به گزارش ایسکانیوز و به نقل از همشهری محله، زمانی که بازار تهران، هممحل سکونت اهالی تهران بود و هممحل کسب روزی آنها. پایمان به خانههای قدیمی این محله باز شد که روزگاری صاحبمنصبان و درباریها در آن زندگی میکردند و این روزها تبدیل به بخشی از بازار و مغازههایش شده است. زندگی در بازار بزرگ تهران از صد سال پیش تا به حال تفاوت زیادی کرده است؛ هر قدر این بازار در روز شلوغ است شبهای خلوت و آرامی دارد. حتی مرام کاسبان بازار هم با گذشته فرق کرده است. محلهگردی این بار از چهارراه گلوبندک شروع میشود و در دل بازار ادامه پیدا میکند. صحبت از «شبهای گلوبندک» میشود که سالها دچار مردگی و خاموشی شده است. همهمه و شلوغی غیرمعمولی این نقطه از شهر با طلوع آفتاب از راه میرسد و با غروب آن میرود.
چهارراه همیشه شلوغ گلوبندک
چهارراه همیشه پرازدحام گلوبندک فرصتی برای چرخاندن نگاه به ساختمانهای اطراف باقی نمیگذارد. کمتر رهگذری در این چهارراه قدیمی حواسش به مجسمههایی است که روی دیوار ساختمان مرکزی دادسرا جا خوش کردهاند. «نصرالله حدادی» تهرانشناس میگوید: «رضاشاه فردی به نام رحیم ارژنگزاده تبریزی را به روسیه میفرستد تا هنر مجسمهسازی یاد بگیرد. ارژنگزاده بعد از اینکه به ایران برگشت مجسمههای نماد عدالت را قالبگیری میکند و میسازد که این مجسمهها بالای ورودی ساختمان قوه قضائیه نصب شد. مجسمهای که در میدان حر نصب شده است تنها اثر به جا مانده از ارژنگزاده در شهر است.» حدادی از «علیاکبر داور» میگوید که مسئولیت تطبیق قانون اساسی با قوانین اروپا را برعهده داشت و باعث شد تا قوانین در دوره پهلوی یکدست شود: «رضا شاه یک روز در اوج عصبانیت به علیاکبر داور میگوید بمیر. علیاکبر داور هم تریاک میخورد و خودکشی میکند. در خاطرات متین دفتری آمده است که کسی جرئت گفتن این خبر را به رضا شاه نداشت.»
نخستین میدان توپخانهای تهران
میدان ارگ، نخستین میدان توپخانهای شهر تهران بود و تعدادی توپ در این میدان برای تماشا گذاشته بودند. بعدها امیرکبیر، میدان توپخانه را میسازد و توپها را به آنجا منتقل میکند. میدان ارگ که حالا محل گذر کالسکهها و واگنهای چرخ لاستیکی است روزگاری بخشی از ابواب جمعی ارگ تهران بوده است. حدادی میدان ارگ را نشان میدهد و میگوید: «از اینجا به سمت بازار، 7 حوض وجود داشت که بهترتیب آب از نخستین حوض به وسیله جویهایی به حوض بعدی میرسید. آخرین حوض در حوالی زمینهای عباسآباد قرار داشت. امروز اثری از این حوضها به چشم نمیخورد.» او از «مهدی خان شقاقی» میگوید که نخستین مهندس آرشیتکت ایران بود. در فرانسه تحصیل کرده بود اما وقتی به ایران آمد از بیکاری و بیپولی در خیابانها میخوابید: «آن زمان کسی ارزش کار او را نمیدانست. براثر یک اتفاق یکی از معمارها با او آشنا میشود و هنر و استعدادش را میبیند و باعث شهرت او میشود و زندگی او را زیر و رو میکند.»
مسجد ارگ
مسجد ارگ، با ظاهری متفاوت از اغلب مساجد شهر تهران گوشه میدان ارگ نشسته است. این مسجد به دستور مادر ناصرالدین شاه برای استفاده زنان اندرونی کاخ ساخته شده بود. به همین دلیل به نام مسجد مادر شاه معروف بود. در این مسجد دفاتر دیوانی را مینوشتند. به همین دلیل به نام «مسجد دفتر» هم شناخته شد. به گفته حدادی این مسجد در دوره مظفرالدین شاه از بین میرود و بعدها با موافقت آیتالله بروجردی دوباره بازسازی و احیا و نام مسجد ارگ برای آن انتخاب میشود.
مسجد ارگ ویژگیهای معماری خاصی ندارد. اما همیشه بهعنوان یکی از سیاسیترین مساجد تهران شناخته شده است. حدادی میگوید: «برای حرم امام حسین(ع) میخواستند سنگهای ازارهای بفرستند. اما تعداد این سنگها خیلی زیاد بود و به همین دلیل بخشی از آنها را به مسجد ارگ آوردند و روی دیوارهای این مسجد کار کردند.»
رادیو تهران
ساختمان رادیو تهران با حدود 70 سال قدمت بیآنکه جلوه خاصی از معماری را پیش چشم نمایان کند گوشهای از میدان ارگ جا خوش کرده است. حدادی سالها تجربه کار در رادیو تهران را به خاطر میآورد و میگوید: «رادیو تهران سال 1327 پا گرفت. سالنهای رادیو تهران معماری خاصی ندارد. اما محوطه آن فضایی دلنشین داشت که آن هم دستخوش تغییر شد. در این مجموعه سالن بزرگی وجود دارد که همه بزرگان اهل هنر رادیو تلویزیون حداقل یکبار در آن اجرا داشتهاند.»
حدادی از خیابان داور میگوید که شاید به دلیل وجود ساختمانهای دادگستری و قوه قضائیه و بحث قضاوت به این خیابان، خیابان داور میگفتند. شاید هم حضور علیاکبر داور در ساختمان دادگستری بهانهای شده برای وجه تسمیه این خیابان که راه به ارگ گلستان دارد.
میدان سرسبز و پردار و درخت بازار
میگویند سبزهمیدان به ارگ آقا محمد خان راه داشته است. بعید هم نیست؛ به هر حال هر قصر و عمارت شاه و شازدهنشینی راههایی باید برای خود داشته باشد. حدادی میگوید: «در خاطرات جعفر شهری نقل شده است که چاهی در این میدان بوده به نام چال ویل. در یک حادثه این چاه تعداد زیادی از بناها و عمارتها را با خود میبرد.» سبزهمیدان که روزگاری به آن میدان تخته پل هم میگفتند این روزها تغییرات زیادی کرده است. آن سوی خیابان 15 خرداد و تقریباً روبهروی سبزهمیدان هم قصههایی شنیدنی برای خودش دارد. حدادی به ساختمان کنونی بانک ملی در خیابان 15 خرداد اشاره میکند و میگوید: «ساختمان کنونی بانک ملی درست در محل تکیه دولت قبلی ساخته شده است. این تکیه تا دوره مظفرالدین شاه 4 طبقه بود. مظفرالدین شاه این تکیه را 3 طبقه میکند.» او از دلیل ساخته شدن تکیه دولت در دوره ناصرالدین شاه میگوید: «ناصرالدین شاه برای اینکه پشت نقاب دین قایم شود و به کارهای خود وجهه شرعی بدهد تکیه دولت را میسازد.» تکیهای که جز نام کوچهای از آن باقی نمانده است.
از نمایشگاههای کالاهای خارجی میگوید که در سبزهمیدان برپا میشد. از جبهخانه یا محل نگهداری لباسهای شاهان قاجار میگوید که در کوچه تهیه دولت بود و از قصه برادر امیرکبیر تعریف میکند که به سفارت روس پناه میبرد و از خانه امیرکبیر میگوید که جایی حوالی همین سبزهمیدان بود: «اینجا حد نهایی ارگ بود. بعد از ارگ، محله بازار تهران از قدیمیترین محلههای تهران است. اینجا روزگاریدار و درخت فراوانی داشت و بسیار سرسبز بود.»
قصه مسجد سید عزیز الله
تاریخچه مسجد سید عزیزالله با سقف گنبدی شکل و آجر چینیهایش به زمان فتحعلیشاه برمیگردد. این مسجد قصه و حکایت جالبی دارد که «حاج آقا میر» خشکبار فروش روبهروی مسجد نقل میکند: «سید عزیزالله عطار بود و بار زعفران او از مشهد میرسید. آن زمان فاصله بین ارسال و دریافت کالا و پس فرستادن پول آن فاصله زمانی زیادی بود. میگویند سید عزیزالله صد مثقال زعفران سیاهه کرده بود اما فروشنده به اشتباه هزار مثقال زعفران برای او میفرستد. درحالی که سید عزیزالله پول صد مثقال را پرداخت میکند. بعد از اینکه بار زعفران به تهران میرسد سید عزیزالله به فروشنده میگوید که شرح ماجرا چیست. اما فروشنده میگوید که نه؛ تو تمام پول را پرداخت کردهای و بدهی نداری. سید عزیزالله هم تصمیم میگیرد با اختلاف قیمت زعفرانی که خریده و پولی که پرداخت کرده مسجدی در بازار بسازد. مسجد سید عزیزالله از همان ابتدای تأسیس، محل وعظ و منبر مجتهدان و واعظان بزرگی مثل آیتالله خوانساری، حاج جمال اصفهانی و آیتالله وحید خراسانی و محمدتقی فلسفی و... بوده است.» حدادی درباره معماری این مسجد میگوید: «مسجد سید عزیزالله تنها مسجد چهار ایوانی تهران بود. باقی مساجد تهران همه 2 ایوان روبهروی هم داشتند.»
بازار، احترام خود را از مساجد میگیرد
قبل از اینکه وارد بازار کفاشها شویم حدادی ورودی بازار را نشان میدهد که بیشباهت به معماری مساجد نیست و میگوید: «بازار، قداست خود را از مسجد میگیرد. معماری بازارهای ما به معماری مساجد شباهت دارد.» حدادی قبل از اینکه به چهارسو بزرگ و گچکاریهای نصفه و نیمه باقی مانده آن برسیم میگوید که این بازار، بازار «چَکیفروشیها» بوده؛ بازاری که کاسبان با چک خرید و فروش میکردند. بازاری که امروز به نام بازار کفاشها میشناسیم به بازار کیلوییها هم معروف است: «اینجا کاری نداشتند چه جور کالایی با چه جنس و ویژگی معامله میشود بلکه همه چیز را کیلویی میفروختند. به همین دلیل به بازار کیلوییها معروف است.» در بازار که قدم میزنیم از کاسبیهایی میگوید که با روزگار قدیم فرق زیادی کرده است. از کنار مغازه کوچک «حاجحسن لباف» قدیمی بازار که رد میشویم با او صحبت میکند و از دلیل تفاوت زیاد کاسبیها و کاسبان امروز و دیروز میپرسد. حاج حسن میگوید: «در قدیم کاسبان به مساجد و حوزهها میرفتند و هر روز درس مکاسب میآموختند. آداب کاسبی و باید و نبایدهای شرعی آن را میگرفتند.»
متفاوتترین حجره بازار
خانه «علی خان فراشباشی» در کوچه «هفت تن» هنوز هم نصفه و نیمه سرپاست. کوچه باریک و کمعرض هفت تن پاساژی را پیش چشم میگذارد که تفاوتی با پاساژهای دیگر بازار تهران دارد؛ از معماری و ستونها و پلههای این پاساژ پیداست که روزگاری بخشی از عمارتی قدیمی بوده است. عمارتی که اندرونی آن به مدد ذوق و سلیقه صاحبان ملک هنوز باقی مانده است؛ این عمارت روزگاری خانه علی خان فراشباشی، نسقچی قاجار و قاتل امیرکبیر بوده است. حجره «حاج آقا کمال تبریزی» اندرونی این خانه قدیمی است. خانهای که هنر معرق و منبت و آینهکاری و گچکاری و کاشیکاری و مقرنس و دیگر هنرهای معماری اسلامیـ ایرانی را با هم دارد. شیشههای رنگی و درهای چوبی قدیمی این عمارت هنوز سر جای خود قرار دارد. یکی از ویژگیهای این عمارت یا حجره، 40 کاشی است که روی هر کدام نقشی نشسته. نقشهایی که به گفته حدادی هر کدام آدابی از مراسم جشن عروسی در سنت ایرانی را نشان میدهد. حدادی میگوید: «هنوز ابزار نسقکشی در زیر زمین این خانه باقی مانده است.» صاحب ملک دل پردردی دارد. با روی خوش و لبخند از مهمانان این خانه پذیرایی میکند. حاج آقا تبریزی میگوید: «وقتی این عمارت به ملکهای کوچکتر، تقسیم و به پاساژ تبدیل شد هر کسی که بخشی از آن را خریداری کرده بود آن را تخریب کرد و به کسب و کارش پرداخت. من و شریکم تصمیم گرفتیم اینجا را مثل روز اول نگه داریم و تخریب نکنیم. حالا آنها با خیال راحت کاسبی میکنند اما میراث فرهنگی دست روی این حجره گذاشته و میخواهد ما اینجا را واگذار کنیم.» حجرهای که روزگاری اندرونی خانه فراشباشی بوده است با تمام حجرههای کوچک و دلگیر و پرهیاهوی بازار فرق دارد و آن آرامشی است که در آن میتوان پیدا کرد.
حسینیه کربلاییها آخرین مقصد محلهگردی امروز است و شنیدن ماجرای طشتگذاری در آن و البته دیدن سر در آن با آجرکاری که طرحی خورشیدی ایجاد کرده است آخرین حرفهایی است که از زبان حدادی میشنویم.
آن روزها که آب آشامیدنی اهمیت زیادی داشت
گوشهای از سبزهمیدان رهگذرانی که مشتریان بازار بزرگ تهران هستند برای رفع تشنگی کنار 2 سقاخانه کوچک میدان میایستند و گلوییتر میکنند. آبانبار «میرزا عیسی وزیر» و آبانبار «میرزا موسی» 2 آبانبار قدیمی کنج سبزهمیدان است که تلفیقی از سقاخانههای دیروز و آب سردکنهای امروزی را به نمایش میگذارند. حدادی میگوید: «بعد از اینکه تهران دچار کمآبی میشود، 2 آبانبار میرزا عیسی وزیر و برادرش میرزا موسی را به هم وصل میکنند تا مردم آب کافی داشته باشند. آن زمان که خبری از آب شهری و لولهکشی نبود تأمین آب آشامیدنی برای مردم اهمیت زیادی داشت. تهران تا چند دهه پیش مشکل آب سالم داشت و چه بیماریهایی که مردم به دلیل نوشیدن آب ناسالم به آن دچار میشدند.» به همین دلیل اگر کسی میخواست نام نیکویی برایش باقی بماند سقاخانهای مهیا میکرد تا آب آشامیدنی مردم تأمین شود. آن دوران مردم به نام نیکو و خیرات دادن اهمیت زیادی قائل میشدند. حدادی میگوید: «من فکر میکنم شهرداریها نباید در برخی از کارهایی که تا پیش از این مردم، آن را انجام میدادند مداخله کند. یکی از این کارها ساخت سقاخانههاست. فلسفه سقاخانهها به جا گذاشتن نامی نیکو و خیرات برای افراد است. در حالی که وقتی نهادی مثل شهرداری این کار را انجام بدهد مردم آن فرهنگ را فراموش میکنند.» فرهنگی که اهمیت آن را میتوان از تعداد سقاخانههایی که در کوچهها و محلههای شهر به چشم میخورد دریافت. منطقه ما یکی از مناطقی است که کوچهها و خیابانهای آن هنوز هم با سقاخانههای زیادی زینت داده شده است.
105105