نگاهی به نمایش خدای کشتار / نمایشی که ما را در جای نامناسبی می خنداند

یاسمینا رضا (متولد ۱ مه ۱۹۵۹ در پاریس) نمایشنامه‌نویس، بازیگر، رمان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس فرانسوی است. وی که آثارش را تحت تاثیر هارولد پینتر و ناتالی ساروت می دانند، موفق‌ترین نمایشنامه‌نویس دههٔ آخر قرن بیستم فرانسه است. او نمایشنامه "خدای کشتار" را پس از داستان " سورتمه آرتور شوپنهاور" در سال 2007 نوشت و با نگارش این اثر، توسط مکتب ابزوردیسم خود، از دل روابط انسانی گذشت و با نگاه کاووش گرایانه خود از منظر روانشناختی دست به خلق اثری کمدی، تراژیک زده است. مضمون بیشتر آثار رضا درباره روابط هستند، روابط با خانواده، با دوستان و... که همواره با تنش‌های دراماتیک همراه است.
نمایشنامه خدای کشتار همچون متون کلاسیک از خط داستانی پیروی میکند که بهانه ایست برای بیان ناملایمتی ها و واقعیت های پنهان روابط زوج ها در خانواده. در این اثر دو زوج از طبقه متوسط که بر سر مسئله دعوای بچه هایشان کنار هم نشسته اند تا آن را مبتنی بر تفکرات ایده الیستی و صلح طلبانه غربی حل کنند، اینک همانند بچه هایشان نه تنها نمی توانند به تدبیری درست برای تربیت فرزندانشان و برون رفت از این مشکل دست یابند بلکه خود عنان از کف داده و خشونت درونی خودشان را در تقابل با همدیگر بروز می دهند. آنها تفکرات ایدآلیستی خود را رها کرده و به مشاجره های کودکانه می پردازند تا جایی که آن تفکرات در نظر مخاطب پوچ و بی معنی جلوه می کند. احساسات و موضع کاراکتر ها نسبت به همدیگر همچون آکسان های زیر و بم یک جمله دائم در تغییر هستند و این روند منجر به شکل گیری نوعی گروتسک در نمایشنامه می شود که لبخندی به تلخی همان قهوه پذیرایی شان (در متن) بر لب های مخاطب می نشاند.
این نمایشنامه پیش تر توسط علیرضا کوشک جلالی به روی صحنه رفته است و اینک در تماشاخانه پالیز با کارگردانی علی سرابی و بازی نوید محمد زاده، علی سرابی، ستاره پسیانی‌ و مارال بنی آدم شاهد اجرای آن هستیم. اجرایی که سعی بر آن داشت تا تحلیل و اصول زیبایی شناسانه خود را با مخاطبش به اشتراک بگذارد و با اجراهای پیشین و حتی از فیلمی که رومن پولانسکی در این خصوص ساخته است فاصله بگیرد.
کارگردانی این نمایش فکر شده و نشانه ها به درستی انتخاب و بکار گرفته شده اند. در ابتدا همه چیز اتو کشیده و شیک بود اما رفته رفته به یک شلختگی در اجرا می رسد و خود درونی کاراکترها را معرفی می کند اما گویی آن اتفاق خلاقانه که در خور فلسفه تحلیلی نمایشنامه باشد، صرفا در ذهن کارگردان شکل گرفته است و انرژی های جادویی قلم یاسمینا رضا که بصورت بالقوه در متن وجود دارد ، بالفعل نشده است. متاسفانه بر خلاف نظر کارگردان که معتقد است برای کمدی تلاشی نکرده اند، به نظر می رسد لحظات کمیک از قبل برنامه ریزی شده بود آنقدری که مخاطب گاها یا منتظر بود تا بخندد یا لحظه خنده بعدی را حدس میزد . جنس کمیک ها در بستر نمایش نخ نما بود و ما را در جای نامناسبی از نمایش میخنداند و این موضوع مخاطب را از گروتسک ها و کمدی فلسفی اثر که می بایست در دل موقعیت دراماتیک کار شکل گیرد، دور می کند. با وجودی که بازیگران تلاش می کنند تا بازی روان و ساده ای را به نمایش گذارند اما حفظ ریتم اجرا این اجازه را بصورت کامل به آنها نمی دهد.
کارگردان تلاش کرده است که از یک نظم(در ساختار و طراحی) به یک بی نظمی برسد که این مهم در راستای اهداف نمایشنامه است و علی سرابی بر این امر واقف است اما انتظار می رود این بی نظمی و نمایش احساسات واقعی کاراکترها در انتهای اثر ، با طراحی صحنه و ماتریسی که مخاطب در آن واقع شده هم در ارتباط باشد و اصطلاحا طراحی صحنه کاربردی تری را شاهد باشد.
در نهایت تماشاگر نمایش قابل قبولی را شاهد است و بازیگران در نوع خود بازی قابل قبولی ارائه می دهند اما اگر ملاحظات گیشه و منافع تهیه کننده اجازه می داد، شاید کارگردان برای انتخاب بازیگرانش گزینه های دیگری را هم بررسی می کرد تا همچنان پس از خروج از سالن نمایش (مانند اجراهای پیشین این نمایشنامه) اولین فکری که از ذهن می گذرد این نباشد که باز هم متن به اجرا برتری داشت.
البته .... شاید.

کد خبر: 760406

وب گردی

وب گردی