ماجرای علاقه پاواروتی به غذاهای ایرانی/ماریو تقدسی: مسئولان از اپرا حمایت کنند

ماریو تقدسی می گوید: متاسفانه دوستانی که در وزارت ارشاد هستند باید از اپرا حمایت کنند که این حمایت ها نمی‌شود. اگر حمایت شود امسال من شاید انرژی بیشتری را برای آموزش به بچه ها بگذارم و با آنها کار کنم، ولی وقتی جای کمک کردن سنگ جلوی پای هنرمندان می اندازند و این و آن را مشکل می‌دانند، آنقدر انرژی از شما گرفته می‌شود که نمی توانید تمام توان خود را بگذارید.

ایسکانیوز-محمد بهتری راد: ماریو تقدسی از معدود خوانندگان مطرح اپرا در کشورمان، در 17 سالگی به تشویق پدر، تقی تقدسی (از هنرمندان قدیمی رادیو و تلویزیون ایران)، کشور را برای فراگیری اپرا به مقصد امریکا ترک کرد. سال‌های آغازین تحصیل او در دانشگاه با پیروزی انقلاب در ایران و تعطیلی مراکز فعال موسیقی همزمان شد. به همین دلیل برخلاف میل خود، مجبور شد ادامه کار موسیقی را در همان امریکا و کمی بعدتر در اروپا پی گیرد. او در رشته اپرا فارغ التحصیل شد، سپس دوره تکمیلی را در نیویورک گذراند و بعد از آن رهسپار وین شد. در آزمون ورودی اپرای وین پذیرفته و برای ۳سال خواننده سولوی این اپرا بود. تقدسی در حال حاضر ساکن آلمان غربی، شهر آخن است و اکنون به دعوت چند آکادمی و یک دانشگاه در اصفهان حدود دو هفته است که به ایران آمده تا مسترکلاس های خود و سیزدهمین دوره کلاس آواز کلاسیک را در سراسر کشور برگزار کند. در ادامه بخش اول گفت و گوی ایسکانیوز با این هنرمند را می خوانید:

شما از هنرمندانی هستین که دلسوزانه به آموزش جوان ترها می پردازید، در ابتدا کمی در این باره برایمان بگویید.
من حدودا بالای 35 سال هست که خارج از کشور هستم و در سال هایی که پشت سر گذاشتم تجربیاتی بسیاری کسب کردم، این تجربیات اعم از 40 نقش اوپرایی که خواندم، رپره توآر های بزرگی از آهنگهای ایتالیایی و اوپرا هایی که به 4-5 زبان ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، روسی بوده است. دوست دارم قبل از آن که دیر شود تمام این اوپرا هایی که خواندم و تجربیاتی که در کار با کارگردان های مختلف به دست آوردم را به بچه های مملکتم ارائه کنم و بتوانم آنها را به جایی برسانم تا با جو کاری و تکنیک آکادمیک، آشنا کنم چون می دانم این استعداد درونشان وجود دارد و خودم را موظف می دانم که این مطالب را به بچه های مملکتم بیاموزم و به همین دلیل 6 سال است که به ایران می آیم و هر بار برای دو ماه و به مدت 6 هفته کلاس ها را برگزار می کنم. این کلاس ها هم به صورت گروهی و هم به صورت تک خوانی هستند و خوشبختانه نتیجه بسیار خوبی گرفته ام و با توجه به تکالیفی که به آنها می دهم میبینم در این 6 سال چقدر بچه ها پیشرفت محسوسی کرده اند. ممکن است کار من متفاوت باشد، تمام تکنیک های و هدفهایی که در خارج از کشور روی آن ها کار می کنند را با دیسیپلین بالا و توقعات بالا به بچه ها منتقل می کنم.

می دانیم که شما از شاگردان پاواروتی خواننده مشهور اپرا بوده اید، چطور شد که با ایشان آشنا شدید؟
من از 1978 میلادی که به آمریکا رفتم وقتی تحصیلاتم در آمریکا تمام شد در سال 1982 بودکه به اوپرای وین رفتم، در حالی که وقتی من در آمریکا از دانشگاه فارغ التحصیل شدم، به جولیارسکول نیویورک رفتم و در آنجا به مدت 8 ماه کار کردم، به قول معروف کار این است که در مستر کلاسهای مختلف شرکت کنید و این موضوع خیلی برایم جالب بود. ولی حس می کردم آن طور که باید یاد نمی گیرم. با پیشنهاد یکی از مسولان دانشگاه جولیار به وین رفتم، و شانس آوردم زمانی که به اروپا رفتم اعلام شد که اپرای وین خواننده‌های جوان را می پذیرد، منتها باید در آزمون شرکت می کردیم مثل کنکور آواز کلاسیک بود. در میان این 265-270 نفری که از کشورهای مختلف آمریکا، ایتالیا و خود وین در لیست بودند، شاید دو سه تا ایرانی بودیم که شرکت کردیم و من خوشبختانه جزو 12 نفر نهایی بودم. واقعا یکی از زمانهای مهم زندگی ام بود که گویی در لاتاری برنده شدم که به عنوان اولین مرد ایرانی در این اپرا استخدام شدم و از آن موقع به بعد هیچ مرد ایرانی استخدام نشد.
از خانم های ایرانی نیز کسی در آن اپرا استخدام نشده بود؟
روح انگیز یشمی در آنجا و آذرمی در اپرای دوسلدورف می خواندند ولی خب مرد ایرانی کم داشتیم. حسین سرشار یکی از دوستانی بود که من در ایران افتخار آشنایی با او را داشتم، وقتی فهمید در وین هستم ملاقاتی داشتیم. به او پیشنهاد دادم در آزمون شرکت کند او با همان تن صدای ویژه اش پاسخ داد: "نه جان تقدسی امکان ندارد" گفتم آخر چرا؟ گفت: "آخه من نقشهای کوچک را نمی خوانم!" در آن زمان من 23 سال داشتم. به او گفتم: شما بیایید اگر صدایتان را بشنوند حتما استقبال می‌کنند او گفت "نه اگر ریگولتو (اپرایی در سه اکت بر اساس نمایشی از ویکتور هوگو) را به من بدهند می‌آیم." و متاسفانه این را قبول نکرد. اگر می‌آمد شاید الان زنده بود. در کل 12 نفر استخدام شدیم 6 نفر دختر و 6 نفر پسر که 3 سال با من قرارداد بستند قراردادی که من را به عنوان یک خواننده جوان اپرای وین پذیرفتند و درهای جدید به رویم باز شد و بنابراین با ما شروع کردند نقشهای مختلف را کار کردند. ما فقط با افراد حرفه‌ای کار می‌کردیم. آدمهایی که واقعا در دنیا تک هستند. کسانی که پیانیست هستند و با شما به نحو احسن کار می‌کنند. این نقش‌ها را گرفتیم و نقشهای کوچک هم روی صحنه می‌خواندیم تا اینکه کمی تجربه کسب کنیم.

حال می رسیم به سوال شما که با آقای پاواروتی چطو آشنا شدم، اگر بگوییم چندین اپرا در دنیا خیلی معروف هستند؟ باید از اپرای وین، اپرای شیکاگو، اوپرای متروپلیتن و اپرای لاسکالا در ایتالیا نام ببریم. در یکی از مراسم اجرا آقای پاواروتی اپرایی به اسم اپرای آیدا داشتند هنگامی که او در آنتراک نشسته بود، با خودم گفتم می روم از او می پرسم یا جوابم را می دهد یا سیلی می خورم، به قول معروف در ایران می‌گویم سنگ مفت گنجشک مفت. من هم با ترس رفتم و گفتم میتوانم از شما یک سوال بپرسم؟ گفت: شما؟ گفتم؛ من ماریو تقدسی خواننده جدید اپرا هستم و اینجا کار می‌کنم. خواستم بپرسم شما میتوانید به من افتخار بدهید تا یک آریا برای شما بخوانم و شما نظرتان را راجع به صدایم بگویید؟ گفت: می‌دانید با چه کسی صحبت می‌کنید؟من دارم استراحت می‌کنم؟ گفتم: معذرت میخواهم، میدانم ولی اگر این لطف را در حق من بکنید خیلی ممنون می شوم. واقعا هیچ کس به خودش اجازه نمی‌دهد سمت چنین شخصیتی برود. گفت: فقط به خاطر این که می بینم شهامت این را دارید که پیش من بیایید به شما اجازه می دهم. فردا بیایید ساعت 2 تمرین تمام می شود. بعد از آن رفتم پیش یکی از دوستان که پیانیست بود و تمرین کردم و خواندم و خودم را آماده کردم. روز بعد رفتم و نکات بسیار خوبی را در آن یک جلسه آموختم، شاید فقط نیم ساعت با من کار کرد و بعد از نیم ساعت من هم خیلی تشکر کردم و رفتم. روز بعد که روز تمرینشان بود آمدم و من هم یک هدیه ایرانی برای او خریدم، از این قاب های منبت کاری شده اصفهان بود و کادوپیچ شده تحویل او دادم. گفتند: این چه هست؟ گفتم یک هدیه است برای اینکه شما وقتتان را گذاشتید و با من کار کردید. دوست داشتید باز کنید و ببینید خیلی از آن خوشش آمد این موضوع باعث شد تا او به من اجازه دهد روز بعد هم بعد از تمرین با من کار کند. به همین شکل رابطه من با او ادامه دار شد. بعد از 3-4ماه این کار ادامه داشت و با ایشان کار می‌کردم حتی یک بار هم دعوتشان کردم و گفتم اگر مایل باشید، غذای ایرانی میل کنید. خیلی برایش جالب بود و گفت: به خاطر اینکه می دانید من اینطور هستم از من سوال می پرسید؟ گفتم نه، گفتم شاید تا حالا نخوردید کنجکاو باشید. گفت: بله من خیلی کنجکاوم. سپس مدیر برنامه هایشان گفتند اگر واقعا قول بدهید که به کسی نگویید دعوتتان را قبول می کنیم. خودش خیلی دوست داشت این کار را انجام دهد.به هر ترتیبی بود او را آوردم و غذا را خورد و خیلی خوشش آمد و این دوستی برای 3 سالی که در اپرا بودم پایدار ماند. بعد از آن من قراردادهای مختلف بستم و وارد جریان های حرفه‌ای تری شدم.

با وجود این همه اجراهای مختلف در داخل و خارج از کشور، وضعیت اجرا های داخلی را چطور می بینید؟
چرا ما فکر می کنیم آن طرف خیلی از لحاظ هایی پیشرفته تر است؟ چرا فکر می‌ کنید این پیشرفت ها همیشه از آنجا شروع می‌شود؟ بخاطر این است که یک نفر دلسوز پیدا می شود و مفید کار می کند. من فکر می‌کنم اساس این قضیه این است که در ایران کسی مفید کار نمی کند. مفید کار کردن یعنی اگر در آلمان، در طول روز 8 ساعت کار می‌کنید واقعا 8 ساعت کار می کنید. اگر در بین این 8 ساعت 1 ساعت استراحت می کنید واقعا یک ساعت استراحت کنیم، بنابراین آن تایم بودن و مفید کارکردن خیلی مهم است و این باعث پیشرفته‌تر شدن کارها می‌شود. وقتی من تدریس می کنم خیلی ها اصلا باورشان نمی شود که من تمام زمان را کار می کنم. می گویند، ما باور نمی کنیم که انقدر انرژی می گذارید. مثلا کسی در یک روز نفر اول می‌آید و در روز دیگری نفر آخر است که در کلاس شرکت می کند و میگوید من هفته قبل آمده بودم آن انرژی را گذاشته بودید الان دیدم که ساعت 10 شب هم با همان انرژی کار می کنید. چون مثلا افرادی که اینجا با ما کار می‌کنند اگر تایم کامل ما 45 دقیقه است می گویند من 10 دقیقه می روم تو خودت تمرین کن یا 10 دقیقه دیگر من می‌آیم بخوان. مثلا تلفنشان زنگ می‌خورد و می گویند تمرین کن الان می آیم و می‌رود با تلفن صحبت می‌کند. شاید از این 45 دقیقه، 20-25 دقیقه کار کنند هم باز خیلی زیاد است. بنابراین این از زیر کار در نرفتن ها و این پر کار بودن هاست که خیلی تاثیرگذار است.



به نظر می رسد اپرا یکی از هنرهایی است که هنوز در ایران جایگاه اصلی خود را پیدا نکرده است. دلیل این امر را چه می دانید؟
ببینید مثلا دوستان خود من چندین اپرا را اجرا کردند. متاسفانه دوستانی که در وزارت ارشاد هستند باید حمایت کنند که این حمایتها نمی‌شود. اگر حمایت شود امسال من شاید انرژی بیشتری را برای آموزش به بچه ها بگذارم و با آنها کار کنم، ولی وقتی جای کمک کردن سنگ جلوی پای هنرمندان می اندازند و این و آن را مشکل می‌دانند، آنقدر انرژی از شما گرفته می‌شود که نمی توانید تمام توان خود را بگذارید. اگر مشکل مجوزی نداشتیم اپرا تمرین می‌کردیم تا بیشتر به مردم نشان بدهیم یا اجرا بیشتری را داشته باشیم تا مردم آشناییت بیشتری پیدا کنند. این مشکل را از پیش از انقلاب هم داشته ایم. زمان قبل از انقلاب هر هفته یا هر دو هفته یکبار یک اپرا کامل روی صحنه می‌آمد. این اپراها حتی به زبان فارسی ترجمه می‌شد، اپراهای متعددی بود و خواننده‌های خارجی دعوت می‌شدند و می‌آمدند. ببینید این برنامه ها اجرا شده است، در آن زمان هم شاید آنقدر که باید جا نیفتاده بود. اولین دلیل این که چرا اپرا در ایران جا نیفتاده است مسئله زبان ندانستن است که موجب می شود مخاطب با خودش بگوید که من نمی دانم چه چیزی خوانده می شود. همین موضوع شاید در آلمان یا ایتالیا نیز باشد. به طور مثال در ایتالیا اپرای ایتالیایی می خوانیم و متوجه می شوند ولی در ایتالیا خیلی از اپرا ها به زبان آلمانی اجرا می شوند و آنها هم متوجه نمی شوند اما برای تماشای آن می روند. این فرهنگی است که ما باید در ایران جا بی اندازیم. مثلا در سالن ها قبل از اجرای اپرا به شما ویبراتوری می دهند و در آن داستان اپرا را می نویسند اما در قدیم شاید این ها نبود، در اروپا تمام مطالبی که خوانده می شود در زیر صحنه یا بالای صحنه ترجمه آن نمایش داده می شود. این ها مسائل قابل اجرا هستند، اما یکی از مشکلات ما مسئله فرهنگ سازی یا زبان است و ما می توانیم اپرا هایی را به زبان فارسی بخوانیم، اما مسئله دیگر این است که خوانندگی اپرا یکی از مشکل ترین مشاغل دنیاست چون شما باید یک خواننده خوب باشید و به نحوی صدای خود را تقویت کنید که در سالنی که بدون میکروفن است جلوی 1200-1800 نفر اجرا کنید، البته این موضوع به این باز میگردد که سالن اجرای آکوستیک خوبی نیز داشته باشید. شما علاوه بر این سطح از خوانندگی باید بتوانید یک هنرپیشه خیلی خوبی هم باشید. همچنین غیر از هنرپیشگی شما باید یک موزیسین خوب هم باشید و زبان های مختلف را بدانید تا بتوانید ارتباط برقرار کنید. مثلا در یک اپرا شمشیر بازی لازم است و شما باید بتوانید شمشیر بازی کنید یا در یک اپرا رقص لازم است و شما باید بتوانید آن چیزی را که از شما می خواهند اجرا کنید. بنابراین چندین هنر در یک هنر جمع شده است.

شما تجربه آموزش هم در خارج از کشور و هم در ایران را داشتید. به نظر شما چه تفاوت هایی وجود دارد؟
کلا خوب نمی بینم، چون واقعا بچه ها را خیلی ضعیف می بینم. برای همین دوست دارم سطح توقعات بچه ها را بالا ببرم، به این دلیل که با بچه ها به صورت حرفه ای کار نمی شود، این طور که من می بینم فقط مساله مالی و از بچه ها کندن است. وقتی می بینم بچه های من با چه مشقتی کار می کنند و با این عشق تلاش می کنند تا چیزی یاد بگیرند خیلی تاسف می خورم. به قول خودشان 5 سال در کنار استادی می روند کار یاد بگیرند، دریغ از اینکه پیشرفت خاصی کنند. ممکن است تک و توک خوب باشند اما براساس تجربه خودم، دیده ام فردی بعد از 6 جلسه کار با من خودش را شاگرد غیرمستقیم لوچیانو پاواراتی معرفی کرده است و این واقعا خنده دار است!

به نظر شما دلیل این مشکلات چیست؟ من احساس می کنم ما اصلا در این حوزه متخصص نداریم که بخواهند ادعای استادی هم بکنند!
درست است. موضوع این است که ما متخصص نداریم. من در این سیزده دوره ای که به ایران آمده ام بیش از 350 هنرمند و دانشجو آواز دارم. نمی توانم همه را درس بدهم ولی سعی می کنم غربال کنم، گروهی کنم و آنهایی که مبتدی هستند را به صورت گروهی آموزش دهم یا با افرادی که حرفی ای تر هستند به صورت تکی کار کنم، ولی واقعا سطح خیلی پایین است. یعنی نکته اول این است که یک هنرجو موسیقی و آواز باید سولفژ بلد باشد. به طور مثال وقتی شما می خواهید به مدرسه بروید باید خواندن و نوشتن را بلد باشید. اما این ها ابتداییات را هم بلد نیستند. من دوست دارم خیلی پیشرفته تر با بچه ها کار کنم، ولی کاملا دست و بال من را می بندند. من دوست ندارم اینجا نت خواندن را یاد بدهم، کار من نت یاد دادن نیست. نت یاد دادن کار کسی دیگر است، منی که وقتم را می گذارم دوست دارم با آنها خیلی اکتیو و پربارتر کار کنم. خیلی اطلاعات مهمتری می توانم به آنها یاد بدهم پس خود شما باید مطالبی را از قبل یاد بگیرید. سولفژ هم کار کنند در سطح ابتدایی کار می کنند به طوری که بعضی از شاگردان می گویند من وقتی از استادم سوال می پرسم که چطور باید صدای سرم را پیدا کنم در جواب می گوید، من اگر به شما یاد بدهم دیگر شما پیش من نمی آیید. این موضوع خیلی بد است. من واقعا خیلی ناراحت می شوم، چون دوست دارم هر چه در وجودم است را یاد بدهم تا توانایی آنها بالاتر برود.

شاگردان شما معمولا کسانی هستند که طی سالهایی که به ایران می آیید با آنها کار می کنید یا هربار تغییر می کند؟
تعدادی از آنها شاگردان ارشد هستند و برایشان جایگاه گذاشته ام. مثلا در مشهد، رشت، شیراز، اصفهان. جاهایی که خیلی من را دعوت می کنند برای برگزاری کلاس ها و تقریبا در تمام کشور هنرجو دارم. تعدادی از آنها ثابت هستند اما در هر دوره تعداد زیادی هم هنرجوی جدید داریم.

در آلمان به چه کاری مشغول هستید؟ آیا در آنجا هم کار تدریس را انجام می دهید؟
بله؛ کار تدریس همچنان ادامه دارد، اما شغلی اصلی‌ ام اپراست و به عنوان مهمان برای اجرای اپرا دعوت می شوم، مانند 40 اپرایی که تا کنون خواندم. گروه های مختلف از ما دعوت می کنند و گاهی در لحظات آخر بازیگر نقشی مثلا مریض مریض می شود و ما به جایش بازی می کنیم.

از آخرین اجراهایتان برایمان بگویید.
قبل از این که به ایران بیایم کنسرتهای متعدد کریسمس بود که اجرا کردیم؛ در همین راستا یک تور بود که هر روز از این شهر به آن شهر می رفت و در کلیساهای مختلف برنامه های هنری و آهنگهایی که متعلق به جشن کریسمس و حضرت مسیح بود را در آن زمان اجرا کردیم. در شب سال نو میلادی هم چندین اپرا و کنسرت به اسم ماریو تقدسی و دوستانش برگزار شد. خیلی دوست دارم در این کنسرت ها، خواننده های جوان، شاگردان و دوستان عزیزم را دعوت کنم تا شرکت کنند. همیشه دوست دارم به جوان ها امکاناتی بدهند تا در کنار من یا صحنه‌ای که من در اختیار دارم بیایند و تجربه کسب کنند. مثلا دو، سه سال پیش که در برج میلاد کنسرتی داشتم در آن به 10 زبان عاشقانه خواندم. ارکستر سمفونیکی بود که با 60 نفر کر که حدودا 30 نفر از آنها شاگردان من بودند اجرا داشتیم و در این کنسرت به شاگردان خودم و دوستانم این امکان را دادم تا در این کنسرت شرکت داشته باشند و بتوانند بخوانند و تجربه کسب کنند.

خبرنگار: محمدبهتری/تاییدکننده : سلیمی

500503

کد خبر: 728907

وب گردی

وب گردی