هومن موسوی:مردم را قشر بندی نمی کنم/اگر شعر حافظ را من بگویم شاید مجوز نگیرد!

هومن موسوی گفت: دنبال اثبات چیزی نیستم. یک چیزی را فهمیدم یک چیزی را بلد شدم و دیدم اینطوری قشنگتر است و سعی کردم آن را با یک موسیقی خوب با یک اتفاق تأثیرگذار برای مردمم، برای عامه مردم نه برای یک عده خاصی که بگویم موسیقی ام خاص است. این تفکیک ها زمانی پیش می آید که شما اعتقاد به یک سبک خاص دارید، یعنی هدفت این قشر یا آن قشر از مردم هستند. من مردم را قشر بندی نمی کنم.

هومن موسوی آهنگساز، نوازنده و خواننده آلبوم «آغاز یک خیال» در گفتگو با خبرنگار ایسکانیوز در مورد چرایی انتخاب موسیقی و اشعار دومین آلبوم خود گفت: از قدیم دغدغه این موسیقی را داشتم و سبک و سیاق موسیقی ام براین اساس است و ابتدا در مورد انتخاب اشعار باید بگویم چون من شاعر نیستم و جسارت نمی کنم در مورد هر چیزی شعر بگویم و توانایی اش را هم ندارم . من عشق را اینگونه می بینم که مثلا می گوید «به من یک تار مو دادی امانت، که من بی تو سوز دل با او بگویم. مرا تا یک نفس در سینه باقی است، امانت دار این یک تار مویم». خوب این شعر فریدون مشیری است و نگاه من هم به عشق اینگونه است که فانتزی هم دارد و عشق را تاریک نمی بیند و اگر شکستی هست در عشق، که مثلا اسمش را اگر شکست بگذاریم، اهل ناله و نفرین نیست.
وی افزود: ترجیح می دهد کلمات بهتری را انتخاب کند و همه اینها یعنی مهربان شدن آدم ها با یکدیگر. در بحث شعرهای اجتماعی اش هم باید بگویم آنها دغدغه های اجتماعی من هستند. مثلا من می خواهم از عشق صحبت کنم، آن چیزی را که می خواهم بیان کنم خود من ندارم و آن کلام را بلد نیستم و من کارم این است که آن را اگر بتوانم درست بخوانم و بهتر است که شعرش را کسی دیگر بیان کند. من دنبال زیبایی کلام هستم. ویک دغدغه را از زاویه دید شعرای مختلف بیان کردم جوری که انگار مثلا حرف من و خیام است. انگار حرف مشترک من و فریدون مشیری است.
او در مورد شکل گیری ایده آلبومش گفت: کل ایده «آغاز یک خیال» بر این اساس است که می خواهیم بگوییم واقعا یک خیالی را آغاز کرده ایم، یک همکاری که جو دوستانه ای در موسیقی ما به وجود بیاورد و چیزی که سعی کردم بشود این است که در موسیقی مان این کار را انجام بدهیم و نمی خواهم بگویم در حوزه ادبیات تعلیمی است، این هم بخشی است از تفکرات من در قالب یک آلبوم. من یک گیتارکی می زنم ولی وقتی مسعود همایونی هست چرا باید جسارت بکنم و کار اشتباه را انجام بدهم و از او استفاده نکنم.
آهنگساز «آغاز یک خیال» در پاسخ به اینکه آیا فکر می کنید در کنار هم قرار دادن اشعار کلاسیک و نو در یک آلبوم راک کار را از یک دستی خارج نکرده است عنوان کرد: نه، مهم این است که بتوانی حرفت را بزنی. من نه دنبال اثبات خودمم در موزیسین بودن، نه دنبال اثبات خودمم در خواننده خوب بودن. دنبال اثبات چیزی نیستم. من یک چیزی را فهمیدم یک چیزی را بلد شدم و دیدم اینطوری قشنگتر است و سعی کردم آن را با یک موسیقی خوب با یک اتفاق تأثیرگذار برای مردمم، برای عامه مردم نه برای یک عده خاصی که بگویم موسیقی ام خاص است. این تفکیک ها زمانی پیش می آید که شما اعتقاد به یک سبک خاص دارید، ، یعنی هدفت این قشر یا آن قشر از مردم هستند. من مردم را قشر بندی نمی کنم. این شعار نیست.
هومن موسوی در این باره که امکانش بود که با سبک دیگری هم دغدغه خود را نشان دهد عنوان کرد: نه. من زندگی ام با موسیقی سنتی بوده است یعنی موسیقی غربی و سنتی من در کنار هم جلو رفته اند. برای همین توانستم این آلبوم را جمع کنم که شاید در مبحث موسیقی و خوانندگی خوشایند به نظر بیاید. ولی در مورد شعر کلاسیک این را بگویم کسی نبود که مثل حافظ بتواند آن شعر را بگوید، خودم هم اینقدر بلد نیستم که به این زیبایی بگویم. کسی نگفته، اگر هم گفته من دسترسی ندارم. چرا دسترسی ندارم؟ مبحث چاپ به وجود می آید. صحبت مجوز پیش می آید. اگر عین شعر حافظ را من بگویم شاید مجوز نگیرد، ولی حافظ می شود. خوانندگان ما البته در موارد محدود نمیدانند چه می خوانند و فقط می خوانند که بمانند در بازار و کاری کرده باشند. در واقع اصلا شعر به خودشان ارتباطی ندارد و این چرایی از اینجا می آید که همه فاکتورها را که کنار هم می گذاری می خواهی یک حرفی بزنی، پس آن شکلی باید شعر راعوض کرد. ما جدیدا یک کار مشترکی با اهورا ایمان داریم که شعر ایشان هستش و حرف مشترکی داریم و توانستیم با هم و روی آن ترانه ها هم کار بکنیم ولی اینجا اگر من دارم از حافظ می خوانم چون بهتر از این وجود ندارد.
موسوی در مورد چیدمان سازها در کنار هم با توجه به کلام گفت: دنبال آن صدایی بودم که آن حرفی که در آن لحظه دارد بیان می شود را به خوبی نشان بدهد. اگر می گوید «موج ها خوابیده اند آرام و رام طبل توفان از نوا افتاده است» موزیک با این کلام همراه باشد. من خیلی فیلم می بینم. تصویر می بینم و هارمونی را خیلی دوست دارم. بی ربطی را دوست ندارم. گاهی یک سُلو داریم که بی ربط است. می بینی کلام چیز خاصی نیست ولی یک اتفاق عجیب در موسیقی دارد می افتد و این بی ربط است. ولی گاهی شعر یک حرفی را می زند که تو نیاز داری یک ساز بندی ایجاد بکنی، یک هارمونی، یک صدایی ایجاد بکنی، یک همراهی، مثلا ضرب زورخانه را ما برای حال سرگیجه استفاده کرده ایم. در باستانی بودن و فضا دادن به شعر استفاده کرده ایم. ما گاهی اصلا ساز نداریم و یک حرف دیگری داریم می زنیم. این یک مقدار هم بحث علمی و یک مقدارسلیقه و شعر شناسی ، و هم هجا بندی است. و اگر تفاوت را احساس نکنی در موزیک هم درست در نمی آید.
507502
کد خبر: 641421

وب گردی

وب گردی