معلولان حق زندگی کردن دارند/گزارشی از یک معلول موفق

هنگامی که از در وارد می شوی، زیبایی اثر ها تو را متعجب می کنند.با خودت فکرمی کنی مگر ممکن است تمامی این آثار را دختری خلق کرده باشد که روی ویلچر می نشیند؟

نیوشا یعقوبی.ایسکانیوز: اعظم عزیزی فوق دیپلمش را گرفته است همچنین دوره های تکمیلی زبان انگلیسی ،دورهای معرق را تا مرحله پیشرفته ،طراحی وب سایت و انیمیشن ،تدوین فیلم و صدا گذاری با SSP ، سفالگری و حجم سازی و طراحی نقاشی را گذرانده است.

اینجا تهران است

گوشه ای از شهر تهران است و اعظم عزیزی در گوشه ای مشغول کار با چوب های باریکی است که به آنها معرق می گویند.
اگر کسی او را در کنار کارهایش نبیند تصور هم نمی کند که این کارهای دست معلول جسمی حرکتی است.
اعظم تواناست این را هم خودش می داند و هم پدر و مادرش و هم اطرفیان اما قبول کنید که اعظم برای عده ای که او را روی ویلچر می بینند فقط یک معلول است و من با خودم فکر می کنم که کاش می شد....
او در این باره می گوید:«اگر خواهر یا برادری داشتم این همه تنها نبودم و توجه خانواده ام هم بین چند نفر تقسیم می شد.»
ادامه تحصیل در دانشگاه تا مقطع فوق دیپلم و گذراندن دوره رییس دفتری در سازمان فنی حرفه ای و گرفتن کارت پایان دوره های هنری و تخصصی کامپیوتر از اعظم عزیزی دختری موفق و توانا ساخته که بیشترین زمان روز خود را با ورزش کردن و انجام تابلو های معرق و منبت می گذراند.


چرا پایت را کج می گذاری ؟
مادر بزرگ با دقت به پاها و طرز راه رفتن اعظم نگاه کرد و گفت :« مادر جون چرا پایت را کج می گذاری ؟»
دلش نمی آمد نظر قطعی دهد و مرتب می گفت انگار بد راه می روی و همین دلشوره های مادر بزرگ بود که باعث شد اعظم پای ثابت مطب پزشکان با تخصص های مختلف شود.
او در این باره می گوید:« بارها عکس و آزمایش و ام آر آی ودو ماه بستری شدن در بیمارستان شهدای تجریش و باز ادامه درمان و دارو و حتی طب سوزنی و انرژی درمانی و در آخر اکسیژن درمانی هم نتیجه نداد و پزشکان تشخیص دادند که به بیماری ضعف عضلانی دچار شده ام. اوایل راه می رفتم شاید تا 17 سالگی اما زود خسته می شدم و بالارفتن از پله ها برایم دشوارتر می شد تا اینکه مهمان همیشگی صندلی چرخدار شدم اما توانستم با معلولیتم کنار بیایم و الان حس می کنم که فقط پاهایم راه نمی روند وبا کمک هنر که بزرگترین اتفاق زندگی من بود موفق هستم.»

معلولان حق زندگی کردن دارند
پدر سروان است و مثل همه نظامی ها مقرراتی و سخت گیر اما هر چه در توان داشته برای درمان و آسایش دختر انجام داده و می دهد.
احمد عزیزی در این مورد می گوید:«من اهل سفرم و از هر فرصت کوچکی برای مسافرت استفاده می کنم و خانواده ام را به همه استان های کشور برده ام اما کسی که فرزند معلول دارد شرایط و امکانات خاصی را می طلبد. من و امثال من باید ویلچر فرزندمان را در صندوق عقب اتومیبل جا قرار دهیم در حالیکه تولید کنندگان خودروها به این مورد فکر نکرده اند و عملا جایی برای گذاشتن ویلچر در کنار چند تکه وسایل مورد نیازسفر وجود ندارد .نبردن ویلچر هم که ممکن نیست.»
سهمیه سوخت معلولان از دیگر دغدغه های خانواده این هنرمند موفق است. پدر اعظم در این مورد می گوید:« نقل و انتقال معلولان کار راحتی نیست آنها نمی توانند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند و برای آمد و رفت و فعالیت های اجتماعی مجبورند از آژانس استفاده کنند که اصلا مقرون به صرفه نیست و اختصاص سهمیه سوخت برای این قشر که معمولا از اقشار متوسط و کم درآمد جامعه هستند لازم و ضروری به نظر می رسد.»
او تاکید می کند:«معلولان مانند دیگر اقشار شهروند جامعه اند و حق زندگی کردن دارند و به تنها به دلیل کم توانی نمی توانند در خانه محبوس شوند اما این روزها با توجه به گرانی بنزین و بالارفتن هزینه کرایه تاکسی ها منزوی و گوشه گیر شده اند و فعالیت های اجتماعی بیشتر آنها محدود شده است.این درحالی است که مسئولان قبل از شروع طرح هدفمند کردن یارانه ها قول تامین سوخت معلولان را داده بودند.»

علاقه به هنر از بچگی
از همان بچگی به کارهای هنری علاقه داشت .گاه ساعت ها کنار دست پدر می نشست و به ساختن ماکت هواپیما و کشتی و ناوهای بزرگ نگاه می کرد.
اعظم با یاد آوری ایام کودکی و نوجوانی خود می گوید:« آن روزها در بندر عباس زندگی می کردیم و با اینکه می توانستم راه بروم به دلیل گرمای بیش از حد هوا در خانه می ماندیم وساختن ماکت با کمک پدر تنها سرگرمی و تفریح خانواده محسوب می شد.»
امروز بعد از گذشت سال ها اعظم سرگرمی های زیادی دارد می تواند هر روز صبح به کمک مادر به محوطه سبز مجتمع برود و با وسایل ورزشی که شهرداری نصب کرده ورزش کند می تواند در خانه روی دوچرخه ثابتش بنشیند و مدت ها رکاب بزند ،می تواند چوب ها را کنار هم بچیند و طرحی که ذهنش را درگیر کرده را رو کاغذ بیاورد و ساعت ها بدون اینکه گذر زمان را بفهمد طرح را روی چوب پیاده کند و ...
تنها مشکل اعظم این است که قلب مهربانی دارد و نمی تواند مقابل درخواست دوستان و آشنایان برای بردن تابلوها و کارهای معرق و منبت اش نه بگوید.
او در این باره می گوید:«بارها اتفاق افتاده که تابلویی را پس از هفته ها و ماه ها تمام کرده ام ویکی از دوستان یا اقوام خوشش آمده و با خودش برده است این ماجرا بارها و بارها تکرار شده و اگر می توانستم نه بگویم شاید بیشتر از 3-2 نمایشگاه کار در دست داشتم و در معرض نمایش می گذاشتم.»

20106

کد خبر: 602730

وب گردی

وب گردی