به گزارش ایسکانیوز، رمان «گاوهای بُرنزی» نوشته محمد آصف سلطانزاده به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، نود و ششمین عنوان مجموعه «کتابهای قفسه آبی» است که توسط این ناشر چاپ میشود.
"گاوهای برنزی" حکایت مردمان شهری است که گرفتار به دست دولت کودتا، اشغالگران خارجی و تحجر خودشان چیزی از انسان بودن برایشان باقی نمانده است. داستان با هجوم یکی از گاوهای وحشی به نیروهای اشغالگر آغاز می شود و با ناپدید شدن مرد یک خانواده ادامه پیدا می کند تا خواننده بتواند از چشم زنی که همچون سایر مردم، گرفتار ظلم است، ماجراهایی باورنکردنی که بر سر شهر و مردم آن می آید را ببیند و شاهد کم شدن مردم و ازدیاد گاوها باشد و بی آن که از این همه متعجب شود، منتظر خلق جادوهای تازه باشد.
محمد آصف سلطان زاده به وسیله تکنیک رئالیسم جادویی دست به خلق آشوب و شورش مردمانی زده است که راهی برایشان نمانده جز نعره زدن و دگرگون شدن. جای تعجب ندارد که گاوهای نوظهور شبیه گاوهای این شهر نیستند و کسی هم پیش از این آنها را ندیده است و گوی به ناگاه از زمین روئیده اند. در روزگار ناتوانی مردان و در شرایطی که ترس نامرئی در هوا در چرخش است گاوها خشم عمومی را نمایندگی می کنند و نعره بر سر دولت و اشغالگران و مردمی می زنند که زیر سایه ترس از صدای پای نظامیان درمانده اند و حیران و نگران، تنها نظاره گرند. گاوهای برنزی یک اثر انسان محور و ضد اشغالگری است.
نویسنده این اثر از جمله نویسندگان افغانستانی است که متولد سال ۱۳۴۳ در کابل بوده و به خاطر جنگ در کشورش به ایران مهاجرت کرده است. آثار اولیه سلطانی با موفقیت و کسب جوایز ادبی مواجه شدند و «گاوهای برنزی» او، پس از چند سال سکوت و چاپ نکردن اثر جدید، به بازار نشر آمد. محمدآصف سلطان زاده پس از ایران، به اروپا مهاجرت کرد. مجموعه داستان «در گریز گم میشویم» از این نویسنده در اولین دوره جایزه هوشنگ گلشیری برنده شد.
این نویسنده چند رمان و مجموعه داستان دارد و بین رمانهایش، میتوان به غیر از «گاوهای برنزی»، از «سِفر خروج»، «سینماگر شهر نقره»، «دریغا ملا عمر» و «دوزخ عدن» نام برد.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
همه کلاه خودشان را از باد و توفان میپاییدند و بدبختی دیگران حس اندوه و یاری را در کسی برنمیانگیخت. از جمله خود همین مدیر تدریسی که رفتار و گفتارش کاملا خنثی بود. در نگاهش هم بی تفاوتی عمیقی مشاهده میشد و آدم حس میکرد نکند او روباتی باشد در لباس انسانی. زن از این گونه آدمهای روباتی در این چند روزه زیاد دیده بود. از مدیر خواسته بودند که صنف دخترش را نشان بدهد؛ شاید بتوانند از هم صنفیهایش خبری بگیرند.
زن احساس خستگی عمیقی کرد وقتی اندیشید که از این جا باید برود مکتب پسرش و باز همین رفتارها تکرار شود. مدیر تدریسی گفت «فکر نکنم کسی بتواند کمکتان کند. چون شاید به ما میگفتند. یا به دفتر ناحیه حزبی که در مکتب بود.»
زن و مرد همکار هم حتما به یاد میآوردند که سالها پیش در دوره تحصیل خودشان چنین دفتری نه در مکتبها وجود داشت و نه در دانشکدهها. معمول نبود که حزب حاکم بر کشور دانش آموزان و دانشجویان را با این دفترها در نظارت داشته باشد. حالا نه تنها در مکانهای آمورشی که در ادارهها و کارخانهها هم دفتر باز کرده بودند.
این کتاب با ۲۵۹ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 20 هزار تومان منتشر شده است.
502