دیروز، آخرین روز برگزاری دومین جشنواره شهری «نگارخانهای به وسعت یک شهر» بود و امشب مخالفان این جشنواره سر آسوده بر بالین میگذارند. ١٠ روز با بهانههای مختلف تلاش شد که ماهیت برپایی و اجرای این طرح و نصب تصاویر آثار هنری ایران و جهان در سطح شهر، زیر سوال برود.سازمان زیباسازی وابسته به شهرداری تهران و برگزار کننده این جشنواره، البته با کمتوجهی نسبت به مناسبتهای تقویمی کشور، هیچ جای دفاعی از خود باقی نگذاشت در این میان. بیش از سن من نگارنده و شمای خواننده، موسسه ژئو فیزیک تهران به کار ثبت مناسبتهای شرعی و رسمی در تقویم سالانه کشور مشغول است و کمترین تلاش مسئولان سازمان زیباسازی این بود که با نگاهی به تقویم جیبیشان، زمانبندی مناسبتری برای این جشنواره شهری انتخاب میکردند. اما متهم کردن مسوولان زیباسازی به نادیده گرفتن اهمیت مناسبتهای شرعی و ملی و متاثر شدن این مناسبتها از یک جشنواره، یک سوی داستان است که باید در محکمه درون سازمانی حل شود و حکم بگیرد. حتی اشتباهات مشهود برگزارکنندگان جشنواره- مثل درج غلط نام و عنوان برخی هنرمندان- هم باید در زمان دیگری به قضاوت گذاشته شود. سوی اصلیای که شهروندان را هم شهود محکمه میکند، زیر سوال بردن برگزاری این جشنواره است که شد نقل محفل شورای شهریها در هفته گذشته. کدام دلایل را برای مخالفتشان پررنگتر کردند؟ «نمایش آثار غربی و نمایش آثاری از مکاتب مطرود هنری.»
اگر مثل من مشتری دایم اتوبوس و تاکسی باشید، کافی است که یادتان بماند کنار بیش از نیمی از آثاری که در ١٠ روز گذشته بر بیلبوردهای اختصاصیافته به «نگارخانهای به وسعت یک شهر» نصب شد نام و نشان هنرمندان قدیم و موخر ایران نوشته شده بود. گفته شده که در این دوره هم مثل سال گذشته، تصویر ٧٠٠ اثر هنری- کتیبه و نقش فرش و نقاشی و خط و آثار حجمی و نگارگری- در سطح شهر نصب شده که دو سوم این تعداد، از آثار هنرمندان ایرانی بوده است. حالا اگر در کنار این دوسوم، یک سوم را به آثار تمدن بینالنهرین و تمدن مکزیک و تمدن مصر و مکاتب سوررئالیسم و امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم اختصاص دادهاند، اتفاقی خارج از انصاف نیفتاده است.
یکی از مخالفان، دلیل مخالفت خود با برگزاری این جشنواره را نمایش آثاری از مکاتب مطرود هنری اعلام کرده است. کدام مکتب مطرود؟ مکتب کمالالملک مطرود است یا مکتب تبریز یا مکتب عاشورایی یا مکتب سقاخانه؟ کتیبههای مدرسه دارالفنون مطرودند یا نقش فرشهای کرمان؟ شاید هم شاهنامه شاه طهماسبی یا نگارگریهای دوره قاجار یا کاشیهای منقش به نقوش اسلیمی و اسلامی به نظر ایشان متعلق به مکتبی مطرود است؟ شاید هم منظور ایشان آن آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر است که امروز، مثل جواهرات بانک مرکزی به پشتوانه نقدینگی کشور تبدیل شده، گذشته از آنکه دولتمان (هر دولتی) هرجا پایش بیفتد، سر بالا میگیرد به افتخار که «بله. نقاشی دیواری روی زمینه قرمز هندی اثر جکسون پولاک امریکایی در کشور ما و در موزه ما نگهداری میشود و ٢٥٠میلیون دلار هم ارزشگذاری شده و به کس کسانش هم نمیدهیم.»
اگر پای شجاعتمان در ابراز تمام قد مخالفت با یک جریان و یک فرد و یک جایگاه میلنگد چه اصراری داریم به پنهان شدن پشت سپر توجیه؟ صراحتلهجه به درد همین روزها میخورد که وقتی صریح باشیم حداقل از انگ خوردن توسط شهروندانی که قرار بود نمایندهشان باشیم جستهایم.
اما این مثلث سه ضلع دارد. ضلع سوم داستان، گرد شدن چشمهای ما در مقابل تناقض آراها و ایدهها و عملهاست. از یک طرف وامصیبتای تنزل سطح شعور و فرهنگ و دانش بصری و شنیداری مردم سر میدهیم و تقصیر چنین فاجعهای را به گردن ماشینی شدن زندگی شهری میاندازیم (و پای خودمان را تا حد ممکن عقب میکشیم که مبادا کف کفشمان از ترشحات این گودال گل آبی که خودمان ساختهایم نمناک شود) و از آن طرف، باقی مانده ساعات بعد از شغل موظف را به برنامهریزی برای بهترین چیدمان توجیهها در مخالفت با فعالیتی صرف میکنیم که شاید، شاید بتواند یک نفر از جمعیت این شهر ١٢ میلیونی را از سقوط به عمق همین گودالی که وامصیبتایش را سر دادهایم نجات دهد. چند ماه قبل با بیلبوردهای هشداردهنده درباره شیوع ایدز بر اثر روابط جنسی ناایمن هم همین رفتار را کردند. بهانه مخالفتهای آن موقع هم این بود که با نصب این بیلبوردها به شیوع این روابط دامن میزنیم. و هیچ کسی نپرسید و نمیپرسد با نصب بیلبوردهای متعدد از پیام یک تولیدکننده آلمانیتبار لوازم خانگی در سطح شهر، به نابودی کدام بخش از اقتصاد و فرهنگ و هویتمان کمک میکنیم. اصلا مهم نیست چهکسی و از کدام رسته فکری مخالفت میکند. مهم این است که اگر نمیخواهیم دانش مردممان درباره هر موضوعی، حتی مضر بودن مصرف بیش از حد نمک بالا برود، اگر میخواهیم مردم مان در چاله بیاطلاعی و ناآگاهی، بیشتر و بیشتر فرو بروند چرا دنبال بهانه میگردیم و چرا خودمان را آنقدر خسته میکنیم؟ قانون نانوشته و خط قرمز غیرمکتوب که در این کشور زیاد داریم. یکی دیگر هم به این فهرست اضافه شود «آگاه بودن و آگاهشدن، ممنوع.»
* روزنامه نگار
منبع: اعتماد
105105