شنبه‌ای که گذشت، یکی از بدترین روزهای من بود.  عصر خبر درگذشت دکتر صادق طباطبایی را پس از اینکه از کلاس درس بیرون آمدم دریافت کردم و شب، درگذشت مرحوم غلامی از همسفرهای کربلا را.  دکترصادق طباطبایی انسانی دوست‌داشتنی بود. آخرین باری که ایشان را دیدم سال قبل درپژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب‌اسلامی بود که کتاب سه جلدی ایشان در جلسه‌ای با حضور دکترزیبا کلام و‌دکترمرادی‌نیا نقد شد که من مجری و مدیر آن جلسه بودم. بعد هم دکتر مریض شد و تحت شیمی‌درمانی قرارگرفت. گاه که حال ایشان را از خواهر مکرمه‌شان، سرکار دکتر خانم طباطبایی جویا می‌‌شدم می‌فرمودند به دعای مردم حالشان بهتر شده و امید بهبود می‌رود... . دکترطباطبایی از شخصیت‌هایی بود که به‌دلیل برخی ویژگی‌های شخصی و فردی و انتسابش به بیت امام(ره)- خواهرش، همسر احمدآقا فرزند امام(ره) بود- و آقازادگی ایشان - فرزند مرحوم آیت‌الله سلطانی‌طباطبایی- جایگاه خاصی داشت؛ هرچند به‌تدریج این نقش‌آفرینی و منزلت وی که در ابتدای انقلاب تا مسوولیت معاون نخست‌وزیر- مرحوم مهندس مهدی بازرگان- پیش رفت در نظام کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و بعدها کاملا نادیده گرفته شد و درنهایت متاسفانه از وی به‌عنوان یک ظرفیت سرشار و وفادار به انقلاب و امام(ره) استفاده نشد.   به‌جد معتقدم با نادیده‌گرفتن صادق طباطبایی، جامعه و به‌ویژه نسل جوانی که شدیدا نیازمند دانش و نظریات و تجارب امثال او بوده و هستند و از  کسب این تجارب محروم شده و می‌شوند ضرر کردند، چه وی دارای بیش از چهار‌دهه تجربه مبارزه بود و می‌توانستیم از وی در جلب و جذب نسل جوان و دانشگاهی خیلی بیش از آنچه بود استفاده کنیم، ولی متاسفانه برخی بدسلیقگی‌ها مانع این استفاده شد و تنها کسی که ضرر کرد نسل جوانی بود که دیر یا زود باید سکان اداره کشور را به‌دست گیرد؛ دکتر طباطبایی می‌توانست این سال‌‌ها شهربه‌شهر برود و با بیان شیرین و روان و حافظه بسیارخوبی که خدا به او داده بود در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها از امام(ره) بگوید.  مرحوم دکتر صادق طباطبایی در سال‌های اخیر به تاریخ هم نیم‌نگاهی کرد و سه‌جلد کتاب خاطره نوشت که موسسه اطلاعات آن را منتشر کرد. مرحوم دکتر طباطبایی قصد داشت خاطرات خود را به پنج‌جلد برساند که نمی‌دانم تا چه حد بیماری به وی اجازه این کار را داد.  در این کتاب‌ها که حاوی اسناد و تصاویر منحصربه‌فردی هستند-مثل عکس‌های امام و دوفرزندش در نجف که وی با دوربین شخصی خود ازآنها گرفته است- خاطرات بکر و ارزشمند و بعضا بی‌نظیر و گاه چالش‌برانگیزی دیده می‌شود. ایشان در این کتاب در روایتی که کسی نتوانسته برای آن توجیه قانع‌کننده‌ای بیاورد ادعا کرده شاهد تلفن امام به پدرش بوده که به‌نحوی حکایت از آن داشته که امام در ابتدای انقلاب برای اداره حکومت از وی استیذان کرده و اذن تصرف و...


دخالت در امورکشور را گرفته است: ادعایی است شگفت که به باور بعضی‌ها نمی‌آید، اما در رد آن پاسخی ندارند. درکتاب وی این مسایل و مسایل دیگری راجع به زندگی شخصی امام در نجف وجود دارند که موسسه به دلیل جایگاه مهم وی در بیت امام، مثل سایر آثار مرتبط با امام، ممیزی نکرده و از این‌جهت این خاطرات مغتنم هستند. دکترطباطبایی درکتاب خود اسناد خوبی به‌خصوص درباره قصد ارتش شاه برای کودتا و دستگیری امام و یاران وی درمدرسه رفاه و سرکوب انقلاب داشته که اسنادی منحصربه فردند.  من در آن جلسه به جمع استادان و دانشجویان حاضر در جلسه گفتم انصاف باید داشت، فرزندان مرحوم آیت‌الله سلطانی‌طباطبایی-که امام به وی ارادت ویژه‌ای داست و به‌دلیل صفای باطنی که داشت از وی ملتمس دعا بود - با تدوین خاطرات شخصیشان خدمت بزرگی به تاریخ انقلاب کرده‌اند و بیش از فرزندان امام در این عرصه نقش‌آفرین بوده‌اند که جای تقدیر دارد.  چندسال پیش که من داور کتاب سال در زمینه کتب مرتبط با جنگ و انقلاب‌اسلامی بودم این سه‌جلد کتاب را نامزد اثر برتر کردم که جز یک‌داور مخالف که می‌گفت وی از اعضای نهضت آزادی است، بقیه با این پیشنهاد موافق بودند و درنهایت هم خوشبختانه به‌عنوان اثر برتر معرفی و از ایشان تقدیر شد.  از خصوصیاتی که دکتر طباطبایی را در نظرم بیشتر محترم می‌دارد، این بود که برای خوشایند دیگران
-هرکه بودند- دست از روش و منش و قید و نظر خود که آن را درست می‌دانست، برنمی داشت. نمونه اینکه با کراوات و ریش ازته‌تراشیده -که مورد اعتراض پاسداران محافظ امام قرار داشت- خدمت امام می‌رفت.  اهل ظاهر‌سازی نبود. هرچه بود خودش بود. درباره نتایج تسخیر لانه جاسوسی با شهامت خاصی دیدگاهش را می‌گفت.  یک بار که با ایشان در دفتر جناب آقای دعایی بودیم - از سر لطف کتابی را که درباره ماهواره نوشته بود امضا و به من هدیه کرد – بحث از حرمت زدن ریش شد. دکتر می‌گفت یک روز از آقای صدر در این باره سوال کردم که آیا حرمت زدن ریش در روایات ما سابقه‌ای هم دارد؟ گفت: راستش را بخواهی من در هیچ روایتی ندیده‌ام که زدن ریش حرام باشد!
همانجا با خود گفتم آدم تا بعضی‌ها را از نزدیک نبیند، نمی‌تواند به بعضی از دریافت‌ها درباره آنان برسد. با خود گفتم این فرزند یک آیت‌الله‌زاده است و دارد ریشش را از ته می‌زند و نه پدرش و نه امام - که در اینگونه موارد اهل مسامحه نبودند- هم در برابر این کار به وی هیچ تذکری مبنی‌بر اینکه این کار حرام است، نداده و نمی‌دهند والا حتما این کار را ترک می‌کرد. یک‌بار با هم در جلسه‌ای درباره سرنوشت امام موسی‌صدر که دایی وی بود، بودیم. دکتر پس از جلسه منتظر تاکسی بود. گفتم شما را می‌رسانم با فروتنی پذیرفت، تا منزلش صحبت‌های مفیدی داشتیم. همانجا به ایشان گفتم دکتر اگر موافقی یک‌روز بنشینیم و درباره امام از دید متفاوتی حتی در عرصه نقد صحبت کنیم، پذیرفت و گفت خیلی خوب است من و شما و فاطمه می‌نشینیم و حرفمان را می‌زنیم.  از بنیانگذاران انجمن‌های اسلامی دانشجویان در خارج از کشور بود و برای تاسیس بعضی از انجمن‌ها به بعضی از کشورها هم سفر کرد. یک‌بار سرود زیبایی را که دخترانی نوجوان به‌گمانم در لبنان یا ترکیه به دوزبان خوانده‌اند در وایبر برایم فرستاد با عنوان السلام علیک یا رسول‌الله. معلوم شد گاهی از فرصت‌های آزادی که دارد چنین استفاده‌ای هم می‌کند.  ذوق هنری خاصی داشت، علاوه بر هنر عکاسی که نمونه آن در کتابش موج می‌زند به کار پرورش گل علاقه‌ای خاص داشت که در این کتاب هم برخی تصاویر، او را درحال رسیدگی به گل‌های فراوان حیاط منزلش در کامرانیه در سال ٨٦ نشان می‌دهد.  ذوق او را در رشته‌های هنری از متن کوتاهی که در جلد یک کتاب خود در بالای یکی از این عکس‌ها آورده است، می‌شود دید: «پرورش گل به‌ویژه لاله و زنبق در کنار فیلمبرداری، موسیقی و خطاطی از سرگرمی‌های شیرین زندگی من است.»  دریکی از تصاویر این کتاب درحال فیلمبرداری از گل‌های لاله دیده می‌شود.
ظاهرا مدتی برای تمرین موسیقی نزد مشکاتیان می‌رفته و تعلیم می‌دیده است، چون خودش می‌گفت بنا به توصیه دایی‌جان به فراگیری موسیقی پرداختم. در زیرنویس عکسی که با مشکاتیان گرفته، نوشته: فراگیری موسیقی بنابه توصیه دایی موجب دوستی عمیق من با هنرمندان شد.
مرگ دکتر صادق طباطبایی که به دلیل تواضعی که در عین بلندی مرتبتش داشت همواره ازشخصیت‌های مورد احترام و علاقه من بوده و خواهد بود، باورم نمی‌شود، ولی چاره‌ای جز باور نیست. صادق طباطبایی راهی رفت که همگان دیر یا زود باید بروند. مهم چه گاه رفتن نیست، چگونه رفتن است.  جای این سید خوشرو و خوشگو و خوش‌پوش حسنی در میان ما خیلی خالی است. امثال دکتر صادق طباطبایی‌ها کسانی هستند که با رفتنشان کسی نمی‌تواند جای آنها را پرکند. این ضایعه را به بیت محترم سلطانی به‌خصوص سرکار دکتر خانم فاطمه طباطبایی و بیت امام(ره) عزیز به‌ویژه آیت‌الله سید حسن خمینی (حفظه‌الله) تسلیت می‌گویم. از درگاه احدیت برای همسر و فرزندان آن مرحوم اجر و صبری جمیل و جزیل آرزومندم.
رحمت خدا بر او و همجواری با اجداد طاهر و مطهرش، روزی مدام او باد.


نویسنده:غلامعلی رجایی

کد خبر: 230439

وب گردی

وب گردی