تهران- ایسکانیوز: سعید قربانیان، شاعر، مترجم و منتقد خراسانی، از تأثیر نوع نگاهِ سپهریِ نقاش بر ذهن و زبان سپهریِ شاعر می‌گوید. وی معتقد است: نگرش نقاشانۀ سهراب به جهان، از مسائلی است که کمتر دربارۀ آن سخن گفته شده است.
نقاشي‌هاي سهراب و شعرش را اگر بخواهيم نسبتي بدهيم، بيشتر با شعر و نقاشي شرق آسيا نسبت دارند تا جهان غرب. عقل‌گريزيِ سهراب، برآمده از خستگي يك انسان غربي نيست از تسلط عقلانيت! او به همان نظر دارد كه يك بوديست بدان معتقد است. اين ردّ عقلانيت در سراسر شرق و خاورميانه ريشه‌اي تاريخي دارد و مفهوم كلمۀ عقل در اين جهان‌بيني متفاوت است با جهان‌بيني غربي. مثلاً نقاشي‌هاي سهراب همان ميني‌ماليسمي را در پالت‌ كوچكش دنبال مي‌كند كه از ويژگي‌هاي نقاشي ژاپني است. يا همان ايدئولوژي در شعر سهراب هست كه در آموزه‌هاي ذن وجود دارد.


سهراب سپهری
نگرش نقاشانۀ سهراب به جهان، از مسائلي است كه كمتر دربارۀ آن سخن گفته شده، جز چند مورد كه شاعر در شعرش به‌طور مستقيم از نقاش‌بودنِ خود سخن گفته: (پيشه‌ام نقاشي است- طرحي از بزها بردارم و...)، اما ساخت ذهني سهراب و تجربيات نقاشانۀ او، به‌صورت‌هاي گوناگون بروز مي‌كند که يكي از آن‌ها، توصيف و فضاسازيِ اثر است، مانند آنجا که سهراب در آغاز شعر مسافر مي‌نويسد:
و روی میز، هیاهوی چند میوۀ نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود
اين توصيف، يعني حضور چند ميوه بر روي ميز، آيا همان كليشۀ مهم در نقاشي نيست؟ یعنی همان طبيعت بي‌جان! اين تصوير در ذهن سهراب چگونه براي توصيف متبادر مي شود؟ آيا ديد نقاشانۀ سهراب و تجربياتش در فضاسازي ابتدايي اثر او مؤثر نيستند؟ آيا تجربۀ سال‌ها نقاشي از طبيعت بي‌جان و ديدنِ آثار فراواني در اين‌باره، او را در همان آغاز نمي‌كشاند به توصيف اين تصوير؟
سهراب يك نقاش است. در جهان نقاشان، يك سري از واژگان، مدام تكرار مي‌شوند؛ واژگاني‌كه در زندگيِ آن‌ها، نقشي بيش از زندگي ديگران دارند؛ واژگاني مرتبط با شكل و اندازه و رنگ. در مسافر، ردپاي اين كلمات را مي‌توان در هر جايي در شعر او يافت، به اين تركيب‌ها نگاهي مي‌اندازيم:
حجم وقت/ حاشیۀ صاف زندگی/ سطح روشن گل/ رنگ دامنه‌ها/ خطوط جاده/ غربت رنگین قریه‌های سر راه/ سکوت سبز چمن‌زار/ رگ پنهان رنگ‌ها/ آبی دریای بیکران/ منحنی آب/ صدای فاصله‌ها/ ابعاد ساده‌/ سطح روح/ صورت طلایی مرگ/ بیکرانی یک رنگ/ ابعاد بی‌شمار/ رمز پاک محو شدن/ حجم زندگی/ حاشیۀ روح آب/ جشن خطوط/ مساحتِ تر لیوان/ باغ فواصل / کشاکش رنگین و...
تركيب‌ها و عبارت‌هاي فوق، به‌شيوه‌هاي گوناگون، بيانگر جهان‌بيني و نگاه سهراب‌اند. اين خيل عظيمِ استفاده از كلماتي كه به اندازه، رنگ و حجم دلالت دارند  را در ذهن يك نقاش مي‌توان راحت‌تر يافت تا يك ديگري.
با توجه به تجربه‌هاي تجسّم‌گراي يك نقاش، به‌اقتضاي نوع زندگي‌اش، در ذهن او زيبايي در نخستين سطحِ معنايي به سمت محسوسات ميل مي‌كند تا معقولات. مثلاً در شعر مسافر، جايي مسافر در پاسخ ميزبان كه پرسيده «قشنگ يعني چه؟» مي‌گويد: «قشنگ یعنی تعبیرعاشقانۀ اشکال» .


سهراب سپهری
و ديگر اينكه اكثر تشبيهات و استعارات در شعر سهراب، به سمت تعين يك امر ذهني حركت مي‌كنند و اين همان است كه پيش از اين گفتيم؛ نمودي از ابژكتيو بودن آثار او، به‌خلاف تصور ابتدايي!  به تركيب وسعت اندوه كه بر مي‌خوريم و چندين و چند تركيب استعارين از اين دست، پي مي‌بريم در جهان ذهن نقاشانۀ سهراب، اكثر عواطف و امور عقلي، داراي بُعد و اندازه و رنگ مي‌شوند. حجم وقت ـ باغ فواصل ـ حجم زندگي و....
قربانیان، توجه به مسألۀ «نور» را ویژگی دیگر شعر سپهری در این زمینه دانسته و می‌نویسد: يكي ديگر از مهم‌ترين نكات مورد توجه نقاشان كه البته از ضروريات فعل نقاشي است، برخورد مدام آن‌ها با مسألۀ ‌نور است. اين ارتباطِ نزديك و مداوم با  نور در شعر سهراب به شكل برجسته‌اي خود را نشان مي‌دهد؛ چنان‌كه خود واژۀ نور از پربسامدترین‌ واژگان در آثار اوست. در مسافر هم، در اثر اين نگرش، بارها از نور سخن رفته است:
1-خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند/ و دست منبسط نور روی شانۀ آن‌هاست
2- و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست/ و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز/ و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند
اين تأثير و ارتباط مدام با كيفيت نور در زندگي نقاشانۀ سهراب، در شعر او به گونه‌هاي ديگري نيز نمايان است؛ مثلاً توجه شاعر به كميّت و كيفيت تابش نور در حين مكالمۀ ميزبان و مسافر:
1-غروب بود/ صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد/ مسافر آمده بود/ و روی صندلی راحتی، کنار چمن/ نشسته بود.
2- و حال، شب شده بود/ چراغ روشن بود/ و چای می‌خوردند
3- حیاط روشن بود/ و باد می‌آمد/ و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
چنان‌كه نور و روشني بر نقاش تأثير مي‌گذارند، سايه نيز حضوري اثرگذار بر ذهن سپهری دارد. اين اختلافِ سايه و روشن است كه بر سطح بوم و كاغذِ طراحي قابل درك براي آدمي از شباهت خطوط بر سطح دو بعدي با اشيا سه‌بعدي ايجاد مي‌كند. پس سهراب هنگام نوشتن با فرهنگ لغتي به توصيف جهان مي‌پردازد كه در ذهن دارد و سايه از مهم‌ترين آن‌هاست:
1-شراب باید خورد/ و در جوانی یک سایه راه باید رفت
2- و ای تمام درختان زینت خاک فلسطين/ وفور سایه خود را به من خطاب کنید
3-سفر مرا به زمین‌های استوایی برد /و زیر سایه آن "بانیان" سبز تنومند/ چه خوب یادم هست...
4-من از مصاحبت آفتاب می‌آیم/ کجاست سایه؟
همچنان كه تأثيرات نگرش نقاشانه را در شعر سهراب مي‌توان بررسي كرد، اين امكان  نيز هست كه بر تأثير شعر در نقاشي سهراب هم سخن راند.


یاداشت: سعید قربانیان
کد خبر: 253099

وب گردی

وب گردی