به گزارش ایسکانیوز، ولی واقعیت چیست؟ واقعیت این است که جریان اصولگرا خیلی چیزها دارد و داشته است، ولی به جای آنکه به داشتههای خود بسنده و آنها را تقویت کند، به صورت اشتباهی و تا حدی فرصتطلبانه و حتی از روی انفعال خود را به احمدینژاد وصل کردند، در حالی که احمدینژاد بارها به آنها بیمحلی کرده بود و به قول معروف آنان را تحویل نگرفته بود ولی این جماعت برای اینکه صورت خود را سرخ نگه دارند، چند تا ازسیلیهای احمدینژاد را با میل و رغبت نوش جان میکردند. تحقیری که در این همسویی با احمدینژاد به اصولگرایان تحمیل شد، قابل سنجش نیست. علت اصلی نیز تقابلی بود که اصولگرایان در مقابله با اصلاحطلبان نزد خود داشتند و پیروزی احمدینژاد را پیروزی خود معرفی کردند.
هزینه این کار را در دوره دوم احمدینژاد دریافت کردند و پس از آن نیز در جریان انتخابات مجلس سال ١٣٩٤ به خیال آنکه آن گروه نفوذی دارد، لیست خود را با آنان هماهنگ کردند و شکست سنگینی خوردند. در جریان انتخابات آینده نیز احمدینژاد فعال شده بود. این فعالیت مثل یک چاشنی بمب هستهای در میان گروه اصولگرا شکاف هستهای ایجاد میکرد. آنان نه میتوانستند کسی را جلوی او نامزد کنند و نه میتوانستند از او حمایت کنند زیرا که با روشن شدن واقعیات فکری و ارزشی این گروه بیش از پیش نسبت به ماهیت آنان شک کردند. بنابراین با بحران بزرگی مواجه شده بودند که حل آن از توان خودشان خارج بود. در نهایت رهبری نظام مشکل را به شکل مطلوبی حل کرد. اگرچه احمدینژاد دارای اتهامات گوناگونی در اجرای وظایف خودش است که اگر در یک روال عادی به آنها رسیدگی میشد تاکنون وضعیت حقوقی او روشن میشد و نیازی به اینگونه منعها نمیبود، ولی در هر حال آنچه رخ داده، همین است که میبینیم.
با این ملاحظات مهمترین مانع پیش روی وحدت یا بازسازی اصولگرایان احمدینژاد بود که برداشته شد. اصولگرایان یک رکن مهم نظام اجتماعی هستند. آنان به نحوی معرف بخشی از سنت و ارزشهای آن هستند. ولی مشکل مهم این بود که یک نیروی غیرسنتی و انحرافی که نمیتوانست در میان نیروهای نو و جدید جایگاهی برای خود دستوپا کند، به نحوی عمل کرد که لباس سنت را به تن کرد و مردم را فریفت و از مردم مهمتر اینکه نخبگان سنتگرا را فریب داد و گمان کردند که آنان نمایندگان راستین نیروهای اصولگرا هستند. در حالی که هیچ نسبتی میان نیروهای اصولگرای واقعی و نمایندگان سنت با نیروهای احمدینژاد وجود نداشت. این اتحاد موجب شد که اصولگرایان تمام سرمایههای خوب و حتی در معرض خطر خود را به امید بازسازی در اختیار این نیروی انحرافی قرار دهند و آنان هم با سوءاستفاده از آن، نان خود را در این تنور پختند و در نهایت هیچ میراث قابل توجهی جز بدنامی برای اصولگرایان باقی نگذاشتند. ضمن آنکه بیشتر سرمایههای آنان را سوخت کردند و اکنون اصولگرایان ماندهاند با یک سرمایه و زمین سوخته. ولی وضع فعلی میتواند مبنای یک عمل و کنش سیاسی جدید برای بازسازی اصولگرایان به عنوان یک رکن مهم اجتماعی شود. هرچند این بازسازی را ممکن است دوباره با سرنوشت انتخابات ١٣٩٦ گره بزنند و این بار پشت یک نیروی فرصتطلب دیگر بسیج شوند، به امید آنکه از این نمد کلاهی نصیب آنان شود. این اشتباهی است که دیگران از جمله اصلاحطلبان هم در گذشته مرتکب شدند و پیروزی در انتخابات را بر هر چیز دیگری ترجیح دادند و به اشتباه گمان کردند که اگر در انتخابات ببازند، همهچیز را از دست دادهاند و با تمام قدرت و با نفی اصول و ارزشهای خود وارد انتخابات شدند و نه تنها موفقیتی به دست نیاوردند که خیلی چیزها را از دست دادند.
این اشتباهی است که احتمال دارد اصولگرایان دوباره مرتکب شوند. تاریخ این سرزمین با انتخابات ١٣٩٦ نه آغاز میشود و نه به پایان میرسد. همین دیروز بود که انتخابات سال ١٣٩٢ برگزار شد، تا چشم به هم بزنید، سال ١٣٩٦ تمام میشود و به سال ١٤٠٠ میرسیم. پس بهتر است اجازه داد که این انتخابات به محلی برای مجادلات بیپایان تبدیل نشود و اکنون که احمدینژادیسم از دامن اصولگرایان رخت بربسته است، باید آن را فرصتی برای بازسازی سیاسی و فکری اصولگرایان دانست و امیدوار بود که در سال ١٤٠٠ با یک ایده و اراده روشن در انتخابات بعدی شرکت کنند.
روزنامه اعتماد
202/201