روایتی از زندگی شیخ جعفر شجونی

شیخ جعفر شجونی، روحانی قدیمی گیلانی و عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و حزب موتلفه اسلامی دیروز از دنیا رفت. تاریخچه زندگی او فراز و فرودها و خواندنی‌های بسیار دارد. برای آنها که همین چند سال اخیر او را با اظهارات تند و آتشینش علیه اصلاح‌طلبان و هاشمی‌رفسنجانی و سید حسن خمینی شناخته‌اند شاید خواندن سرگذشت این روحانی خالی از لطف نباشد.

به گزارش ایسکانیوز، او با ٢٥ بار بازداشت در دوران پهلوی احتمالا رکورد تعدد بازداشت را در اختیار داشته باشد. بازداشت‌هایی که البته اغلب آنها کوتاه‌مدت بود. در خاطرات گفته بود که نخستین بار به همراه نواب‌صفوی در سال ٣٤ بازداشت شده، سال‌هایی که احتمالا در میان سیاستمداران امروزی جز چند نفر کسی در میان مبارزین نبود.
او روزهای حوالی ١٥ خرداد ٤٢ را این گونه روایت می‌کرد: رییس ساواک بازار، آشکارا می‌گفت که شجونی روزی بدنه بازار را با سخنرانی به آتش‌ می‌کشد. بنده آن زمان روزی ١٠ تا ١٢ بار سخنرانی داشتم ساعت ١٢ شب ١٥ خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و ماموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی می‌کردند. لباس‌هایم را گم و گور کردم، صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا ماموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم.
البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: «محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی و شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را معرفی کند به ما خوش می‌گذرد.» چند وقتی که از قم فرار کردم در باغ‌های کرمانشاه پنهان بودم تا اینکه دوستانی را که دستگیر کردند بعد از سه ماه آزاد کردند. بعد از آنکه به ملاقات دوستان آزادشده‌ام رفتم مرا دستگیر کردند و بعد از یک روز، آزادم کردند.»
اغلب بازداشت‌های او به همین شکل و کوتاه‌مدت بود. هرچه بود شیخ جعفر شجونی با تمام انتقاداتی که اصلاح‌طلبان و میانه‌روها به او داشتند روحانی انقلابی بود و به قول خودش برخلاف برخی دیگر: «به قدر یک هزار تومان به این جمهوری اسلامی ناخنک نزده‌ بودم.»
پس از انقلاب نیز جعفر شجونی همانی بود که پیش از انقلاب نشان می‌داد. یک‌بار هم برای تصدی پست وزارت دادگستری دولت شهید رجایی توسط خواهرزاده‌اش در مجلس اول پشت تریبون رفت. خواهرزاده‌ای که رشد یافته در نهضت آزادی بود و می‌گفت آن زمان مرحوم شجونی با سران نهضت آزادی نشست و برخاست و رابطه نزدیکی داشته است.
او را البته در سال‌های پس از دوم خرداد به عنوان یکی از سرسخت‌ترین روحانیون مخالف اصلاحات می‌شناسیم. صحبت‌های آتشین این روحانی بارها با واکنش اصلاح‌طلبان و حتی اصولگرایان روبه‌رو می‌شد. شاید یکی از همین تقابل‌های جدی میان او و مرحوم عسگراولادی شکل گرفت. آنجا که عسگراولادی درباره وقایع پس از انتخابات ٨٨ موضعی متفاوت از اصولگرایان اتخاذ کرد این شجونی بود که به سختی به او تاخت.
روایت مرحوم عسگراولادی از دیدار با شجونی پس از آن صحبت‌های رسانه‌ای خواندنی است: «من منتظر تشر رهبری بودم و در این دو ماه و خرده‌ای و حالا در این چهار ماه سعی کردم از آقا ملاقات نخواهم و سعی کردم کمتر با دفتر مبارک ارتباط داشته باشم و حداقل رابطه را داشته باشم.
روز مجلس ختم آقای تهرانی در مدرسه شهید مطهری، من دیدم آقای شجونی از در وارد شد، آمد جلو. وی خیلی حرف زده بود در روزنامه‌ها علیه من، ولی با او روبوسی کرده و جا باز کردم کنار خودم نشاندم و گفتم آقای شجونی این موضع‌هایی که تو گرفتی ارادت من را به تو بیشتر کرده است. گفت چطور؟ گفتم برای اینکه حرف نادرستی نزدی. گفتی این حرف‌ها مال خود عسگراولادی است. گفتم درست است.
گفتی موتلفه راضی نیست. درست است، اما گفتی چرا عسگراولادی این مواضع را گرفته؟ این چرا را باید از عسگر اولادی بپرسیم نه اینکه از نزد خودت پاسخ بدهی. بعد، گفتم که همه حرف‌هایت را قبول دارم، اما یک تکه کلامت را قبول ندارم. گفتم: گفتی که اگر از موسوی و کروبی ما بگذریم باید از صدام هم بگذریم.»
شیخ جعفر شجونی را باید همان‌گونه که بود معرفی کرد. روحانی‌ای که اگرچه دیدگاه‌هایش را بخش‌های قابل توجهی از مردم و فعالان سیاسی نمی‌پسندیدند اما بی‌واهمه و بی‌مزد از مخالفت‌ها، صادق و استوار بر سر آنها ایستاد.

روزنامه اعتماد

308/300

کد خبر: 692958

وب گردی

وب گردی