تهران-ایسکانیوز:فیلم «یک اتفاق ساده» در سینماتک خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
به گزارش خبرگزاری ایسکانیوز، در هشتاد و چهارمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه 6 بهمن فیلم «یک اتفاق ساده» ساخته سهراب شهید ثالث به نمایش درآمد و پس از آن نشست نقد و بررسی فیلم با حضور علی علایی و یاشار نورایی برگزار شد. در ابتدای این نشست علایی با تشکر از سینماتک خانه هنرمندان برای پخش این فیلم ارزشمند سینمای ایران با چنین کیفیت بالایی، به روحیات شهید ثالث اشاره کرد و گفت: سهراب شهید ثالث فیلمسازی جهانوطن بود و وطن خود را هر جایی میدانست که بتواند به علایق خود بپردازد. شهید ثالث با روحیات غریبی که داشت، حتی اگر زنده بود هم شاید امروز کنار ما نمینشست. اگر بخواهیم سینمایی که کیارستمی جهانی کرد را تبارشناسی کنیم، باید از سهراب شروع کنیم. در واقع شهید ثالث آغازگر این نوع نگاه در سینمای ایران بود، و کیارستمی نیز در ادامه به آن افزود. حمیدرضا صدر در کتاب تاریخ سیاسی سینمای ایران، سینمای شهید ثالث را آنتیتز سینمای قیصری میداند. سینمای سهراب دو سال بعد با فیلم «طبیعت بیجان» به بلوغ میرسد و آن دوران را میتوان دوران طلایی سینمای ایران دانست که هنوز هم آبشخور بسیاری از فیلمهای سینمای ایران است.
در ادامه یاشار نورایی اولین فیلم بلند سهراب شهید ثالث را برآمده از کمبود امکانات توصیف کرد و گفت: سهراب پس از سالها تحصیل در اتریش و آلمان و چند سال زندگی در فرانسه، به ایران بازگشت و جذب وزارت فرهنگ و هنر شد. در ابتدا شروع به ساخت فیلمهایی مستند در خصوص اقوام ایرانی و آداب و سنن آنها کرد. اما ساخت چنین فیلمهایی هم رضایت خاطر او را به همراه نداشت. طرح فیلم «یک اتفاق ساده» نیز در ابتدا به کانون پرورش فکری کودکان ارائه گردید که مورد قبول واقع نشد، از طرف دیگر سینمای تجاری نیز هیچ علاقهای به ساخت این فیلم نداشت. در نهایت این وزارت فرهنگ بود که برای مقابله با تلویزیون و کانون پرورش فکری، امکانات ساخت فیلمی 60 دقیقهای را برای شهید ثالث فراهم آورد و بعدها باز هم نگاتیو بیشتری در اختیار او گذاشتند. پس از ساخت فیلم نیز از آن حمایت کردند و سهراب در ادامه توانست فیلم دوم خود را بسازد.
نورایی در بیان اهمیت این فیلم در تاریخ سینمای ایران گفت: فیلم «یک اتفاق ساده» نقطه تلاقی سه گونه فیلم در تاریخ سینمای ایران است؛ نخست فیلم قومشناسانه بلند، که از مستند قومشناسانه فراتر میرود. دوم سینمای کودک، که در اینجا شاهد نگاهی واقعگرا به زندگی کودک هستیم و فیلم در این عرصه در کنار فیلمهای «ساز دهنی» و «مسافر» جزو آثار مهم سینمای کودک به شمار میرود. و سوم فیلمهای هنری که نه روایتی کلاسیک، بلکه روایتی پارامتریک دارند. اگرچه نمودهای این سه عنصر در جایجای فیلم قابل مشاهده است، اما استراتژی شهید ثالث این بود که بر روی هیچکدام از اینها تاکید نکند. حتی در عنوانبندی فیلم نیز میتوان این عناصر را مشاهد کرد، که در آن خطی کودکانه در بستری کاملا ساده همراه با آوازی محلی به نمایش گذاشته میشود.
این منتقد سینمایی در ادامه به دیگر ویژگیهای فیلم پرداخت و گفت: در آن دوران تصویری عمومی که از شرایط اجتماعی ایران در فیلمها ارائه میشد، چندان مبتنی بر واقعیت نبود. حکومت پهلوی ادعای احیای تمدنی بزرگ و ورود به جهان مدرن را داشت و در حال برپایی جشنهای 2500 ساله بود. اما آنچه در فیلم شهید ثالث میبینیم، کاملا برعکس آن چیزی است که تلاش میشد از ایران به تصویر کشیده شود. طنز او از تناقض خیال و واقعیت سرچشمه میگیرد. او تصویری کاریکاتورگونه از شخصیتها ارائه میدهد، حرف زدن آدمها کاملا تصنعی است و میبینیم که در مسائل زندگی روزمره این آدمها هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و اخلالی ایجاد نمیشود. شاید بتوان این تصاویر را با کاریکاتورهای اردشیر محصص مقایسه کرد که با نگرشی سیاسی- اجتماعی، قشر کارمند را به شکل یک سری خطوط به تصویر کشیده بود.
سپس علایی به گفتوگوهای فیلم اشاره کرد و گفت: در فیلم شاهد برخوردی به شدت پرهیزکارانه با دیالوگ هستیم و این امر را در کار کیارستمی و عیاری نیز میبینیم که تلاش میشود از ورود به احساسات گرایی اجتناب شود. همین دیالوگهای اندک نیز نقشی پیشبرنده ندارند و برای این منظور از المانهای دیگری در فیلم استفاده شده است. در واقع اگر این جملات با جملات دیگری جایگزین میشد نیز تغییر زیادی اتفاق نمیافتاد.
در ادامه نورایی به بیان ویژگیهای روایت پارامتریک در سینما پرداخت و ادامه داد: در روایت پارامتریک با داستانگویی مواجه نیستیم، بلکه شکلی هندسی داریم که در حقیقت از مجموعهای از موقعیتهای مجزا که در کنار هم قرار میگیرند، شکل گرفته است. در چنین فیلمهایی مسیری رو به جلو طی نمیشود. به نظر من میتوان آن را تصاویر اکسپرسیونیستی یا استفاده اکسپرسیونیستی از عناصر سینما دانست. شهید ثالث میکوشد تا جایی که امکان دارد عناصر حاشیهای را حذف کند. وی به دنبال این است که در یک جایی تلنگر خود به مخاطب را وارد آورد. اگر این سیستم پارامتریک را مدنظر داشته باشیم، متوجه میشویم که دیالوگها نیز برای اجزاء مختلف فیلم بهصورت محدود طراحی شدهاند و تاثیری روی دیگر اجزاء فیلم ندارند. این موضوع در مورد موسیقیهای بهکار گرفته شده در فیلم نیز صادق است.
علایی در ادامه و در پاسخ به سوالی در مورد پایانبندی فیلم گفت: از ابتدای فیلم حس اسارت در محیط و یک چرخه تکرار شونده و پایانناپذیر بهوضوح قابل ردیابی است. سهراب این پرسش را بیپاسخ گذاشت که کدام اتفاق ساده؟ او مدام تماشاگر را در انتظار یک تحول نگه میدارد، انتظاری که در نهایت مابهازایی واقعی پیدا نمیکند. این موضوع از ذهن سهراب سرچشمه میگیرد که برخلاف انتظار ذهنی تماشاگر، فیلم را پیش میبرد. بچهای که در فیلم میبینیم با تنوع هیچ ارتباطی ندارد، هیچگاه لبخندی بر لب ندارد و حتی تنوع کلامی هم در زندگی او وجود ندارد. حتی آنجا که انتظار داریم لباس بچه عوض شود، همین اتفاق ساده هم رخ نمیدهد. این فیلم برخلاف فیلمهایی که خوشبینانه به شرایط آن دوران مینگریستند، هیچ جای امیدی برای تماشاگر باقی نمیگذارد. در واقع شهید ثالث تماشاگر را لب چشمه میبرد و تشنه برمیگرداند. وی میکوشد در روزگاری که زندگی انسانها شکلی مکانیکی پیدا کرده است، هسته اصلی فیلم خود را رنج انسانی قرار دهد. تصاویر او اگرچه کاملا رئال هستند و چیزی غیرطبیعی در زندگی این مردم دیده نمیشود، اما تصاویری برگزیده از واقعیت را ارائه میدهد. دوربین او دوربینی بیطرف است که به سوژهها نزدیک نمیشود، و حتی اگر در جاهایی از فیلم به سوژه نزدیک شود، در ادامه در روندی معکوس از آن دور میشود.
در پایان محمدرضا مقدسیان منتقد سینمایی که در میان تماشاگران حضور داشت نیز در مورد سینمای سهراب شهید ثالث و شخصیت وی گفت: بسیاری از مستندسازان ما وقتی سراغ موضوعی میروند، در نهایت بهگونهای به داستان متوسل میشوند و برای ساخت فیلم از آن کمک میگیرند. در حالیکه اگر به کار شهید ثالث بنگریم، میبینیم که او به شیوهای شگفتانگیز، داستانی را که در دست دارد به شکل مستند درمیآورد و به ما ارائه میدهد و هیچ ردی از داستان هم در فیلم او باقی نمیماند. این ویژگی حتی در کارهای کیارستمی هم مشاهده نمیشود، و در سینمای او در نهایت با داستان مواجه میشویم.
مقدسیان سپس اشاراتی به زندگی دشوار سهراب در دوران کودکی و پس از آن داشت و گفت: سهراب شهید ثالث عاشق سینما بود و همه چیز خود را فدای آن کرد. بسیاری از پرسوناژهای فیلمهای او برگرفته از زندگی خود اوست و سردی در روابط میان انسانها را خود او در واقعیت زیسته است. او تلخ بود و این تلخی اصالت داشت. سهراب در مورد سینما حاضر به کوچکترین معاملهای با هیچکس نبود و این میراث و درسی است که او از خود برجای گذاشته است.
کد خبر: 205996