به گزارش ایسکانیوز ساسان عباسی، مسئول فراهمآوری اعضای دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویهوبویراحمد، دراینباره میگوید: «این سیزدهمین مورد اهدای عضو استان در سال جاری بود و در بیمارستان امامخمینی(ره) دهدشت انجام گرفت. مرحوم سیدنجیبالله موسویطلب، ٢٥ سال داشت و از سادات امامزاده میرسالار دهدشت و ساکن بخش دیشموک شهرستان کهگیلویه بود. این جوان به دلیل تصادف با موتورسیکلت دچار خونریزی مغزی و به دنبال آن دچار مرگ مغزی شد که پس از آن کلیهها، کبد و پانکراس این عزیز از سوی خانواده نوعدوستش به همنوعان اهدا شد».
خانواده این جوان چند روز بعد از این اتفاق تلخ به سؤالات خبرنگار ما پاسخ دادند. ابتدا قرار بود پدر ماجرا را توضیح دهد، اما به خاطر یادآوری ماجرای تلخ، قادر به این کار نبود و گوشی تلفن را به پسر بزرگ خود سیدمنصور داد. درادامه مصاحبه با پسر بزرگ خانواده را میخوانید که او هم بهسختی خود را کنترل و گاهی بریدهبریده صحبت میکرد.
ماجرا چگونه اتفاق افتاد؟
عصر روز پنجشنبه دو هفته پیش نزدیک ساعت ٥:٢٠ بود که نجیبالله و برادر کوچکم درحالیکه سوار موتورسیکلت بودند در جاده دیشموک- قلعهرئیسی با یک موتور دیگر تصادف کردند.
شما چند فرزند هستید؟
من سه برادر داشتم و سه خواهر دارم، نجیبالله برادر وسط ما بود که الان او را از دست دادهایم.
درباره تصادف بیشتر توضیح دهید.
دو برادرم سوار موتورسیکلت در حال آمدن به خانه بودند که یک موتورسیکلت دیگر که در جهت مقابل حرکت میکرد به سمت آنها رفت و در آخرین نقطه آسفالت جاده تصادف رخ داد، برادرم برای اینکه تصادف اتفاق نیفتد تا کنار جاده رفت اما در نهایت آنجا بود که تصادف اتفاق افتاد و برادرانم به شانه خاکی مسیر پرتاب شدند. بعد از این تصادف، نجیبالله جانش را از دست داد و برادر دیگرم هم هنوز شرایط خوبی ندارد.
در این تصادف چه اتفاقی برای برادر کوچکتان افتاد؟
او هنوز شرایط خوبی ندارد پایش شکسته، جمجمهاش ترک خورده، گونه و ابرویش هم شکسته است. او تا چند روز پیش در بیمارستان بود و تازه چند روز است که مرخص شده و به خانه آمده است.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
قسمت بود، پس از ضربهای که به سر نجیبالله خورد ضربه مغزی شد و بعد از یک هفته که در بیمارستان بود مرگ مغزی او را اعلام کردند و ما هم این تصمیم را گرفتیم. البته در آن تصادف ریه نجیبالله هم صدمه دیده و پایش هم شکسته بود اما ضربهای که به سرش خورده از همه جدیتر بود.
آن موتورسواری که با برادران شما تصادف کرده بود، چه شد و الان کجاست؟
او مشکل خاصی برایش پیش نیامده و الان هم در خانهاش است.
آیا موضوع را از طریق مراجع قانونی پیگیری کردهاید؟
بله، از طریق قانونی پیگیر موضوع هستیم اما در این مدت به خاطر مراسم عزاداری زیاد وقت پیگیری نداشتیم.
شما چطور از ماجرای این تصادف مطلع شدید؟
من در خانه بودم و تازه با خواهرم میخواستیم از خانه بیرون برویم که تلفنی به ما گفتند برادرانم تصادف کردهاند. تقریبا یککیلومترونیم راندم تا به محل حادثه رسیدم و آمبولانس هم آمده بود که بعد آنها را به درمانگاه بردند.
چه شد که تصمیم گرفتید اهدای عضو انجام شود؟
وقتی دکترها قطع امید کردند و گفتند مرگ مغزی حتمی است، ما به این نتیجه رسیدیم قسمت اینجور است، برادرم نجیب و پاک و نیتش اهدای اعضا بود.
یعنی چه پزشکان قطع امید کردند؟
گفتند او دیگر زنده نخواهد ماند و ادامه این روند باعث ازدسترفتن امکان اهدای عضو خواهد شد. این را که شنیدیم خود امامحسین(ع) و خداوند به ما کمک کردند و ما دلگرم شدیم که اهدای عضو کنیم.
با اهدای عضو از کجا آشنا بودید؟
چیزهایی از اینطرف و آنطرف شنیده و قبلا در رسانهها و تلویزیون چنین چیزهایی دیده بودیم.
آیا خود نجیبالله هم درباره اهدای عضو چیزی گفته بود؟
قبلا خودش چیزی نگفته بود، اما آدم خوشنیتی بود و فکر میکنیم خودش خواست اینجور شود. الان هم میتوانید بیایید از بچهمحلها بپرسید او چهجور آدمی بود، او یک فرد تحصیلکرده بود. لیسانس داشت و شش، هفت ماه از خدمتش گذشته بود و در مرخصی هم به پدرم که مزرعه برنج داشت کمک میکرد که این تصادف اتفاق افتاد. او حتی به بچهها احترام میگذاشت و با بچههای چهار، پنجساله کلی عکس دارد، نجیبالله خیلی ساده و مهربان بود و ختمش ١٥٢ نفر آمده بودند که دوست و رفیق او بودند.
وقتی به شما گفتند امیدی به بهبود برادرتان نیست، واکنش شما چه بود؟
پدرم از همان اول برای اهدای عضو راضی بود، اما من نمیتوانستم مثل او فکر کنم.
شما چرا مخالف بودید و پدرتان چرا راضی بودند؟ بقیه اعضای خانواده واکنششان چه بود؟
من امیدوار بودم و باورم نمیکردم نجیب بمیرد، من هنوز هم با وجود این اتفاقات باور نمیکنم نجیب مرده است. اما پدرم با موضوع کنار آمده بود و از اول به دکترها گفت هر کاری صلاح است، بکنید. بقیه اعضای خانواده هم موافق بودند و فقط من و مادرم بودیم که مخالف بودیم. او هم کمتر از من مخالف بود ولی بعد زیاد کار نداشت.
پدر و مادرتان چندسالشان است؟
پدرم ٧٠ سال دارد و مادرم هم ٥٤ سال.
چه شد که راضی شدی؟
دکترها و بزرگترها با من صحبت کردند و من کاملا از زندهماندن برادرم ناامید و مطمئن شدم برگشتی وجود ندارد من هم راضی شدم.
افرادی که به ختم آمده بودند و ماجرای اهدای عضو را میشنیدند، چه واکنشی نشان میدادند؟
مردم منطقه طبق روند عادی میآمدند و فاتحه میخواندند و از بابت این کار از ما تشکر میکردند.
الان چه احساسی دارید؟
احساس میکنم برادرم هنوز زنده است و نمرده است، با وجود اینکه اهدای عضو انجام دادهایم، باورم نمیشود.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط شما قرار گیرند، چیست؟
اگر کسی در شرایط ما قرار گیرد و شرایط اهدای عضو هریک از عزیزانش وجود داشته باشد، حتما این کار را انجام دهد.
700700