان را بیدار نگه دارند. امروز افراد فکر می کنند وقتی نظر یا پستی در فیسبوک می گذارند، مسئولیت شان محقق شده است و دیگر لازم نیست به عمل روی آورند. پس باید مواظب بود که حساسیت وجدان کم نشود. خواندن می تواند به این امر کمک کند.


خواندن باعث تخیل می شود. در خواندن رمان شما باید وضعیت را تخیل کنید و از طریق آنها به وضعیت دیگری نقب می زنید و یک جهان ممکن از زندگی انسانی را تصور می کنید. این، فهم شما را از عالم انسانیت گسترش می دهد. در این صورت وقتی با کسانی مواجه می شوید که برای مثال شبیه مادام بوواری هستند، آنها را می شناسید،  دیگر آنان را کنار نمی زنید و حذف نمی کنید. پس یک راهکار، به راه انداختن جنبش های اجتماعی برای فراخوانی افراد به کتاب است. باید به مردم هشدار داد که استفاده بیش از حد از رسانه های جمعی، هزینه دارد و بخشی از ذهن را که مربوط به استدلال است کند می کند. ما باید افراد را نسبت به نتایج سبک زندگی شان حساس کنیم.


راهکار دیگر پرداختن به امر سیاسی است؛ امر سیاسی یعنی بدانیم مخالفانی وجود دارند و ما می توانیم از آنان بیاموزیم و به کمک آنان حل مشکل کنیم. توجه داشته باشید که اگر فردی بگوید من سیاسی نیستم و می خواهم به حوزه خصوصی بروم، حوزه خصوصی اش فقیر می شود. زیرا دیگر مسئله ای ندارد که به آن بپردازد. همچنین فقرِ حوزه ی عمومیِ موجود، به خود فرد و زندگی اش نیز باز می گردد.


از طرف دیگر، باید توجه و اهتمامی از سمت دولت نسبت به فضای فرهنگی نیز شکل گیرد. الان دولت تماما به دیپلماسی خارجی و اقتصاد معطوف شده است. اما باید نیم نگاهی به مسئله ی داخلی، یعنی فرهنگ هم داشته باشد. پرداختن به فرهنگ یعنی قدرتمند کردن افراد برای مشارکت عمومی. دولت نمی تواند به تنهایی مشکلات را حل کند و نیاز به نگاه دیگران برای حل مسئله دارد. اگر پرداختن به فرهنگ را به پس از رفع نیازهای اقتصادی و سیاست خارجه موکول کند، با گذشت زمان، افراد ناتوان می شوند و توان تفکر نقاد خود را از دست می دهند. تفکر نقاد یک سبک زندگی است و باید در آن تمرین کرد. مانند زبان انگلیسی که باید در یک فرایند آموخته شود.

کد خبر: 171276

وب گردی

وب گردی