پاییز ١٣٩٣، کمی پایینتر از خطوط شهری تهران؛ خلازیل؛ بارانداز مواد مخدر و محل تجمع معتادان و موادفروشان مسلح. همراه با گشت فوریت خدمات اجتماعی شهرداری تهران پیگیر یافتن کودکی هستیم که گزارش شده بود سگ صورتش را گاز گرفته است.
اغلب کودکان در دوران نوزادی پوشک به پا دارند، اما آنچه به پای معین بسته شده، کیسه زباله است. جلوتر که میرویم پدر معین فرار میکند. مادرش را برای انتقال به سامانسرای شهرداری، به ماشین گشت هدایت میکنند. بچه را برای مداوا به یکی از بیمارستانهای تهران میبرم.
کودک معصومی که آنقدر در زبالهها زندگی کرده و در آغوش مادر مصرفکنندهاش بوده که بوی تعفن و سیگار و مواد میدهد. به بیمارستان میرسیم. وضعیت اسفبار کودک، لباسهای مندرس و گریههای بیامانش موجب جلبتوجه والدینی شده که فرزندانشان را جهت درمان به بیمارستان آورده بودند. رییس بیمارستان شخصا کودک را معاینه میکند و دستور بستری میدهد. پرستاران میگفتند این طور بغلش نکن، شاید ایدز داشته باشد. آیا پرستارها روشهای انتقال اچآیوی را میدانند؟
«معین» مجهولالهویه با نام فامیلی من بستری میشود. با کمک یکی از بهیاران بیمارستان، حمامش میکنیم، واکنشهایش حاکی از آن است که شیر آب و شستوشو، اولین تجربه اوست. والدینی که فرزندانشان را به بیمارستان آوردهاند با خرید شیر خشک و پوشک و دادن لباسهای اضافی فرزندانشان، در کمک به «معین» سهیم میشوند. «معین» باید تا ترک اعتیاد و بهبودیاش در بیمارستان بماند. بعد از حمام، پوشیدن لباس مناسب و خوردن اولین شیرخشکش، به خوابی عمیق میرود. آرام زمزمه میکنم: «بخواب معین، امشب زیر سقف و در امنیت بخواب».
مادر معین چند هفتهای در سامانسرا بهسر برد و برای درمان اعتیاد به کمپ ترک اعتیاد موسسه کاهش آسیب «سیمای سبز رهایی» ارجاع داده شد. مددکار مرکز خانواده بیمار را پیدا کرد و خانوادهاش پس از چند سال بیخبری، از وجود آنها مطلع شدند. سه ماه پس از ترک اعتیاد زن، خواهرش به تهران آمد و به اصرار، او را به شهرستان برد. چندی بعد از ترخیصش، مطلع شدم که مادر معین برای جستوجوی همسرش به تهران برگشته و مجددا مصرف مواد را شروع کرده است. افسوس من وقتی دوچندان شد که شنیدم باردار است و معین دیگری در راه است و تکرار سرنوشت... «معین» پس از بهبودی، با حکم قاضی تحویل شیرخوارگاه شد و امروز، پسری است زیبا و سالم. بیش از یک سال دارد، در حال راه رفتن و دندان درآوردن است و حالا دیگر وضعیتش قابل مقایسه با گذشته نیست...
داستان معین داستان رنج کودکانی است که ناخواسته از مادران و پدران مصرفکننده مواد متولد میشوند و سرنوشتشان با بیخانمانی و رنج و آوارگی در خیابانها گره میخورد. تا چند هفته آینده معین دارای خواهری خواهد شد که قرار است دوباره زندگی بین معتادان، کرایه داده شدن برای تکدیگری، سرما، گرسنگی و اعتیاد را تجربه کند.
چه کسی پاسخگو است؟ دولت؟ مدعیان حقوق کودکان؟ یا موسسات غیردولتی که سال گذشته، یکجانبه ادعای یافتن و کمک به معین را داشتند و همکاری موسسات و ارگانهای دیگر را نادیده گرفتند؟در سالهای اخیر شاهد زحمات سازمانهایی همچون بهزیستی و سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران در ساماندهی به وضعیت معتادان، متکدیان و بیخانمانهای شهر تهران بودهایم. شهردار تهران برای توانمندسازی زنان بهبودیافته از اعتیاد و میسر شدن امکان اخذ سرپرستی کودکانشان، شخصا مداخله و حمایت میکند.
از نزدیک شاهد تلاش مددکاران، ماموران انتظامی و حتی رانندگان گشتهای فوریت خدمات اجتماعی بودهام که مسوولیت اجتماعی خود را به خوبی انجام میدهند و بی تفاوت از کنار «معین»ها نمیگذرند، اگرچه خداقوتی هم نمیشنوند. با این حال بازهم به نظر میرسد اندک اندک، چشمانمان به دیدن نوزادانی در سطح شهر که دست به دست بین معتادان و متکدیان میچرخند، خرید و فروش میشوند و کرایه داده میشوند تا جیب سودجویان و فروشندگان مواد را پر کنند، عادت میکند. چه آیندهای در انتظار آنها است؟ ضرورت تصویب قانونی قدرتمند و اجرایی برای حمایت از این کودکان احساس میشود. قانونی که با همکاری ارگانهای مسوول و با مشارکت سازمانهای مردمنهاد به اجرا درآید و سرنوشت را به گونهای زیبا برای این کودکان رقم زند.
٭ مدیرعامل موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت
منبع: روزنامه اعتماد
105105