به گزارش ایسکانیوز روزنامه شهروند نوشت: از ٢سالگی اینکه چطور به همراه خانواده به مشهد آمد، خاطرهای ندارد. «بسیار خرد بودم. در ٣٠متری مینشستیم.»
جنگ که تمام شد به وطن بازگشت. از افغانستان هیچ تصویری نداشت جز آن چه پدر و مادر گفته بودند: «من به معنای واقعی عاشق وطنم هستم.
نرگس جودکی در این گزارش می نویسد:وقتی جنگ خلاص شد، کرزای آمد و گفتند زندگی دوباره میخواهد رونق بگیرد، برگشتم. آن زمان اکثر مهاجران برگشتند، از همه جا. هنوز حکومت به شکل کامل استقرار پیدا نکرده و دولتی تشکیل نشده بود و نفسهای طالبان را هنوز حس میکردم.»
مردم شبها بالای بام و دیوار میرفتند تا حال همسایه را بپرسند و از زندهبودن هم مطمئن شوند.
- هستید؟
- هستیم؟
-به خیریت؟ (سلامتی)
- بله، خیریت.
«تمام شبها مردان بالای بام کشیک میدادند. امکان آمدن دزد بود و پنهانشدن طالبان در داخل خانهها.»
در هفته فقط دو شب، آن هم چهار، پنج ساعت برق داشتند. «شاید برای شما غیرقابل تصور باشد، برق نداشتیم و گاز نبود. امکانات ابتدایی نبود.»
مانتو و شلوار سیاه پوشیده، سرخی یقه و سردستها از زیر مانتو پیداست. «وقتی با این پوشش رفتیم، نگاههای وحشتناک و سنگین مردم را حس میکردیم. بالاخره یک افراطیت وحشتناکی در دوران طالبان حکمفرما بود ما که زنها حتی نمیتوانستند با چادری (برقع) تنها بیرون بروند. جامعه بسیار متأثر و وحشتزده بود از آن سالها. الان سوریه را ببینید، افغانستان همانطور بود.» افغانستانیهای مهاجر از پاکستان، ایران، آلمان و کشورهای اروپایی دیگر بازگشته بودند، با فرهنگها و تجربههای دیگر: «میدانستیم که ما باید تحمل کنیم و توقع نداشته باشیم. جامعه به دوقسمت تقسیم شده بود. تعدادی که طعم تلخ جنگ را چشیده بودند و جامعهای که با تجربهها، توقعها و باورهای جدید از ممالک دیگر آمده بودند، حتی در یک خانواده همه این تفاوتها وجود داشت و اصطکاک پیش میآمد. خانوادهای که ٢٠سال جنگ داخلی و حضور طالبان را دیده و خانوادهای که در این همهسال در رفاه بوده و اروپا را دیده. اینها به زن چگونه نگاه میکنند؟ این خواهینخواهی یک کشوقوسی را میان خانوادهها ایجاد کرد.»
پیش از دیدار با حمیرا در تهران سال ٨٨ در هرات افغانستان روبهروی ثریا پاکزاد، فعال حوزه زنان و برنده جایزه جهانی شجاعت نشسته بودم و او هم از اینروزها گفته بود. ثریا میگفت در سال ٨٤، ٣٠٠ زن در این شهر خود را به آتش کشیدند. «بعد از این اتفاق سازمانهای حقوق بشری شروع به آگاهسازی کردند تا به زنان بگویند خودسوزی راه برونرفت از مشکلات نیست. این آمار کمکم به ٩٦ و ٧٥ مورد خودسوزی رسید. او میگفت یکسال پس از حضور جامعه جهانی در افغانستان که آگاهسازی زنان به شکل گستردهای آغاز شد، آنها را نسبت به حقوقشان حساس کردند. زنان دیگر میدانستند چه حقوقی دارند و تحمل شرایط برایشان سخت شده بود. به مردان چیزی آموزش ندادند پس تغییری در رفتار مردان ایجاد نشد و این به بیشترشدن اختلافات دامن زد.»
به گفته ثریا تعداد زیادی از زنانی که دست به خودکشی زدند، زنان مهاجری بودند که از کشورهای مختلف به ویژه ایران به وطن برگشته بودند و نمیتوانستند خود را با محیط جدید تطبیق دهند. حمیرا اما میگوید این موارد در کابل کمتر اتفاق افتاد.
حمیرا معتقد است وقتی در مباحث اجتماعی از تغییر اجتماعی صحبت میکنیم ١٠سال مدتزمان کمی است برای آنکه در روح و روان و تاروپود جامعه تغییر ایجاد کنیم.
خوب به یاد دارد که ١٥سال پیش، وقتی میخواست سرکار برود خودرویی نبود: «مجبور بودیم خیلی وحشتزده در کنار هم بایستیم. وقتی مردان به ما نزدیک بودند و اعتراض میکردیم که دورتر بایستید به ما میگفتند خوب چرا از خانه به در آمدی؟ ولی امروز وقتی این بحث را مطرح کنی هیچ مردی این حرف را نمیزند. البته بحث من درمورد کلانشهرهاست.»
و امروز حتی پیش آمده که در چنین وضعیتی مردان در دفاع از زنان برخیزند: «مثلا در مورد حادثه فرخنده تعدد رسانهها و حضور فعالان اجتماعی و حمایتهای قانونی خوب از زنان بر ذهنیت جامعه تأثیر گذاشت و حالا شما اصطکاکی که ١٠سال وجود داشت را کمتر میبینید.»
بعد از پایان جنگ و شکلگیری دولت، سازمانهای غیردولتی و جهانی بسیاری روانه افغانستان شدند اما حمیرا این حضور را چگونه میبیند: «یکی از دلایلی که جهان حاضر شد به افغانستان کمک کند وضع زنان افغانستان است که وحشتناک بود. زن افغانستان کاملا از جغرافیای افغانستان محو شده بود. این سازمانها با امکانات و حمایتهای سیاسی و مالی از زنها باعث شدند ما وزارت زنان افغانستان داشته باشیم و در رأس بزرگترین کمیسیون حقوق بشر یک قانون باشد، قانون منع آزار و اذیت جنسی، قانون زنان و اطفال و قانون منع خشونت. حضور ٣٠درصدی زنان در رأس تصمیمگیری دولت، همه اینها بحثهای خوبی بود اما نکته این است که از ١٥سال پیش کارهای مقطعی و کوتاهمدت انجام شد مثل برگزاری کارگاههای شش هفت روزه که برای تغییر کافی نبود. با وجود پولی که سرازیر شد اگر از مردم افغانستان طرح میگرفتند و درست برنامهریزی میکردند، تغییرات درست پیش میرفت و کارهای بنیادیتری انجام میشد. مثلا اگر اتاقهای فکر برای زنان ایجاد میشد یا مرکز تحقیقاتی برای زنان ایجاد میکردند، خیلی موثر بود اما در این حوزهها کمتر سرمایهگذاری کردند، درحالیکه نیاز بود و دولت ما آن زمان به کمکهای بیرونی و فکرهای طولانی مدت نیاز داشت.»
آموزش مهمترین نیاز جامعه افغانستان
حالا قانون منعی برای آموزش کودکان ندیده و زنها میتوانند آزادانه تحصیل کنند. میتوانند؟ «از نگاه قانونی هیچ مشکلی نداریم، اما به شرط اینکه امکانات چقدر مهیا باشد. فعلا دفتر بانوی اول روی بحث سوادآموزی زیاد کار میکند. گرچه آماری که داریم میگوید هنوز بسیاری از زنها در افغانستان بیسواد هستند. نیاز به یک بسیج همگانی است. حکومت باید برنامه کلان داشته و از بحث کوتاهمدت بگذرد که اشد نیاز جامعه افغانستان آموزش است. متاسفانه در بعضی شهرها که هنوز جنگ داریم وضع مکاتب دخترانه خوب نیست. در پکتیا بسیار کم هستند دخترانی که فارغالتحصیل میشوند. یک دلیل عمده که مکاتب را میسوزانند همان مدرسه دینی است (ما مدارس دینی را مدرسه و مکاتب شما را مکتب میگوییم) متاسفانه در برخی مناطق که جنگ هست، دولت هم نمیتواند سرمایهگذاری کند، مثل جنوبغرب و غرب فارسیاب که وحشتناک است. باز وضع شمال و جنوب بهتر است.»
چهارسال پیش حمیرا هر ماه از مسمومشدن دختران در خبر میشنید یا طالبان مکاتب را میسوزاندند یا معلم مدارس دخترانه را میکشتند: «ببینید فضای آموزش در افغانستان چقدر مشکل است و در جنوب مکاتب کاملا مسدود است. یکی از نگرانیهای مردم اگر مهاجرت میکنند نبودامنیت و آموزش است وگرنه همانجا میمانند. اما خیلی از مکاتب بسته و سیستم آموزشی مشکلات متعددی دارد. این باعث شده خانوادهها به ایران که مشترکاتی دارند و کشورهای همسایه مهاجرت کنند.»
«خوشم میاد از قندهای ایران» به عادت کودکی قند را در چای میزند و از دوران مدرسهاش در مشهد میگوید: «سالهایی که من درس خواندم در مدارس عادی بودم. مادرم تا پنجم در افغانستان درس خوانده بود اما گفتند بیا سوادآموزی. من هم با مادرم درس میخواندم و همیشه درسم بهتر بود. سال اول دبستان را جهشی خواندم. بعضی وقتها احساس خوبی از اینکه افغانهستنم، نداشتم. اما واقعا خاطره خوبی از ایران دارم تنها دلخوریام این بود که اجازه ندادند در مکتب تیزهوشان بخوانم.»
در سال ٩٥ بسیاری از دانشآموزان افغانستانی که از بخشنامه و دستور مسئولان باخبرشدند به مدارس عادی دولتی راه یافتند. در بخشنامه جدید منع ثبتنام این کودکان در مدارس تیزهوشان و هنرستانها هم برداشته شده. این خبر خوبی برای حمیراست. لبخند مینشیند کنج لبهایش و استکان خالی را روی میز میگذارد.
کشمکش بر سر سن ازدواج
«آزادی حق طبیعی انسان است که فقط با آزادی دیگران و مصالح عامه محدود میشود، یعنی هرکس میتواند به هر نحوی که بخواهد از حقوق خود استفاده میکند مگر اینکه مانع حقوق دیگران یا مصالح باشد...»
قانون منع خشونت علیه زنان سال ٨٨ مطرح شد. سالها بر بحثهای فرسایشی پیرامون مواد این قانون گذشته است. سال ۱۳۹۲ این قانون در جلسه عمومی مجلس نمایندگان به بحث گذاشته شد اما به تصویب نرسید و اختلافنظرها هنوز مانع تصویب آن است.
حمیرا میگوید: اگرچه قانون منع خشونت علیه زنان در پارلمان تصویب نشد اما طی فرمان رئیسجمهوری اجرا میشود. برطبق قانون، دادستانیِ منع خشونت ایجاد شد که ریسمان قانونی است و زنان میدانند اگر تحت خشونت قرار بگیرند، قانونی برای حمایت هست. در بحث تطبیق قانون مولفههای بسیاری هست که در نظر میگیریم مثل اراده سیاسی حکومت که مردم را امیدوار میکند. من معتقدم همهچیز باید آهستهآهسته پیش برود. من موافق نیستم که یک چیزی دفعتا ایجاد شود. قانون منع خشونت هم آهستهآهسته جای خود را پیدا میکند. امیدوارم در دور بعدی پارلمان آن را تصویب کنیم.»
مخالفان تصویب قانون بیشتر مردان هستند اما زنانی از پارلمان هم گفتهاند که مخالف برخی بندهایی هستند که به عقیدهشان خلاف دین است. چهارهمسری و سن ازدواج از مواد مورد مناقشهاند. گلالی صوفی، نماینده پارلمان که همراه حمیرا در سفر به تهران است، میگوید: «ما سن ازدواج را ١٦ گرفته بودیم و میخواستیم به ١٨ برسانیم که چند نفری گفتند ٩سال. درنهایت برای برای پسرها ١٨ و برای دختران ١٦سال به تصویب رسید.»
در قیلوقال این بحث مخالفان این قانون در پارلمان کتابی چاپ کردند که میگفت سن ازدواج در اسلام برای دخترها ٥ سالگی و برای پسرها ٩سالگی است. «از نظر ما اما این درست نیست.»
گلالی میگوید: « پرابلم (مشکل) پرابلم است. دختر و پسری را چند روز پیش پدرش کشت. هنوزم مردم تابو دارند و فکر میکنند دختر حق انتخاب ندارد، درحالیکه خدا و قرآن اجازه داده اما مردم ما آنقدر تاریک هستند که اجازه شرعی را از او میگیرند. من میبینم مردم چقدر در این ١٠سال تغییر کردند. روز اول که به بلخ رفتم خواهر خودم که دانشگاه خوانده و کار کرده بود با شکل ژولیده رو به من میگفت این چه لباسی است تو پوشیدی. اما حالا دیگر هم همه روی خود را نمیپوشاند. مردم قصبات دوردست باید آگاه شوند. ما از نسلی هستیم که در جوانی همه چیز داشتیم و حالا داریم تلاش میکنیم به همان وضع برگردیم. من وقتی که از کابل برآمدم یه قسم دیگر بود. ولی وقتی برگشتم وحشت کردم. حالا یک کم دارد شبیه میشود به گذشته خود.»
حمیرا میگوید: «تصویب شدن یک مسأله بهعنوان قانون یکچیز است و بالابردن آگاهی ملت یک چیز دیگر. ما خیلی با این آگاهی فاصله داریم. ما فعالان حقوق زنان و رسانهها خیلی سعی کردیم بر سر سن ازدواج دختران بحث کنیم. کدام آدم عاقل دختر خود را در ٩سالگی عهدهدار زندگی میکند. بهنظر من باید پتانسیل موجود در جامعه را رشد دهیم که دختران خرد را به ازدواج ندهند.»
بهنظر او که هم فعال حوزه زنان است و هم رسانه اقتصاد؛ سنت در شیوع ازدواج کودکان موثر است و برای از بین بردن دلایل آن «باید مبارزه باید کرد.»
«دیروز خانم حمیرا ثاقب، بنیانگذار نگاه زن افغانستان و یکی از زنان شجاع افغان که همیشه در مقابل بیعدالتی صدا بلند کرده است، از یک اختطاف (سوءقصد) توسط نیروهای پلیس افغان نجات یافت.» این خبری است که سال ٢٠١٢ در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریها منتشر شد.
حمیرا یکسال پیش از آن از سوی سازمان Utne Reader ایالات متحده آمریکا در فهرست ٢٥ متفکر برتر جهان قرار گرفته بود و بعد از گرفتن این جایزه و بازگشت به وطن مدام در معرض تهدید بود: «من به حرفی که میگویم باور دارم. فکر میکنم برای تغییر اجتماعی از نگاه جامعهشناسی نه سالها که حتی به سده نیاز داریم. ما هنوز ازدواج کودک ٨ساله داریم. خیلی از خانوادهها ناف کودک را به نیت ازدواج با پسر فامیل و آشنا میبرند. این چیزها هنوز هست متاسفانه، ولی من بر این باور هستم که زمانی که من دو قدم پیش بروم دخترم قدم سوم را برمیدارد. اما اگر من درجا بزنم دختر من باید همان قدم اول را بردارد.»
همسرش نویسنده و طنز نویس است و سه دختر دارند: «ما با هم فکر میکنیم.»
در میان همه کاستیها از وضع کنونی رسانهها راضی است: «اگر بگویم در تمام منطقه اینقدر آزادی بیان نیست که در افغانستان هست، گزافه نگفتهام. در ابتدا کمکهای خارجی بود و بعد از تمامشدن کمکها، رسانههای کوچک و مجلات زنان با شکست روبهرو شدند. اما رسانههایی هم هستند که خودشان به راه ادامه دادند.»
گلالی صوفی هم تأیید میکند: «کسانی که خود را رشد ندادند وابسته ماندند و شکست خوردند اما بعضی کار و پیشرفت داشتند. کمکها انسان را تنبل میکند. در بعضی حوزهها بهحدی پول زیاد بود که نمی دانستند چگونه مصرف کنند.»
«خیلی از خبرنگاران ضمن فعالیت کشته شدند. بهویژه در مناطقی مثل هلمند. خبرنگار پشتوانه سیاسی ندارد و طرفی که زور دارد، شما را میکشد و این ترس و سنتی بودن جامعه جنوب باعث شده زنان خبرنگار با اسم مستعار کار کنند.»
گلالی صوفی هم خواهر خبرنگاری دارد که سالها با اسم مستعار در بلخ کار کرده است.
یاد بلخ حضور در تهران را کمرنگ میکند: «زادگاه مولانا یک کیلومتر است با ما فاصله داشت. الان گنبدی خرابه است.»
حمیرا ٢٠سال در مشهد زندگی کرده و حالا بعد از ١٥سال فردا صبح به دیدار این شهر میرود: «میخواهم بروم جایی که در آن زندگی کردم ببینم تغییر کرده؟»
دریافت کننده و انتشار دهنده : زهره حاجیان
700700