به گزارش ایسکانیوز، » این سوالی بود که بهمن نامورمطلق، معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی، در پانزدهمین نشست «اسطوره شهر» مطرح کرد. او سپس با ارائه مثالهایی از اندیشه غرب و شرق به تعریف نگرش این دو نسبت به طبیعت پرداخت، ریشههای رفتار نامهربانانه با زمین یا اسطوره «گایا» را توضیح داد و تاکید کرد فقط با شناخت بنیانهای فکری که مسبب این اوضاع بودهاند میتوان به راهکارهایی برای بهبود «وضعیت آخرالزمانی زمین» رسید. او از آگاهی نسبی انسان قرن اخیر نسبت به وضعیت وخیم فعلی گفت و تاکید کرد: ایرانیان باید جسارت کنند و خودشان به نظریهپردازی و تصمیمگیری برای تغییر وضعیت کشور بپردازند؛ چراکه زمین میراث پدران ما نیست، امانتی برای فرزندان ماست.
بهمن نامورمطلق در ابتدای نشست «اسطوره شهر، محیط زیست» که توسط مرکز خلاقیت و نوآوری شهرداری اصفهان در حمام دردشت برگزار شد، از توجه به طبیعت و اکولوژیک بودن بهعنوان پارامترهای توسعهیافتگی شهرها یاد کرد و گفت: در تمام تاریخ هیچ برههای را سراغ نداریم که وضعیت زیستمحیطی زمین تا به این اندازه حاد بوده باشد. وضع زمین، هوا و در نتیجه زندگی ما، خوب نیست. آلودگیهای بسیاری مستقیماً حیات ما را تحت تاثیر قرار دادهاند. ما درباره موضوعی صحبت میکنیم که مستقیماً کیان و هستی ما به آن وابسته است. ما در رابطه با طبیعت کم کار کردهایم و حساسیتمان کم است.
نقش انسان در وضع وخیم طبیعت چیست؟
استادیار گروه فرانسه دانشگاه شهید بهشتی، دو ایده را مطرح کرد و گفت: میدانیم شرایط بد است؛ اما نقش انسان چه بوده؟ آیا انسان نقشی در به وجود آمدن این وضع داشته یا به گفته برخیها، این یک دوره تاریخی خشکسالی زمین است و بدون دخالت انسان یا با دخالت او، این دوره طبیعی باید سپری شود. پاسخ به این پرسش تکلیف ما را مشخص میکند. اگر درک کنیم در ایجاد بحران سهیم بودهایم، رفتار ما متفاوت است. وی سپس تاکید کرد: حداقل ما در ایران میدانیم در ایجاد این بحران نقش داشتهایم و در شهرها و تقسیمبندیهای مرتبط با آب و آبراهها اشتباه کردهایم. بنابراین باید به این پرسش پاسخ دهیم که انسان چه نقشی داشته و چه تفکری بوده که وضعیت را به این شکل ناگوار تبدیل کرده است. آیا انسان ارادهای برای جلوگیری از این وضع وخیم دارد؟
چه نگرشی باعث بروز وضعیت فعلی شد؟
نویسنده کتاب «اسطوره متن بینافرهنگی» گفت: مشاهدات میگویند انسان موثر است. باید ببینیم این انسان چه جهانبینی دارد. وقتی بنیانهای فکری او را بشناسیم میتوانیم مشکلات را حل کنیم. مبنای نگرش غرب و شرق به طبیعت تفاوت جدی دارند. نسبتی که یونانیها بین خود، طبیعت و دیگری برقرار میکردند، با نسبتی که ایرانیها، چینیها و... با طبیعت داشتند متفاوت است.
او ادامه داد: یونانیها بین واژههای فرهنگ و طبیعت فاصله زیادی قایل بودند و خودشان را نماینده فرهنگ میدانستند و فرهنگ را وجه تمایز انسان و غیرانسان. آنها معتقد بودند در یک دوگانه فرهنگ- طبیعت به سر میبریم و هنوز هم این تفکر وجود دارد. حتی در برخی مکاتب از یک برش قطعی میان طبیعت و فرهنگ صحبت شده است. فرهنگ را ممتاز و طبیعت را پست میدانستند. غربیها «وابسته به فرهنگ» و «برتر» خوانده میشدند و بقیه «بربر» و «وابسته به طبیعت». این تفکر در فیلمهایی که بهتازگی ساختند نیز وجود دارد؛ مثلاً در فیلم 300 ایرانیها که نیمهآدم و نیمهحیوان هستند از جنگل میآیند. آن کسی که آمده در مقابل ایرانیها بایستد قبلاً با زنش مشورت کرده با دیگران گفتوگو کرده، یعنی از جامعهای مدنی آمده است.
نویسنده کتاب «اسطوره متن بینانشانهای» ادامه داد: از نظر اسطورهشناسی یونانیها زمین را به نام گایا و نخستین مادر میشناسند. آنها مثل همه فرهنگهای سنتی معتقد بودند زمین یک پیکره جاندار و مادر بزرگی است که همهچیز از او ایجاد میشود. اما این انسان که او هم از زمین است، نگاه مهرورزانهای به زمین نداشت. از گایا استفاده میکردند؛ ولی به او مهرورزی نمیکردند. مولف کتاب «درآمدی بر بینامتنیت: نظریهها و کاربردها»، از سه نگاه مختلف به نسبت میان انسان و طبیعت صحبت کرد و گفت: در نگاه غربی، انسان برتر و طبیعت پستتر است. در نگاه چینیها انسان پستتر و طبیعت برتر است؛ اما در نگاه ایرانیها نسبتا توازن وجود داشته. کافی است به مجسمهها و نقاشیهای دوران کلاسیک نگاه کنید.
رفتار غربِ نارسیسم و شرقِ اکو در جهان هژمونی
نامورمطلق از رنسانس و استعمار غرب بهعنوان نخستین گام در بروز وضعیت وخیم نام برد و توضیح داد: در این دوره نگاه غرب به طبیعت در جهان حکمفرما شد و از همه بدتر اینکه شرقیها پذیرفتند که از نظر فرهنگی پستتر از غربیها هستند. انسانهای شرقی و غربی هر دو بر این اندیشه بودند که بر طبیعت غلبه پیدا کنند و ما وارد یک جهان هژمونی شدیم.
این نشانهشناس ایرانی، با اشاره به سه رنج عمده بشر از دیدگاه فروید که عبارتاند از: فشار امیال درونی، مقاومت طبیعت و حضور محدودکننده دیگری، به نقل قولی از این روانشناس پرداخت مبنی بر اینکه غرب در قرن 18، 19 و بهویژه بیستم بالاخره بر طبیعت فایق آمد و یکی از این رنجها تمام شد. این آرزویی هزار ساله بود. انسان غربی پس از غلبه بر طبیعت متوجه شد که آدم خوشبختتری نشده است. انسانها در چیرگی بر طبیعت تا جایی پیشرفت کردند که میتوانند به کمک آن یکدیگر را تا آخرین نفر نابود کنند. البته فروید فقط نیمه اول قرن بیستم را دیده بود.
او تاکید کرد: انسان غربی هژمونی را پدید آورد و شرق را مثل خود کرد. در درون شرق هم عدهای گفتند باید اینگونه نگاه کرد، چون این مدل انسان موفق است و انسان محور همهچیز شد و بشر غربی و شرقی هر کاری خواستند با طبیعت انجام دادند. رابطه شرق و غرب مانند رابطه اسطوره نارسیس و اکو است. اکو زن جوانی بوده که شیفته نارسیس شد. اکو بیماریای داشت که نمیتوانست حرف بزند. فقط میتوانست آخرین حرف طرف مقابل را تکرار کند. شرق هم پیوسته بهدنبال این است که آخرین دستاوردهای غرب را تکرار کند تا سریعتر به پیشرفت برسد.
طبیعت مغلوب شد اما بشر خوشحال نشد
به گفته این استاد دانشگاه شهید بهشتی، در این وضعیت است که بحران زیستمحیطی کمکم در این طبیعت مغلوب و تخریب شده خودش را نشان میدهد. در گایا اعتقاد بر این بود که جهان، ارگانیک و پیوسته است. اما در دوره اومانیسم بهویژه در دوره علمگرایی وضعیت اورگانیک به مکانیک تبدیل شد. اعتقاد بر این بود که این طرف جهان ربطی به آن طرف ندارد.
نامورمطلق افزود: از اینجاست که ضررها بیشتر میشوند. ما در تهران کاری میکنیم که در اصفهان مردم آسیب میبینند و اکنون دیگر رودخانهای در اصفهان نیست و یا در عراق هورها خشک میشوند و ما در ایران آسیبش را میبینیم. بشر اینجا متوجه میشود که این پیکره بیش از آنکه فکر میکردند به هم مرتبط است. آرامآرام آگاهی نزد مردم شکل گرفته و متوجه شدند که چقدر توازن و تعادل زیستمحیطی به هم خورده است.
او با ارائه آمارهای قابل تامل از تخریبهای محیط زیستی گفت: سالانه 17 میلیون هکتار، یعنی منطقهای بهوسعت دو برابر کشور اتریش، از وسعت جنگلهای کرهزمین کاسته و 40 میلیارد تن کربن وارد جو زمین میشود. دانشمندان غربی زودتر متوجه وضعیت حاد شدند و در سال 1992، تعداد 1600 دانشمند جوان ازجمله برندگان نوبل نامهای به همه دنیا نوشتند و گفتند: جهان زنده چنان دگرگون شد که دیگر نتواند حیات خود را به شیوهای که برای ما آشناست تامین کند.
نویسنده کتاب «درآمدی بر اسطورهشناسی» از آلوده شدن هوا، خاک و آب، تقلیل تنوع زیستی و انقراض بسیاری از حیوانات و گیاهان، خشکسالیهای طولانی مدت و... بهعنوان نشانههای وضعیت هولناک نام برد و گفت: اکنون وضعیت آخرالزمانی شکل گرفته و انسان ترسیده است. با بحران زیستمحیطی بحرانهای دیگری در حال وقوع است؛ بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و... از همه مهمتر، بحران معنایی. درست مثل پس از جنگ جهانی دوم.
او سپس از شکلگیری دانش اکولوژی بهعنوان یک واکنش یاد کرد و ادامه داد: در قرن 19 هم دانش اکولوژی را داشتیم؛ اما وابسته به بیولوژی بود. این دانش در قرن بیستم ماهیت تازهای به خود گرفت و صورتبندی معرفت بشری تغییر کرد. اکولوژی فقط دانش محیط زیست نیست، دانش زندگی است. انسان دوره مدرن احساس میکرد زمین قطعات گوناگون و منفصل و مستقل و بیربط به هم است و دانشی را طراحی کرد که مستقل از هم بودند. تخصصهای روانشناسی، اسطورهشناسی، ادبیات و... را تکهتکه کرد. مهندسان راهکارشان را خوب انجام دادند؛ اما دریاچهای مانند ارومیه را از بین بردند. انسان به خودش آمد و دید معرفت پارهپاره شده و هم زمین و هم خود انسان را به خطر انداخته است. سپس درپی ترمیم برآمد و اینجاست که بینارشتهایها شکل گرفتند و روانشناسی اجتماعی، فلسفه هنر و... به وجود آمدند.
اتفاق بزرگ، اکولوژی به مثابه پارادایم
بهمن نامورمطلق در بخش بعدی صحبتهایش از یک «اتفاق بزرگ» صحبت کرد، یعنی زمانی که اکولوژی تبدیل به پارادایم شد. او در اینباره گفت: از آن به بعد میان رشتهایهای مرتبط با اکولوژی بسیار زیاد شدند؛ همچون اکوزوفی (فلسفه اکولوژی)، اکوپولتیک، اکوسوسیالوژی، اکوروانشناسی، اکوتوریسم، اکوپوئزی، اکوپوئتیک، اکوکریتیک (نقد زیستمحیطی) بهویژه در پزشکی نتروپاتی، اکوتراپی. اکو در تمامی معرفتها و جریانها خود را وارد میکند. انسان متوجه شد اگر این کار را انجام ندهد بقایش در خطر است.
معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی به حضور پررنگ اکولوژی در صحبتهای کاندیداهای ریاستجمهوری، اشاره کرد و گفت: اکولوژی بهعنوان شاخص جهانی شناخته شد. هرکس ادعای توسعهیافتگی داشت، مجبور بود درباره آن موضعگیری کند. افراطیون و پوپولیستها منکر بحران و مسائل زیستمحیطی میشوند. نمونه بارز آن ترامپ است. وی گفت من از معاهده پاریس (معاهده بزرگ اکولوژیک) خارج میشوم. میخواهم پول را برای مردم کشورم خرج کنم! مردم ناآگاه هم باور کردند. نامورمطلق تاکید کرد: این ناآگاهی برای جهان خطرناک است. وضعیت ناگوار و جدی است و باید سعی کنیم سطح آگاهی مردم را بالا ببریم. اکنون دوره بازگشت نظریه گایا است. انسان غربی فهمید بیاحترامی به زمین چقدر برای بشر ضرر دارد؛ بنابراین بحث اکوسیستم، نظم نوین زیستمحیطی و اکولوژی مطرح شد.
او در پایان، تاکید کرد: ما ایرانیها باید نظریه خودمان را برای حل مشکلات زیستمحیطی داشته باشیم. چون هم زمینههای تاریخی و تمدنی آن را داریم و هم بیش از بقیه در معرض آسیبهای زیستمحیطی قرار گرفتهایم. باید متوجه باشیم بقیه نمیتوانند برای ما فکر کنند. باید این جسارت را داشته باشیم که درباره آینده خودمان نظریهپردازی کنیم. ما میراثدار فرهنگ احترام به طبیعت هستیم.
منبع:روزنامه سبزینه
700/703