آیا در ادبیات معاصرمان شاعران و نویسندگان بزرگ خواهیم داشت؟

ایسکانیوز-ساجده سلیمی: تربیت نسل نوی شاعران و نویسندگان موضوعی است که از دیرباز دغدغه بسیاری از بزرگان ادب چه در عرصه نثرنویسی و چه در عرصه شعر است. از این رو بزرگان این عرصه و کسانی که دلسوزی ای در عرصه دبیات داشته اند تلاش کرده اند با ایجاد محافل شعری و داستان خوانی و به چالش و نقد کشیدن آثار جوان ترها سعی کنند آموزه هایی که خود در طول سال ها کسب کرده اند را به جوان ترها بیاموزند و نسل جدید را برای ادامه دادن راه آنها آماده سازند.

این امر در حالی است که نسل جوان علاقمند به این حوزه نیز همواره سعی دارد با تاسی به کار پیشکسوتانی که آثار آنها در میان عموم مقبول افتاده و مورد توجه هستند، کارهایی شبیه آنها عرضه کنند و یا کلیات کار آنها را در سبک شخصی خود نهادینه کنند و کارهای جدیدتری خلق کنند.

این میان تفاوت نسل ها و سیر صعودی یا نزولی داشتن در این عرصه موضوعی است که همواره مورد توجه منتقدان ادبی و کسانی که دغدغه این امر را دارند بوده است. اما چرا نسل شاعران و نویسندگان در دوره ای در جامعه ای خاص دچار سیر نزولی یا سعودی می شود؟ وضعیت خلق آثار ادبی در جامعه ما به چه نحو است و آیا این ادعا که بسیاری بر آن باور دارند که نسل نوابغ ادبی و خالقان آثار تاثیر گذار در ادبیات ما در حال از بین رفتن هستند، تا چه اندازه می تواند؟ صحت داشته باشد؟

آنچه ما به آن افتخار می کنیم

در هر کشور و قومی معمولا یک عامل فرهنگی یا علمی و یا جاذبه ای خاص در میان کشورها و جوامع دیگر از بقیه موارد مهم تر جلوه می کند. مثلا یونان را مهد و خاستگاه فلسفه می دانند و چین را خاستگاه طب و هند را محلی برای بروز سنت و فرهنگ های جدید و تا حدودی خارق العاده. و این در مورد ایران نیز در عرصه ادبیات همیشه جلوه داشته است. یعنی ایران زمین از دیرباز کشوری بوده که در آن شعرا و نویسندگان مهمی ظهور کرده اند. جایگاه شعر و ادبیات در تاریخ این کشور موضوعی نیست که بتوان در این گزارش به آن اشاره کرد اما آنچه همه برآنند این است که شعر و ادبیات در این سرزمین همواره عرصه ای برای بروز بسیاری از انتقادات اجتماعی و سیاسی بوده است. این امر نشان می دهد که در جامعه کهن ایرانی ادبیات و شعر تا چه اندازه جایگاه داشته است.

تا جایی که سلاطین قدرتمند برای به رخ کشیدن جلال و شکوه دربار خود حلقه های شعری تشکیل می دادند و از سرتاسر جامعه فارسی زبان شاعران را قانع می کردند که دردربار‌آنها گرد آیند و و هرچه این حلقه بیشتر و وسیع تر می شد، شکوه و جلال درباری بیشتر به رخ کشیده می شد. از آن جمله می توان به حلقه های شعری بخارا و سمرقند اشاره کرد که سامانیان برای رونق فرهنگ و ادبیات برقرار کردند و همین امر سبب خاست شعرایی نامی در عرصه ادبیات شد که با وجود مدیحه سرایی گاهی انتقاداتی تند را در همین قالب به سلاطین تحویل می دادند که زبان شیرین و بکری مضامین آنها، تلخی انتقادات را از آنها می گرفت و سلاطین را خواسته یا ناخواسته مجبور به قبول‌ آنها می کرد. در همین حین تشکیل این حلقه ها و کناره هم قرار گرفتن نسل نو در کنار اساتیدی چون رودکی و یا عنصری و منوچهری در حلقه شعرای غزنه سبب انتقال تجریبات به نسل نو می شد و این سنت نسل به نسل منتقل می شد.

همین پیشینه و تفکر بود که در انتقال مضامین ادبی بعدها به شعرایی چون فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و مولانا رسید و سبب شد این نسل درخشان زبان پروران فارسی به وجود آیند که آثاری را خلق کنند که در تمام دنیا شهره شود و پژوهشگرانی از سرتاسر دنیا به دنبال کشف آثار آنها و درک شعر آنها شوند.

این پیشینه ادبی و تاریخچه پرافتخار است که گاهی مخاطبان ادبیات و شعر را به این فکر وا می دارد که چرا از نسل ادبای گذشته و تاریخ پرافتخار ادبیات کورسویی مانده و ادبیات این کشور رو به افول گذاشته و تا جایی که در عرصه بین الملل تعدادی کمتر از شمارگان انگشت از نویسندگان و شعرای ما را می شناسد و آنها را می خوانند؟

دکتر دادبه: علل ناقصه هست اما علل تامه نیست!

دکتر اصغر دادبهدرباره اینکه آیا با شرایط کنونی ادبیات و شعر ممکن کسی مثل حافظ و سعدی دوباره پیدا شود معتقد است: البته این موضوع عقلا محال نیست. بستگی به شرایط دارد و اینکه باید زمینه های فرهنگی آماده شود. نیاز هست که خیلی حافظ ها به وجود آیند اما شرایط وجود ندارد. به قول قدما علل ناقصه هست اما علل تامه نیست. زمان باید بگذرد و خود زمان بهترین صراف و نقاد است. حتی زمان اکنون داوری نهایی خود را نکرده است.

وی می افزاید: مثلا ببینید چه حرف های بیهوده ای درباره مشیری زده شده است. در همین زمان اندک مشیری خیلی ماندگارتر و محبوب تر از کسانی است علیه او حرف می زدند. حتی توللی بیشتر از آنهایی که قصد دارزدنش را داشته اند ماندگار شده است. درباره شعر معاصر نیز شما پنجاه سال دیگر می توانید نظر قطعی و درستی را بدهید. پروین می گوید: من این سفینه به دست زمانه می سپرم زمانه ناقد و صراف هوشیاری بود.

این استاد دانشگاه درباره اینکه ویژگی های شعر قدما در چه بوده است که امروزه کسی نمی تواند مانند او پیدا شود و به قول معروف طرحی نو دراندازد نیز افزود: این همان است که علت تامه نیست. ابن خلدون می گوید بروید اول شعر شاعرای بزرگ را بخوانید، می پرسند بعد چه کنیم؟ می گوید فراموش کن. فراموش کن به این معنی نیست که از یاد ببر، فراموش کن در اینجا به معنی تقلید نکن است. یعنی مطالعه آثار بزرگان زمینه های ذهنی را به ما می دهد اما باید حرف خودمان را بزنیم. همین شعرای معاصری که نام بردیم مسلما دیوان حافظ را دم دست داشته اند اما هرکدام حرف خود را زده اند.

دادبه ادامه داد: اولا این دانایی لازم است. جوانان ذوق دارند به قول حمیدی که می گوید حقیقت آنکه دو چیز است در شعر صنعت و ذوق. منظورش از صنعت دانش است. اگر نه صنعت تنها، ذوق تنها نیست. هیچکدام به تنهایی نمی توانند. شما اگر داشن حسین منزوی و سیمین بهبهانی را با امروزی ها بسنجید، می بینید مشکلی هست آگاهی ادبی و فلسفی نیست. حافظ کشاف زمخشری درس می داده است . کشاف ادبی ترین بلاغی ترین و کلامی ترین اثر است. یعنی دو چیزی که در شعر نیاز دارید یعنی بلاغت و فکر. حافظ قصه روزگارش را بلد است. جوانان ما آثار بزرگان را نخوانده و به مدد ذوق شعر می گویند. بسیاری حتی شعر خودشان یادشان نیست. حفظ بودن شعر مساله مهمی است که به شعر غنا میدهد.

شاهنامه آخرش خوش است؟

نکته ای که دکتر دادبه به آن اشاره می کند شامل دو موضوع اساسی است. یعنی اولین آن زمان و گذشت آن است. عده ای بر این باورند که اگردر میان نسل نوی شاعران ما از احمدرضا احمدی، هوشنگ ابتهاج، یا حتی مشیری خبری نیست، این به آن دلیل است که پدید آمدن همچنان شاعران پرآوازه ای مستلزم گذر زمان است این شعرا نیز در دوره جوانی خود به این شهرت کنونی نبوده اند. و اگر ما بخواهیم که بدانیم در میان شاعران نسل نو آیا کسی می تواند به عنوان مثال ملک الشعرا بهار یا عارف قزوینی یا فروغ فرخزاد و شاملو و نیما باشد باید صبر کنیم و حداقل پنجاه سال باید بگذرد تا بتوانیم به درستی قضاوت کنیم و سره از ناسره را مشخص کنیم.

مطالعات تلگرامی و خلق آثار ادبی!

نکته دومی که دکتر دادبه مطرح می کند درباره سواد و دانش خالقان اثر ادبی است. اگر شعر حافظ یا سعدی یا مولانا تا این اندازه غنی و حاوی مضامین تازه و خلاقه است، در پس این اشعار سالیان دراز درس و بحث و کتابخوانی بوده است و این امر خود به خود به مرور زمان با نهادینه شدن در دل شاعر به ذق و قرحه او رنگ و بویی غنی تر می دهد و آثاری به وجود می آورد که پس از قرن ها همچنان خوانندگان و اهل قریحه را به تعجب وامی دارد.


امیرعلی نجومیان استاد دانشگاه و منتقد ادبی نیز در گفتگو با ایسکانیوز درباره اینکه چرا در ادبیات معاصر دیگر شاعری مثل هوشنگ ابتهاج، نیما یا سایه و شاملو وجود ندارد گفت: به گمان من، به نکات زیر درباره فقدان شعرای بزرگ در روزگار ما باید توجه کرد. مقایسه نسل شاعران امروز با دیروز چندان شایسته نیست ،چراکه فضای ادبی در دهه 30 و 40 با امروز تفاوت های بسیاری دارد. در آن دوره شعرا به گونه ای ارگانیک با یکدیگر ارتباط داشتند. می توانم بگویم که نوعی نهاد شعر در کافه ها، شب‌های شعر و مجالس خصوصی شکل گرفته بود.

این استاد دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: در آن زمان برنامه های رادیویی و تلویزیونی درباره شعر وجود داشت. یادم می آید که مدتی پیش از انقلاب مهدی اخوان ثالث هر شب برنامه کوتاهی در تلویزیون داشت که در آن شعر فارسی می خواند. او پیش از آن هم سالها برنامه های رادیویی درباره شعر فارسی داشت. امروز این ارتباط ارگانیک وجود ندارد.
نجومیان افزود: مطرح شدن شاعر در زمینه اجتماعی تنها به استعداد فردی او باز نمی گردد. شاعر باید در شبکه به هم پیوسته ای شکل گیرد، رشد کند و مطرح شود. نهادهای آموزشی مانند آموزش و پرورش و دانشگاه باید شعرای معاصر را به رسمیت بشناسند و آثار آنها را بخشی از مواد آموزشی قرار دهند. نهادهای فرهنگی و رسانه ها هم باید در این راه یاری برسانند. به نظر می رسد در حال حاضر این شبکه در ایران وجود ندارد.
این منتقد ادامه داد: از همه اینها گذشته، در جهان معاصر (و نه فقط در ایران) شعر جای خود را به داستان داده است. به نظر می رسد که داستان با تجربه زیسته انسان معاصر ارتباط بیشتری برقرار کرده است. از سویی زبان استعاری شعر برای مخاطب امروز بیش از اندازه پیچیده است. همچنین انسان معاصر به نسبت خود با جهان اطرافش توجه دارد که هدف روایت داستانی هم همین است ولی شعر به دنیایی منزوی و جداافتاده انسان ها می پردازد.
نجومیان ادامه داد: به نظرم شعر فارسی باید نظام فکری و ساختار روایی خود را دگرگون کند تا با دنیای امروز همگام شود. منظورم این است که دنیای امروز دنیای آرمان های دست نیافتنی و عشق های انتزاعی و یکطرفه نیست. شعر امروز باید برای مخاطب امروز نوشته شود و حتی تجربه عشق را هم با تجربه زیسته امروز بازگو کند. اگر نگاهی به توفیق و اقبال چند شاعر مطرح امروز ایران بیاندازیم متوجه می شویم که آنها کوشش می‌کنند تا با همین نگاه شعر بگویند.

آنچه مسلم است در میان نسل جوان شعرا و نویسندگان، به طور محسوسی مطالعه و تعمق در متون کهن افت کرده است. در دوره ای که مطالعات افراد محدود به مضامین بازنشر شده در صفحات اجتماعی و برنامه های پیام رسان است، آیا می توان امیدی به خلق آثاری در حدواندازه های مولانا داشت؟ اگر حتی اگر بخواهیم دایره مان را محدودتر کنیم، در زمان نویسندگان حاضر اگر محمود دولت آبادی را در نظر بگیریم به عنوان مطرح ترین نویسنده حال حاضر، او کسی بوده که پانزده سال از عمر خود را تنها صرف نوشتن یک رمان کرده است. آیا در میان نویسندگان جوان ما همچنین صبر و بردباری را سراغ داریم؟

دولت آبادی در این زمینه معتقد است:« اگر دنیا را به هنرمند بدهند با رنجی که او در مراحل خلق یک اثر متحمل شود، برابری نمی کند. من برای نوشتن "روزگار سپری شده مردم سالخورده" دوازده سال عمرم را گذاشته ام. برای "کلیدر"، پانزده سال عمرم را گذاشته ام. ممکن است در کنارشان کارهای دیگری هم کرده باشم. ولی جوانی از دست رفته من با چه چیزی برابری می کند؟ چه چیزی می تواند من را شاد کند؟ موفقیت؟ یا ...»

در این شرایط آنچه ضروری به نظر میرسد این است در میان نسل جوان نویسندگان و شعرا لزوم مطالعه بیشتر آثار قدما در جهت اغنای ذهن و زبان و قلم به شدت احساس می شود. آشنایی با جریان و سیر ادبیات در جهان هم زمان با اقتدا به آثار وطنی و و تکیه به ادبیات کهن ایران زمین امری است که مسلما به خلق آثار جدید که همزمان مورد علاقه مخاطبان داخل و خارج از کشور باشد منتج خواهد شد.

502502

کد خبر: 500007

وب گردی

وب گردی