غم  نان اگر بگذارد....

تعارف که نداریم سالی یک بار به یادشان می افتیم و با سرو صدا و وبوق و کرنا از آنها یاد می کنیم و شاید کمتر بدانیم که 364 روز دیگر سال چه سختی هایی می کشند.

روزگاری بود که با شنیدن نام کارگر فقط تصویری از کارگران ساختمانی یا کارگرانی که در معدن کارمی کردند در ذهنمان مرور می شد و کمتر به کارگرانی که این روزها نام کولبر را یدک می کشند یا کودکانی که سر چهار راه ها از فرط خستگی رنگ به چهره ندارند و یا حتی زنانی که در خانه های مردم از سختی های کار نای ایستادن ندارند فکر می کردیم اما در این روزگار نامراد که هر روز وضعیت اقتصادی و معیشتی خانواده ها سخت تر می شود و تورم و گرانی عرصه را برایشان تنگ و تنگتر می کند همه اعضای خانواده مجبور به کارکردن هستند و از آنجا که وضعیت اشتغال اسفناک است مجبورند به مشاغل کاذب و در خوش بینانه ترین حالت به کارگری روی بیاورند.

در روز کارگر و همه 364روز سال به زندگی و مشاغل سخت کارگران پرداخته شده اما کمتر به وضعیت کارگران فصلی اشاره شده کارگرانی که یک یا دو هفته کار می کنند و یک دو یا حتی چند ماه بیکار هستند و منتظر روزی که خبرشان کنند و سر کار موقتی دیگری بروند اما شرایط زمانی سخت تر می شود که این کارگران از شدت بیکاری و نیاز تصمیم های عجیب و غریبی می گیرند و ترجیح می دهند خود را به همراه افعانستانی ها و سوری ها به امید روزهای بهتر به کشورهای خارجی برسانند و در غربت به دنبال خوشبختی بگردند .

مرتضی تنها یکی از آنهاست که گچ کاری می داند و هر دو سه ماه یکبار کاری به پستش می خورد. او یکی دوهفته سر کار می رود و مبلغی دریافت می کند که درخوش بینانه ترین حالت هزینه یک ماه خورد و خوراک و کرایه خانه اش می شود و تا پیدا شدن کاری دیگر باید هفته ها و ماه ها منتظر شود.

طاقت شان طاق شده است

شاید که نه حتما همین فشارها و طاق شدن طاقت مرتضی و همسرش باعث شده که به شکل جدی به مهاجرت فکر کنند و همه اخبار و گزارش های مربوط به مهاجران را دنبال کنند تا در زمان مناسب فکرشان را عملی کنند وخود را به ترکیه و بعد یونان برسانند.

مرتضی و همسرش راضی شده اند سختی های راه و خطر غرق شدن را به جان بخرند اما جایی بروند که شغلی داشته باشد و باقی مانده عمرشان را در آسایش و رفاه مثل آدم های مرفه زندگی کنند و غم نان نداشته باشند .

محمد - سوپر مارکتی سر خیابان دامپرشکی - هم عزمش را جرم کرده تا پول پیش اجاره مغازه و خانه اش را که 60 میلیون تومان می شود بگیرد وچوب حراج به اسباب و اثاثیه اش بزند و دست زن و دخترش را بگیرد و با مهاجران خود را به آلمان برساند جایی که سه سال پیش پسرش را به آنجا فرستاد و خبر دارد که حال و روزش خوب است.

وضعیت محمد 49 ساله از برخی از ایرانیانی که این فکر را در ذهن می پرورانند بهتراست لاقل پولی دارد که کمکشان می کند با سختی های کمتری مهاجرت کنند و در راه نمانند.

در کشور ما شوربختانه تعداد مرتضی هاو محمدها علیرغم انکار مسئولان کم نیست و بیشترشان نبود کار و شغل مناسب به این سختی تن می دهند.

روز کارگر شاید تنها بهانه ای باشد که به فکر کارگرانی باشیم که سختی های زندگی آنها را وادار می کند به گزینه هایی نه چندان معقول و متعارف فکر کنند و برای رهایی از بیکاری تن به تصمیم هایی بدهند که گاه به قیمت جانشان تمام می شوند.

*روزنامه نگار

105105

کد خبر: 639979

وب گردی

وب گردی