من کاره ای نیستم، روزی این زنان بی پناه را خداوند می رساند/مادری که 130 زن بی سرپرست را تحت پوشش دارد

از چند سال اخیر آمارهاحامل خبرهای خوبی نیستند اینکه آمار طلاق بالا رفته و ازدواج ها به هزار و یک دلیل کاهش داشته اینکه معتادان و کارتن خواب ها و افرادی که زیر خط فقر زندگی می کنند تبدیل به سوژه های خبری شده اند اما تلخ تر از همه اینها خبر کاهش سن زنان سرپرست خانوار است که برای تامین معاش خود و فرزندانشان با مشکل جدی روبرو هستند اما اگر بشنویدزنی توانسته 130 نفر از زنان سرپرست خانوار را زیر بال و پر خود بگیرد و با کمک مردم نیکوکارگرهی از کارشان باز کند چه ؟شما هم مثل ما خوشحال می شویدحتما...

زهره حاجیان- خبر کوتاه بود "مادری در یکی از محلات جنوبی شهر تعدادی از زنان بی سرپرست را تحت پوشش گرفته است" و پشت این خبر کوتاه و ساده سوالات زیادی به ذهن می رسید ؟ این زن کیست ؟ چرا این کار را انجام می دهد؟ از کجا ساپورت می شود؟ چرا از این گروه خاص حمایت می کند؟و....

گاهی در زندگی اتفاقاتی می‌افتد که تا با چشم خودت نبینی باور نمی‌کنی و هنوز هم که هنوز است از این دست اتفاقات درکوچه‌پس کوچه‌های تهران می‌افتد.

مشترک بودن نام کوچه شهید سعید رضا پرنیان و نام مادر نیکوکاری که در برگه تهیه خبر نوشته شده بود کافی بود بفهمیم ارتباط نزدیکی بین این دو اسم وجود دارد و پرسیدیم و همسایه ها در خانه‌ای را نشان دادند که همیشه باز است و رفت و آمدهایش فراوان.

خانه دو طبقه‌ای که نامش را «حسینیه عشاق‌الحسین(ع)» گذاشته‌اند هر روز مرکز آمد و شد زنان بی‌بضاعت و آبروداری است که نامشان در دفتر حاج خانم نوشته شده و هر وقت که نیکوکاری غذا یا ارزاق و مواد غذایی را به خانه او تحویل می‌دهند تماس می‌گیرد و زنان سرپرست خانوار می‌آیند و سهمشان را از خانه می‌گیرند و می‌روند تا در کنار بچه‌های یتیم و بی‌پناه خود لقمه نانی بخورند و خدا راشکر کنند که همچنان آبرویشان را حفظ کرده است

در کاشی شماره 27 همیشه باز است

در خانه شماره27 در انتهای کوچه شهید پرنیان در خیابان رجایی از 7 صبح تا 12شب یکسره باز است و به گفته مادر شهید، گاهی چند ساعت پس از نیمه‌شب هم باز می‌ماند! برای شما هم عجیب است؟ این خانه مامن و خانه امید تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار آبرومندی است که امیدشان بعد از خدا به حمایت‌های مادرانه «کبری اصغری» مادر شهید سعیدرضا پرنیان است. در حیاط کوچک خانه بیش از50 جفت کفش زنانه کنار هم چیده شده و صداهای نامفهومی که از اتاق‌ها می‌آید نشان ازحضور تعداد زیادی مهمان دارد. حتی اگر ندانی کدامیک از این زنان مادر شهید است از حس مادرانه‌ای که در کلمه‌های زنی که همه مهمانان را دختر خود می‌داند متوجه‌خواهی شد که او خانم اصغری است و همه او را به نام خانوادگی همسرش «پرنیان» می‌شناسند. خانه دو طبقه‌ای که نامش را «حسینیه عشاق‌الحسین(ع)» گذاشته‌اند هر روز مرکز آمد و شد زنان بی‌بضاعت و آبروداری است که نامشان در دفتر حاج خانم نوشته شده و هر وقت که نیکوکاری غذا یا ارزاق و مواد غذایی را به خانه او تحویل می‌دهند تماس می‌گیرد و زنان سرپرست خانوار می‌آیند و سهمشان را از خانه می‌گیرند و می‌روند تا در کنار بچه‌های یتیم و بی‌پناه خود لقمه نانی بخورند و خدا راشکر کنند که همچنان آبرویشان را حفظ کرده است.

این خانه مامن و خانه امید تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار آبرومندی است که امیدشان بعد از خدا به حمایت‌های مادرانه «کبری اصغری» مادر شهید سعیدرضا پرنیان است

گذران روزهای سخت زنان آبرومند اما بی بضاعت

در دو اتاق تو در تویی که کمتر از 24 متر است کیپ تا کیپ نشسته اند چهره همه زنان گرفته و غمگین است و حتی اگر می‌خندند پشت خنده‌شان غم بزرگی پنهان شده است. شناسنامه‌شان چیزی می‌گوید و شیارهای عمیق و چهره شکسته‌شان چیز دیگری که نشان از زندگی سخت و پر از مشقت دارد. بیشتر همسرانشان سال‌هاست که زیر خاک خفته‌اند و البته تعدادی هم از زنان درمانده‌ای هستند که بود و نبود همسرانشان فرقی نمی‌کند و گرفتار بدسرپرست شده‌اند مردانی که به دلیل اعتیاد آنها را رها کرده و رفته‌اند و هزینه‌های زندگی و بچه‌های قد و نیم قدشان را بر دوش زنان گذاشته‌اند. عده کمتری هم سایه مردانشان بر سرشان هست و انگار نیست! از بس که معتادند و نمی‌توانند کار کنند و زنانشان برای در آوردن نانی بخور و نمیر، یا در خانه‌های مردم خدمت می‌کنند یا منتظر یارانه دولت می‌مانند که آن هم کفاف پرداخت قبض آب و برق و گاز را -حتی- نمی‌دهد. اما اتفاقاتی را که در کاشی شماره 27 کوچه بن‌بست شهید پرنیان می‌افتد در کمتر خانه‌ای در این کلانشهر می‌توان دید. مردمی که دستشان به دهانشان می‌رسد و حاج خانم پرنیان را مانند مادر خود می‌دانند و به صداقت او اعتماد دارند ارزاق و مواد غذایی اهدایی خود را به خانه او می‌آورند و در گوشه حیاط کوچک می‌گذارند و می‌روند و از همان لحظه زحمت حاج خانم شروع می‌شود تا ارزاق و مواد غذایی را به قسمت‌های مساوی تقسیم کند.

پسرم شاهد همه کارهای من است و تشویقم می کند

مادر این خانه، روح فرزند شهیدش «سعیدرضا پرنیان» را در لحظه لحظه زندگی‌اش حاضر می‌داند و می‌گوید: «من 4 پسر دارم و سعید فرزند دوم من بود و به جرئت می‌توانم بگویم اهل این دنیا نبود و به آرزویش که شهادت بود رسید.»

او می‌گوید: «به پیشنهاد من با دختر خوبی ازدواج کرد و عمر زندگی آنها 5 ماه بود و حاصلش فرزند پسری به نام مصطفی است که در حال حاضر پزشک است و ازدواج کرده و اسم پدرش را برای فرزندش انتخاب کرده است.»

او می‌گوید: «سعید فرمانده گردان انصار تیپ ذوالفقار بود و در 19 اسفند سال 1363 در شرق دجله در عملیات بدر به شهادت رسید.»

من کاره ای نیستم، روزی این زنان بی پناه را خداوند می رساند

هر کدام از زنان در گوشه و کنار این شهر زندگی می کنند یکی در آذری یکی در جیحون ، دیگری در پاسگاه نعمت آباد و...

همه که نمی توانند از صبح تا شب در خانه زنی که حکم مادرشان را دارد بنشینند و کار مهم‌تر مادر شهید از همین جا شروع می شود که با رسیدن ارزاق یا پول و یا گوشت قربانی ،گوشی تلفن را بردارد و شماره تک تک زنان سرپرست خانواری که نامشان در دفتر نوشته شده است را بگیرد و خبرشان کند که بیایند و سهم شان را بگیرند.

گوشی تلفن را بردارد و شماره تک تک زنان سرپرست خانواری که نامشان در دفتر نوشته شده است را بگیرد و خبرشان کند که بیایند و سهم شان را بگیرند

مادر شهید می‌گوید: پول قبض تلفن را از حقوق پسر شهیدم پرداخت می‌کنم تا او هم در ثواب کارهای خیر سهیم باشد و بقیه هزینه‌ها را از جیبم می‌دهم و خود خدا آن بالا شاهد است که همه گوشت‌های قربانی ارزاق و مواد غذایی را در اختیار زنان سرپرست خانوار می‌گذارم و خودم ذره ای برنمی دارم .

بیشتر اهالی و کسبه، همسایه‌ها و نمازگزاران مسجد می‌دانند که در آخرین خانه بن‌بست پرنیان چه خبر است و اگر خانواده‌ای را بشناسند که نیاز به کمک داشته باشد نشانی خانه شهید را می‌دهند.

مادر شهید می‌گوید:من اصلاً کاره‌ای نیستم. همه کارها را خدا می‌کند و همه مواد غذایی و کمک‌های مالی را مردم می‌دهند و من فقط وسیله‌ای برای رساندن این کمک‌ها به دست زنان آبرومندی هستم که مثل بچه‌های من هستند و این کمک‌های ناچیز می‌تواند لااقل خرج چند روز آنها را تأمین کند.

روی تخت گوشه اتاق تمیز خانه، زن مسنی خوابیده که به نظر می‌رسد 90 بهار را دیده باشد. مادر شهید می‌گوید: ماه‌نسا فتحی، مادرم است و پیش برادرم که پزشک است زندگی می کند اما من از برادرم خواهش می کنم اجازه دهد در ماه چند روزی به خانه ما بیاید تا از او نگهداری کنم.

خدا حاج خانم را حفظ کند که آبروی ما را حفظ می کند

زنان بی سرپرست مرتب تکرار می کنند که خدا حاج خانم را حفظ کند که آبروی ما را حفظ می کند .

اما آیا سازمان و نهادی هم از این مادر شهید و زنان سرپرست‌خانواری که تحت پوشش او هستند را حمایت می‌کند؟

مادر شهید در این‌باره می‌گوید: نه مادر، روزی این زنان و بچه‌های آنها دست خداوند است، اما کاش آنهایی که دستشان به دهانشان می‌رسد به این زنان بی‌گناه و فرزندان آنها کمک کنند. هرچه باشد ما مسلمانیم و باید دست یکدیگر را بگیریم و انسانیت حکم می‌کند که راضی نشویم همسایه‌مان گرسنه و نیازمند و محتاج باشد.

مادر شهید تأکید می‌کند: در این روزهایی که زندگی مردم در سختی می‌گذرد و جرم و آسیب‌های اجتماعی در جامعه زیاد است باید بیشتر مراقب زنان آبرودار و بی‌سرپرست باشیم، چراکه آنها یک تنه چرخ های زندگی را می‌چرخانند و چشم فرزندان‌شان به دست این زنان است.

در این روزهایی که زندگی مردم در سختی می‌گذرد و جرم و آسیب‌های اجتماعی در جامعه زیاد است باید بیشتر مراقب زنان آبرودار و بی‌سرپرست باشیم، چراکه آنها یک تنه چرخ های زندگی را می‌چرخانند و چشم فرزندان‌شان به دست این زنان است

فرقی نمی کند ایرانی هستند یا افغان

در این خانه فرقی نمی‌کند که مراجعه‌کننده ایرانی است یا ملیت دیگری دارد، نمونه‌اش زهرا که اهل افغانستان است و همسرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داده است. می‌گوید: همسرم مدتی در بخش آی. سی. یو بیمارستان بستری بود و بعد از تحمل دردهای زیاد فوت کرد و من با فرزندانم تنها شدیم. روزگارمان در سختی می‌گذرد.

او می‌گوید: من از طریق مسجد محل به حاج خانم معرفی شدم. خدا خیرش بدهد که آبروی ما را حفظ می‌کند.

زهرا و فرزندانش نه یارانه دارند و نه بیمه و نه حقوق. می‌گوید: من مجبورم در خانه‌های مردم کار کنم، اما این کار دائمی نیست و با توجه به اینکه ماهی 560 هزار تومان کرایه می‌دهم با داشتن 6 بچه یتیم زندگی‌ام خیلی سخت می‌گذرد.

زهرا روزه است و چای و میوه‌هایی را که سمانه، نوه حاج خانم تعارف می‌کندرا نمی‌خورد.

می‌گوید: دهه بین عید قربان تا غدیر و دهه فاطمیه و 3 ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه می‌گیرم و تنها خواسته‌ام داشتن کار و حمایت‌های دولتی است.

زهرا می‌گوید: یکی از پسرانم در عبدل‌آباد پارچه می‌فروشد و من هر‌کاری از دستم بر بیاید می‌کنم تا فرزندانم سختی نکشند. این روزها به پرده‌ها مروارید می‌زنم و به ازای مروارید زدن به 20‌متر پرده 10 هزار تومان دستمزد می‌گیرم.

مادر سعید رضا مادر همه ما است

اما فرشته، زنی 42 ساله است که او هم در این خانه شهید، پناه گرفته تا بتواند روزگارش را سپری کند. همسرش به دلیل اعتیاد، او و 4 فرزندش را رها کرده و رفته و حالا فرشته مجبور است با سبزی پاک کردن در خانه هزینه زندگی را در این شرایط سخت و بغرنج در بیاورد. می‌گوید: 500 هزار تومان اجاره خانه می‌دهم و به سختی هزینه‌های خورد و خوراک را تأمین می‌کنم اما حاج خانم مانند مادر ما را زیر بال و پر خود گرفته است.

همسر فرشته به دلیل اعتیاد، او و 4 فرزندش را رها کرده و رفته و حالا مجبور است با سبزی پاک کردن در خانه هزینه زندگی را در این شرایط سخت و بغرنج در بیاورد

چرخ های زندگی ام خوب نمی چرخد

زندگی زهرا 37 ساله، یکی دیگر از زنان سرپرست خانوار از یک سال پیش که همسرش تنهایشان گذاشت و رفت به سختی می‌گذرد. دلیلش برای بسیاری از زنان حاضر در این خانه آشناست؛ اعتیاد همسر و شانه خالی کردن از مشکلات زندگی.

زهرا می‌گوید: دارم طلاق می‌گیرم. 3 ماه بود اجاره خانه را نداده بودم و مجبور شدم وسایل خانه را بفروشم و با 3 فرزندم به خانه پدرم در پاسگاه نعمت‌آباد برگردم و فقط با پول یارانه زندگی می‌کنم.

او می‌گوید: وقتی همسرم خانه را آتش زد و فرار کرد، همه اهالی محله فهمیدند و مرا به خانم پرنیان معرفی کردند و تحت پوشش این خانه قرار گرفتم.

زهرا ادامه می‌دهد: پسر 6 ساله‌ام عصبی شده و مرتب نق می‌زند که به خانه خودمان برویم و هرچه می‌گویم ما دیگر خانه و زندگی نداریم قبول نمی‌کند. اگر بتوانم ‌کاری پیدا کنم و حقوق ثابتی داشته باشم می‌توانم زندگی خودم و 3 فرزندم را اداره کنم.

وضعیت سارا که شوهرش شیشه می‌کشید و یک سال است تنهایش گذاشته و بتول که همسرش فوت کرده و خودش مبتلا به سرطان است و لیلا و اکرم و زهرا و معصومه و... هم بغرنج است و این مادر شهید پرنیان است که از آنها حمایت می‌کند. این روزها 130 زن سرپرست‌ خانوار به این خانه شهید پناه آورده‌اند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد.

وضعیت سارا که شوهرش شیشه می‌کشید و یک سال است تنهایش گذاشته و بتول که همسرش فوت کرده و خودش مبتلا به سرطان است و لیلا و اکرم و زهرا و معصومه و... هم بغرنج است

داستان زنانی که هر روز تنهاتر می شوند

مهناز یکی از زنانی است که در خانه شهید پرنیان حضور دارد و از حمایت‌های مادر شهید برای گذران زندگی خانواده‌اش استفاده می‌کند. او می‌گوید: بعد از 18 سال، خداوند پسری به ما داد، اما همسرم معتاد است و چون پدر و مادر و تکیه‌گاهی ندارم مجبورم با همسرم زندگی کنم.

او می‌گوید: همسرم کار می‌کند و ماهانه 900 هزار تومان می‌گیرد، اما بیشتر حقوق به کرایه ماهانه 750 هزار تومان صرف می‌شود و تنها درآمدمان یارانه است که برای پرداخت قبض آب و برق و گاز می‌رود. برای خورد و خوراک و هزینه‌های زندگی مشکل داریم که تحت پوشش حاج خانم هستیم.

وضعیت مهری هم تقریباً شبیه مهناز است، با این تفاوت که طلاق گرفته و 2 سال است که دخترش عقد کرده و نمی‌تواند برایش جهیزیه تهیه کند و او را به خانه بخت بفرستد.

از میان زنانی که در خانه شهید پرنیان نشسته‌اند وضع یکی وخیم‌تر است و با هر حرفی به گریه می‌افتد. شوهر معتادش سال‌هاست آنها را تنها گذاشته و رفته و او و سه دخترش نمی‌دانند که زنده است یا مرده‌؟ می‌گوید: بعد از رفتن او وسایل خانه‌ام را کم‌کم فروختم تا از گرسنگی نمیریم. به خانه پدرم رفتم که حداقل اجاره ندهم، اما بعد از مرگ پدرم مجبور شدیم به خانه دامادم برویم و از این بابت بسیار خجالت می‌کشم.

شوهر معتادش سال‌هاست آنها را تنها گذاشته و رفته و او و سه دخترش نمی‌دانند که زنده است یا مرده‌؟

زن نمی‌تواند بغض‌اش را کنترل کند و می‌گوید: یکی از دخترانم پیش‌دانشگاهی است و من اصلاً نمی‌توانم هزینه‌اش را بدهم و حتی نتوانسته‌ام پول کتاب‌هایش را بپردازم.


مردم خوبی داریم

زنان سرپرست خانوار دل پری دارند و تعدادشان زیاد است. دلمان می‌خواست می‌توانستیم درددل تک‌تک آنها و سختی‌هایی را که زندگی بر آنها تحمیل کرده بنویسم. «فرزانه فضیله» زن نیکوکاری است که چندی است شرایط کارآفرینی را برای زنان فراهم کرده و در همین دو اتاق خانه شهید به زنان آموزش می‌دهد.

او خودش را خدمتگزار این زنان می‌داند و می‌گوید: اینها زنان آبروداری هستند که دست روزگار آنها را نیازمند کرده است و باید تا جایی که از دستمان بر می‌آید به آنها و ایتام آنها کمک کنیم و چه نعمت خدمتی بالاتر از این را سراغ دارید؟ به گفته فضیله 130 زن سرپرست خانوار تحت پوشش این خانواده شهید هستند و هر وقت هر مقدار آذوقه و ارزاق و گوشت قربانی و لباس و نوشت‌افزار و هر از گاهی غذای بسته‌بندی شده و... برسد بین این خانواده‌ها تقسیم می‌کند. می‌پرسیم آیا نهاد یا سازمانی از این کار زیبا حمایت می‌کند؟

اینها زنان آبروداری هستند که دست روزگار آنها را نیازمند کرده است و باید تا جایی که از دستمان بر می‌آید به آنها و ایتام آنها کمک کنیم و چه نعمت خدمتی بالاتر از این را سراغ دارید؟

او می‌گوید:نه هنوز هیچ سازمان و نهادی کمک نکرده است.

این کارآفرین می‌گوید: گاهی برخی از افراد خیر و نیکوکار به حساب مادر شهید پول واریز می‌کنند و او با توجه به اینکه نیاز زنان را می‌داند بین آنها تقسیم می‌کند.

105105

کد خبر: 677241

وب گردی

وب گردی