داریوش شایگان:کیارستمی مکتبی جدید در سینمای ما ایجاد کرد/  صدها آنتن در وجودش دارد!

داریوش شایگان که روز گذشته به ملاقات عباس کیارستمی رفته است حال او را بهتر توصیف می کند و می گوید: گذشته از آن که کیارستمی در همه جای دنیا شناخته شده است و یکی از بزرگترین کارگردان های دنیا محسوب می شود و تمام کارگردانان بزرگ او را قبول دارند، آدم استثنایی است و برای ما ایرانیان خیلی مهم است که چنین آدمی در ایران زندگی کند.

داریوش شایگان نویسنده و اندیشمند کشورمان در گفتگو با خبرنگار ایسکانیوز درمورد ملاقات روز گذشته اش با عباس کیارستمی گفت: دیروز در فرصتی خیلی کوتاه به ملاقات عباس کیارستمی رفتم، چون نمی خواستم بیش از این مزاحم او شوم. عباس را خیلی دوست دارم، گذشته از این که او از مفاخر ملی ماست، خودش را شخصا و شخصیتش را دوست دارم.

وی ادامه داد: در این دوره بیماری نیز مرتب نگران بودم و تقریبا یک روز در میان از پسرش احوالش را می پرسیدم تا این که دیروز برای پاره ای آزمایشات قلبی به بیمارستان جم رفتم و از این موقعیت استفاده کردم که یک لحظه ایشان را ببینم. او را از ICU به بخش منتقل کرده اند، البته خیلی در اتاق نماندم فقط دیدم که خداروشکر صحبت می کند، چند کلمه ای بین ما رد و بدل شد و خیالم آسوده شد که از آن وضعیت خطرناک خارج شده و رو به بهبود است.

شایگان درباره اهمیت نقش عباس کیارستمی در سینمای ایران گفت: عباس کیارستمی اصولا یک مکتب جدید در سینمای ما راه گشایی کرد. گذشته از آن که در همه جای دنیا شناخته شده است و یکی از بزرگترین کارگردان های دنیا محسوب می شود و تمام کارگردانان بزرگ او را قبول دارند، آدم استثنایی است و برای ما ایرانیان خیلی مهم است که چنین آدمی در ایران زندگی کند، که البته بیشتر فیلم های خود را در ایران نمی سازد و آخرین فیلمش را نیز در خارج از ایران می خواست بسازد که مریض شد.

نویسنده کتاب «پنج اقلیم حضور» با اشاره به مجموعه عکس درهای کیارستمی نیز گفت: چند ماه پیش به نمایشگاه عکس های او از «درها» رفتم و مطلبی هم در مورد او نوشتم که در کتاب «در جست وجوی فضای گمشده» منتشر شد. خیلی آن درها را دوست داشتم. کیارستمی هنرمند بسیار بااستعدادی است، عکاس و فیلم بردار خوبی است و اصولا آدم خیلی حساسی است. خاطرم هست که یک هفته در ایتالیا با هم بودیم و هر روز همدیگر را می دیدیم، واقعا حیرت می کردم که چقدر این آدم حساس است، مثل این که صدها آنتن در وجودش دارد و همه چیز را می بیند و حس می کند، حس های خیلی قوی دارد و به چیزهایی توجه می کند که آدم های دیگر نمی دانند و این خصوصیت است که برای هنرمندی مثل او بسیار بااهمیت است.

شایگان در پاسخ به این سوال که از نظر او بهترین فیلم کیارستمی چیست نیز گفت: بیشتر فیلم های کیارستمی را دیده ام اما یکی از فیلم های او که پیش از انقلاب ساخته شد را خیلی دوست داشتم و آن فیلم «گزارش» است, آن زمان خیلی شناخته شده نبود اما من را خیلی تحت تاثیر قرار داد، از فیلم های دیگر او « خانه دوست کجاست» و «مشق شب» را خیلی دوست دارم و فیلم آخرش «کپی برابر اصل» که با ژولیت بینوش ساخته را هم خیلی دوست دارم.

وی درپایان با آرزوی سلامتی برای کیارستمی گفت: در مجموع کیارستمی هنرمند بسیار بااستعدادی است و علاقه زیادی به او دارم، امیدوارم هرچه زودتر بهبود یابد و دوباره به کار بازگردد.

گفتنی است داریوش شایگان چندی پیش یادداشتی با عنوان « مناظری به قدمت حافظه جهان » درمورد نمایشگاه عکس عباس کیارستمی با موضوع درها نوشت. متن این یادداشت در ادامه می آید:

« درهایی که عباس کیارستمی در عکسهایش قالب گرفته، چون دیگر کارهایش ما را به تماشایی خلاف عادت می‌خواند. کیارستمی در عکسهایش سرِ توضیح دادن که ندارد سهل است، نیّتی را هم که در سر دارد بروز نمی‌دهد. او تنها عرضه می‌کند. با همان رازپوشی ظریفی که در او سراغ داریم، ما را به تشرّفی در خفا و خلوت رهنمون می‌شود. درهایی که کیارستمی به ما می‌نمایاند از آن وفور عناصر که در هنر پرحشمت و هیمنه قرن هجدهم فرانسه سراغ داریم، عاری اند. بر این درها نه از آن صورتک‌ها و نقوش برجسته خبری است، نه از آن تاجهای گل اثری. نه نقش سر شیر بر سردرش نمایان است و نه کنده‌کاریهای پرتکلف استادانه و موجودات اساطیری بر آنها پیداست. درهای کیارستمی همه درهایی کهنه‌اند، درهایی خسته و خراب، فرسوده زمان و سوده سالیان، رنگباخته و طبله و تاول‌زده، پوسته‌پوسته از هزار جرقّه نادیدنی.

درهایی با لته‌های بی‌قواره، و زخمی از میخ‌های زمخت و ضخیم. برخی چنان زنجیربسته، که گویی هر ورودی را تا ابد ممنوع کرده‌اند. و دری دیگر با حلقه‌های چدنی آویخته از گوشه‌ای سردیسی راهبوار، گویی چشمِ انتظار به در کوفتن زائری آواره دوخته است. همه بی‌ادعا و بی‌ادا، بی‌زرق‌وبرق و بی‌زیور، با سادگی باورنکردنی، تجسّد تواضعی ناب که تا مقام رفیع آزادگی سربرمی‌کشد. نه از آن درهای پُرگو که اندرون پرتجمّل کاخهای اربابی را جار می‌زنند، بلکه خاموش همچون کتیبه‌ای نامکشوف و لوح‌نگارهای مدفون، بارگرفته از غبار گذار پرشکیب زمان.

این درها، افتاده غفلت دوران، تسلیم تا مرتبه عدم، تاب آورده از نهیب حادثات[1]، گویی مصائبی دور و دراز را که از همه سو بر آنها رفته فاش می‌گویند. این درها، شاهدانی خاموشند بر آنچه در حضورشان گذشته: گام‌های مردّدی که گِردشان پرسه زده بی‌جرأت یقینی که از آستانه عبورشان دهد؛ گامهای کسانی که به خلوت راه یافته و از گلبُن عشقی که از ازل می‌جسته بَر دولت خورده[2]؛ گامهایی که به سودا و صبوری بر آستان انتظارشان ساییده و بازگشته‌اند امّا اندکی از جانشان را آنجا برجا نهاده‌اند؛ گامهای آنان که در پس این درها با سعادت قرین شده و فرسوده سال و ماه[3] عمری کرده و درگذشته‌اند؛ و آنان که در خلوتگه راز بر منظر خیال‌های پرفسون خیره مانده‌اند. این درها آیا داوران دو جهان متضاد نیستند که برحسب طبع متغیر لحظه جا به یکدیگر می‌سپرند؟ عالم بیرون و درون، و عالم خلوت و جماعت. کسی چه می‌داند، شاید پشت این درها کسانی شکفتن فضاهای جادویی را دیده باشند، آن فضاها که به باغهای افسانه گشوده‌اند و به دیده تأمل می‌توان در آنها به تماشای مناظری به قدمت حافظه جهان نشست.»

پی نوشت:

[1]) برگرفته از شعری از حافظ: اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد/ نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد.

[2]) برگرفته از شعری از حافظ: ای گلبُن جوان بر دولت بخور.

[3]) برگرفته از شعری از حافظ: من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست/ بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم

502502

کد خبر: 623178

وب گردی

وب گردی