ایسکانیوز- نوا ذاکری: «کسانی که عقاید احمقانهشان را ابراز میکنند اغلب بسیار حساسند. هر قدر عقاید کسی احمقانهتر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد. باگ میگفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است. میگفت باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد، چون همه جور معجزهای از آن ساخته است.»
آنچه خواندید بخشی از رمان بزرگترین نویسنده قرن بیستم است. کسی که زندگی شخصی و ادبیاش به گونهای در هم آمیخته و پر از شگفتی بود. تولد، مهاجرت، جنگ، دفاع از آرمانها، نوشتن، نوشتن و نوشتن...
کسی که بعد از گذشت بیش از یک قرن از آثارش، بوی کهنگی از آن نمیشنویم. افسر نیروی هوایی که در جبههٔ فرانسه، علیه آلمان نازی جنگید؛ نویسندهٔ بزرگی بود. او بسیار بیش از آنچه باید، به انسانیت خدمت کرد. بسیار جنگید و بسیار نوشت.
نابغهای که توانست دوبار جایزه گنکور را از آن خود کند و اگر پیش از شلیک گلوله در دهانش اعتراف نکرده بود، شاید هرگز کسی تشخیص نمیداد «امیل آژار» که شاهکار «زندگی در پیش رو» را خلق کرده است، همان «رومن گاری» مشهور باشد!
گاری جهان خودش را دارد و تو در آن میتوانی هر لحظه با چیزی رو به رو شوی که یک گوشهاش به زندگی و جهان تو مربوط میشود. او از سرمای جنگلهای لیتوانی و سربازان وامانده در برف میگوید اما تو با آن احساس نزدیکی داری.
کتاب تربیت اروپایی اولین اثر این نویسنده است. گویی گاری از قدم نخست میدانست چه میخواهد. او یک نویسنده بود که با المان نازی در جبههٔ فرانسه میجنگید. او یک جنگجوی نویسنده بود و شاید هم یک نویسنده جنگجو. این روحیه در تما م آثارش بسیار زنده است.
او به معنای واقعی کلمه داستان نویس بود یا به قول خود افسانه ساز! رومن کاتسف سال ۱۹۱۴ در شهر ویلنا واقع در لیتوانی از پدر و مادری یهودی زاده شد. پدر در سنین کودکی آنها را ترک میکند و مادر تمام زندگیاش را وقف تربیت فرزندش میکند. این مادر و فرزند زمانی که رومن به چهارده سالگی رسیده، از ورشوی لهستان به نیس فرانسه مهاجرت میکنند و رومن، تابعیت کشور فرانسه را میگیرد.
گاری در کتاب «میعاد در سپیده دم» به شرح سی سال زندگی خود پرداخته است البته با حالتی داستان گونه. اینکه برخی معتقدند این کتاب یک زندگی نامه کامل است، شاید چندان درست نباشد. زندگی شخصی گاری دست مایهٔ بسیاری از آثارش بوده است. گویی که مواد خام خوبی به همراه داشته و در ضمن میدانسته که چطور از آن استفاده کند. فلسفه او بر مبنای زندگی و تجربه شخصی خودش استوار است. کتاب «میعاد در سپیده دم» داستانی است از زبان خود گاری از سه دههٔ اول زندگیاش با تمام توصیفات و اغراقهای یک نویسنده اشت آن هم نویسندهای با ذهنی به پیچیدگی او.
رومن دو بار ازدواج کرد؛ همسر اولش لسلی بلانش نویسندهٔ مجلههای معتبر و رومانهای موفق بود که پس از هفده سال بدون داشتن فرزندی از یکدیگر جدا شدند. همسر دومش جین سیبرگ، بازیگر مشهور آمریکایی و حاصل زندگی مشترکشان، پسری به نام الکساندر دیگو بود.
او خلبانی را در نیروی هوایی فرانسه آموخت و پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید و گویی در همین سالها بود که نگارش اولین رمانش با نام «تربیت اروپایی» را آغاز کرد. پس از جنگ، رومن با مدرک حقوق، که از دانشگاه پاریس گرفته بود، و نیز با دیپلم زبانهای اسلاو که از دانشگاه ورسای دریافت کرده بود، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد. همچنین به عنوان سخنگوی هئیت نمایندگان فرانسوی سازمان ملل ابتدا در نیویورک و سپس در لندن به فعالیت پرداخت.
شاید جالب است بدانیم کسی با این همه مشغلهٔ دولتی و نظامی توانسته باشد یک شخصیت خیالی با نام «امیل آژار» ساخته و به وسیلهٔ آن بار دیگر جایزهٔ کنگور را که به هر نویسنده تنها یکبار داده میشود را از آن خود کند. سبک نوشتاری امیل آژار با رومن گاری متفاوت است و شاید یک خوانندهٔ عادی هیچ ربطی بین این دو نویسنده نشخیص ندهد. اما نگاه کلی رومن گاری با تمام تلاشی که برای پنهان ماندن شخصیتش در آثار آژار کرده، مشهود است.
«دیوید بلوس» در کتاب «رومن گاری: یک داستان بلند» او را به عنوان یک قصهگوی نخبه، یک هنرمند والا و یکی از اصیلترین نویسندگان فرانسه معرفی میکند.
شاید بتوان گفت گاری، نمونه مطلوبی است از حیات چندملیتی ما در عصر حاضر. جالب است که او با وجود یهودی بودن هرگز باور مذهبی خاصی از خود بروز نمیدهد و تنها به شرح وقایع موجود میپردازد بدون آنکه قضاوتی درباره کشور، مذهب یا قوم خاصی داشته باشد. گاری خودش را «کاتولیکی غیر معتقد» توصیف میکند.
در دوم دسامبر ۱۹۸۰، رومن گاری در آپارتمانش واقع در پاریس دراز کشید، شمعی را در شمعدانی هم اندازه شمعدانهای کنیسهها پای تختش روشن کرد و سر یک تپانچه کالیبر ۳۸ مارک «اسمیت و وسون» را در دهانش گذاشت و به زندگی یکی از ستارگان ادبیات جهان پایان داد.
امروز به بهانهٔ روز درگذشت این نویسندهٔ بزرگ و خالق رمانهایی بینظیر، با مهدی غبرایی مترجم برخی از آثار گاری صحبت کردیم:
رومن گاری چیزی از زندگی طلب میکرد که دیگران در پیاش نبودند
مهدی غبرایی در رابطه با دلایل موفق بودن رومن گاری میگوید: موضوعات ادبیات آنقدر زیاد نیستند بلکه بستگی به این دارد که نویسنده آنها را چطور بیان میکند. در واقع چگونگی ارائه این موضوعات مهم است. نویسندگان هرچه نزدیکتر به زبان عموم مردم بنویسند و دردها و مشکلات آنان را مطرح کنند، خوانندگان بیشتری نیز خواهند داشت.
او با مقایسه همینگوی و گاری میگوید: بعضی از نویسندگان زبان جهانی پیدا میکنند مثل همینگوی. هرچند که فاکنر، هموطن او بود و حتی ممکن است برخی او را بالاتر از همینگوی بدانند، اما زبان فاکنر دشوار است و نمیتواند عموم خوانندگان را با خود همراه کند. گاری و همینگوی طوری مینویسند که هم عوام آن را میپسندند و هم خواص. گاری آرمان خواه بود اما همینگوی نه به دنبال آرمان که در پی نوشیدن زندگی بود اما هردو این نویسندگان، آن چیزی را از زندگی طلب میکرند که کسی در پی آن نبود و بازتاب این نگاه در آثارشان مشخص است.
مترجم آثار موراکامی ادامه میدهد: وقتی من و شما از حاصل کار یک نویسنده لذت میبریم به این معناست که هنرمند به طور روزمره جان میکند تا حاصل آن گرفتاریها و درگیریها و تنشهای درونی را در قالب ادبی بریزد.
غبرایی با اشاره به زندگی شخصی گاری و تأثیر مستقیم آن بر زندگی ادبیاش میافزاید: از دیگر دلایل موفقیت رومن گاری باید به داشتن مادر هنرمندش اشاره کنیم که از روسیه آواره شد و پسرش را در فرانسه بزرگ کرد. رومن از چهارده سالگی شیفتهٔ آزادی و برابری که از اصلیترین شعارهای انقلاب کبیر فرانسه است شد. گاری شخصا دست به عمل برد و جزو نهضت ملی فرانسه و نیرهای اعزامی فرانسه و همچنین افسرنیروی هوایی شد. او فردی ماجراجو بود و جان خود را برای آرمانهایش در کف گذاشت.
جانبداری صریح و روشن، مخل هنر است
مترجم کتاب «تربیت اروپایی» در پاسخ به این سوال که یهودی بودن رومن گاری چه تأثیری بر آثار او گذاشته و اینکه آیا میتوان او را نویسندهای متعصب دانست یا خیر میگوید: آنچه از آثار گاری برمی آید، نشان میدهد که او هرگز انسان متعصبی نبوده است و البته به شعارهای اصلی انقلاب فرانسه سرسپردگی داشت و آرمانخواه بود اما متعصب نه. مساوات و صلح طلبی و بشر دوستی برایش اهمیت داشت. هرجا ستمی دیده عنوان کرده و به همین دلیل است که نسل جوان همچنان علاقه به خواندن آثار او دارد. اگر گاری قرار بود از یک کشور، یک قوم و یا دین خاص جانبداری کند، هرگز آثارش برای جوانان امروز جذابیت نداشت. در واقع جانبداری صریح و روشن، مخل هنر است.
غبرایی همچنین در رابطه با آشناییاش با آثار گاری به مجلهٔ خوشه به سرپرسی احمد شاملو اشاره میکند و میگوید: در زمان جوانی مجله «خوشه» به سرپرستی احمد شاملو و همچنین کتاب هفته منتشر میشد که برای ما بسیار دوران ساز بود. «تربیت اروپایی» به صورت پاورقی با ترجمهٔ آقای فریدون گیلانی در مجله «خوشه» منتشر میشد و من از همانجا شیفتهٔ نگاه و قلم گاری شدم به خصوص که دفاع از آزادگی در این کتاب بسیار پررنگ است. متأسفانه ترجمه این کتاب نیمه کاره ماند و بعدها همان پاورقیها را به شکل نیمه کاره به ناشر تحویل دادند و او هم کتاب را منتشر کرد.
وی ادامه میدهد: من اصل کتاب را پیش برادرم فرهاد، پیدا کردم و به طور پیوسته شروع به ترجمه «تربت اروپایی» کردم. اوایل کار برایم بسیار سخت بود چرا که ترکیبات و تشبیهات زیادی در آن به کار رفته است اما با کمک برادرهایم توانستم آن را ترجمه کنم اما متأسفانه این کار دیگر اجازه تجدید چاپ نگرفت و در حال حاضر کتاب در وزارت ارشاد منتظر مجوز تجدید چاپ است.
او درباره سختی ترجمه نیز میگوید: بعضی آثار گاری با نظر خودش ترجمه میشد و برخی دیگر را نیز خودش ترجمه میکرد. مثلاً رمان «لیدی ال» را وقتی به انگلیسی ترجمه کرد تغییرات زیادی در آن داد. من با نثر انگلیسی گاری سروکار دارم و دشواریهایش برای آن زمانی که من تازه کارم را شروع کرده بودم و خبری از اینترنت و نرم افزارهای جدید نبود، بسیار سخت بود.
گاری به دنبال بازیهای زبانی نیست
مترجم کتاب «میعاد در سپیده دم» با بیان اینکه نثر گاری شفاف و روشن است ادامه میدهد: او به هیچ وجه به دنبال بازیهای زبانی نرفته است. کلمات را به نحوی کنار هم میچیند که زیبایی از ترکیب این کلمات حاصل میشود نه از پیچیدگی کلام.
غبرایی در رابطه با تأثیر زندگی شخصی این نویسنده بر آثارش میگوید: از ریلکه نقل هست که میگوید: «کدام نویسنده هست که از جان و حیات خودش در رمانهایش مایه نگذارد؟» کتاب میعاد در سپیده دم بیشترین رنگ را از زندگی گاری دارد. مادرش همان کسی است که در کتاب از او حرف زده است. دیگر آثار گاری نیز به زندگی نامه شباهت دارد اما به معنی آن نیست که تمام داستانهایش را زندگی کرده باشد بلکه از شنیدهها و زندگی کرددن با انقلابیون، اطلاعات زیادی دستگیرش شده است.
رومن گاری از یک موهبت آسمانی برخوردار است
این مترجم درباره ظهور شخصیتی دروغین به نام «امیل آژار» که رومن گاری چند اثر را با امضای او منتشر کرد و بعد از مرگش این مسئله را فاش کرده میگوید: آنچه به نظر من میرسد این است که گاری داری یک موهبت آسمانی بوده است. او پایبند به ایدئولوژی برابری و آزادی بود اما بعد از جنگ، سرخوردگیهای فراوانی نصیبش شد و اصولش لگدمال شدند. او با دوگول دوستی نزدیک داشت اما بعد از این سرخوردگیها دید که آرمانهایش قابل اجرا نیستند یا نمیگذارند اجرا شود. در این زمان روحیهٔ طننزش به او کمک کرد که شخصیت دیگری با نام امیل آژار بسازد و بتواند جایزه گنکور را برای دومین بار از آن خود کند. آثار امیل آژار بسیار زیبا و دلچسب است. مایهٔ اصلی نگاه گاری در این آثار مشخص است اما جنبهٔ طنز در این آثار قوت بیشتری دارد و گاهی این طنزها به تلخی میزند.
او در پایان نظر خود را درباره بهترین آثار گاری اینگونه بیان میکند: بهترین داستان کوتاه او از نظر من «پرندگان میروند در پرو میمیرند» است که شادوران ابولحسن نجفی ترجمه کرده است. درخشانترین رمان او نیز از منظر من «خداحافظگری کوپر» است که یک کار فوق العاده و برجسته است و رمان بعدی او نیز «میعاد در سپیده دم» که خودم آن را ترجمه کردهام.
502500