به گزارش ایسکانیوز بر اساس خبر رسیده، اولین نشست ادبی «رمان ایرانی در گذر زمان» با محوریت جریانشناسی رمان ایرانی از عامهپسند تا نخبهگرا به مناسبت روز قلم در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این نشست محمد حسینی، کاوه فولادینسب و مرضیه سبزعلیان سخنرانی کردند و مریم شریفنسب مدیریت جلسه را برعهده داشت.
باید جلو کسی که کتاب میخواند تعظیم کرد
در این جلسه محمد حسینی، نویسنده برنده جایزه ادبی گلشیری، با بیان اینکه در ادبیات، لزوما از عامهپسند به نخبهگرا نمیرسیم گفت: سنت شنیداری تا قبل از دوره فوق مدرنیته، همراه با ما حرکت میکرد؛ به عنوان مثال در گذشته متن شاهنامه به طور مکتوب خوانده نمیشد و نقالهایی که ممکن بود سواد هم نداشته باشند شعر شاهنامه را حفظ و نقل میکردند.
او افزود: با توجه به اینکه قالب ادبیات عامه در زمان مشروطه وارد ایران شد و مردم با این کار میتوانستند سیاست را از دربار بیرون بکشند، این نوع ادبیات مورد استقبال قرار گرفت و در نتیجه پسر پادشاه و دختر چین که شخصیتهای اصلی داستانها بودند جای خود را به آهنگر و کوزهگر و مردم عامی دادند.
حسینی در باره ویژگیهای ادبیات عامهپسند در جهان و ایران گفت: در ایران نگاه انتقادی به جامعه و سفرنامهنویسی بیشتر در ابتدای ورود ادبیات عام دیده میشد. همچنین ادبیات عام در سراسر جهان چند ویژگی مشترک دارد؛ اینکه: عموم مردم آن را دوست دارند، موضوعات انتخابیشان اغلب درباره حوادث و قهرمانسازی و حکایت عاشقانه و معجزه است و در نهایت علاوه بر برآوردن خواست مردم نویسنده باید طبق خواست حکومت هم حرکت میکرد و نویسندگان نخبهگرا این نکته را خوب درک کرده بودند و همسو با مطالبات دولتها مینوشتند و به همین دلیل چاپ میشدند و به فروش میرسیدند.
او ادامه داد: جواد فاضل و صدرالدین الهی از پاورقینویسان مشهور پیش از انقلاب هستند و بعد از انقلاب ر.اعتمادی و پرویز قاضی سعید، نویسندگانی هستند که مخاطبان زیادی داشتند اما سینما و تلویزیون رقیب قوی این نویسندگان بودند که باعث افت رمانهای عامهپسند شدند.
نویسنده کتاب «آنها که ما نیستیم» در پایان با بیان اینکه برای قضاوت پدیدههای اجتماعی ناچار به نگریستن در شرایط دوره خودمان هستیم گفت: دورهای بود که میگفتیم کاش کسی به جای خواندن کتابهای پرویز سعیدی یا ر. اعتمادی، کتاب محمود دولتآبادی و هوشنگ گلشیری را میخواند اما الان شرایط به جایی رسیده که هر کسی که کتاب دستش بگیرد آدم فرهیختهای است، دیگر نمیتوان گفت چرا کسی کتاب عامهپسند میخواند؟ بلکه باید جلو کسی که کتاب میخواند تعظیم کرد.
در یکی دو دهه اخیر شاهکاری خلق نشده است
در ادامه این جلسه کاوه فولادینسب نویسنده و پژوهشگر ادبی با بیان اینکه ادبیات عامهپسند بدنه ادبیات را تشکیل میدهد گفت: اگر ادبیات عامهپسند را بد میدانیم، حواسمان باید باشد که ادبیاتِ بدنه یک سرزمین و آنچه شهروندان یک سرزمین را با ادبیات آشتی میدهد در واقع ادبیات عامهپسند است. خیلی از ما که خودمان را فعالان ادبیات جدی میدانیم، احتمالا جزو اولین کتابهایی که خواندیم مستعان یا حجازی بوده است.
او افزود: ادبیات مدرن ایران از اواخر مشروطه شروع شد اما اولین کتاب ثبتشده در تاریخ، سال ۱۳۰۰ و با کتاب «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمالزاده بود و پس از آن ادبیات مدرن فارسی به شکل امروزی شروع شد.
فولادینسب ادامه داد: نسل اول داستاننویسی ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ با نویسندههای شاخصی چون جمالزاده، هدایت و علوی آغاز شد و این دوره در واقع دوره کشف فرم برای ادبیات داستانی ماست که با کیفیت ترجمهای و فاصله گرفتن از نحو و دستور فارسی همراه میشود و فقط بزرگ علوی است که حداقل در نسل اول، فارسینویستر است و شاید بتوانیم او را تأثیرگزارتر بر نویسندههای بعد از خودش مانند چوبک و آل احمد و محمود و ... بدانیم.
نویسنده کتاب «جریان چهارم» با اشاره به اینکه نسل دوم بعد از کودتای مرداد ۱۳۳۲ شکل میگیرد و تا انقلاب ۵۷ تداوم پیدا میکند گفت: چند اتفاق مهم در تاریخنگاری فرهنگی ما در این دوره شکل میگیرد و اولین اتفاق آن است که ما اولا ذره ذره مواجهه با نظریه را میبینیم و میتوانیم دهه ۳۰ و ۴۰ را دوره استیلای رئالیسم سوسیالیستی بر ادبیات داستانی ایران بدانیم.
او درباره نسل سوم نویسندگان بعد از انقلاب توضیح داد: دهه ۶۰ را به دلیل مهاجرت گسترده نویسندگان و اتمسفر مایوس بعد از جنگ میتوان دهه کمفروغی در ادبیات داستانی دانست. در این دهه چند شکل از ادبیات داستانی از جمله ادبیات انقلابی، ادبیات جنگ و ادبیات تاریخگرا به طور غالب دیده شود.
فولادینسب گفت: دهه ۷۰ را میتوان به دو نیمه تاریک و روشن تقسیم کرد. نیمه اول، نیمه خوشایندی برای فرهنگ و ادبیات ما نیست. از طرفی کسانی مسئول فرهنگ و ارشاد بودند که شایسته نبودند و از طرفی کشوری بودیم که تازه از جنگ در آمده و مشغول سازندگی بود، طبیعتا بخش عظیمی از تمرکز تمام قوایش بر بازسازی خرابیهای جنگ معطوف میشد. اما در سال ۷۶، انتخاباتی اتفاق افتاد که گفتمان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور ما را تغییر داد و جریانهای برگشتناپذیری را رقم زد. بعد مجموعه اتفاقاتی که پس از ۷۶ افتاد مانند بازشدن درهای ما به سوی جامعه جهانی و گفتوگوی ما با جهان و توسعه اینترنت و ... . ما در حوزه ژورنالیسم تازه فهمیدیم که اصلا روزنامه یعنی چی و میتواند فقط محدود به یکی دو روزنامه آن دوران نباشد و صفحات ادب و هنر و فرهنگ هم داشته باشند.
مترجم کتاب «حرفه: داستاننویس» درباره ادبیات دهه ۸۰ بیان کرد: در دهه ۸۰ چند گونه ادبیات شکل میگیرد اما نگاه تئوریک یا نظری کمی ضعیفتر و نگاه ساختارگرایانه و فرمالی تقویت میشود؛ اوایل دهه ۸۰ بیشتر آنچه میخواندیم به نام ادبیات آپارتمانی شناخته میشد و در میانههای دهه ۸۰ با ادبیات شهری روبهرو میشویم.
این پژوهشگر ادبی در پایان گفت: دهه ۹۰ را نمیتوان در موردش ارزیابی دقیقی داشت چون ما در میانه آن هستیم و فقط آنچه خیلی عریان است به جای آنکه حرکت ادبیات داستانی نخبهگرا به سمت ادبیات بدنه و نگاه و گوشه چشمی به بازار باشد دارد تبدیل به بازاری شدن میشود، و شاید همین دلیل است که در این یکی دو دهه شاهکاری به آن معنا، مانند «همسایهها» اثر احمد محمود یا «جای خالی سلوچ» آقای دولتآبادی خلق نشده است.
طرح جلد عامهپسندها؛ ۴۲ درصد تصاویر دختران
در ادامه این جلسه مرضیه سبزعلیان، نویسنده و پژوهشگر ادبی، درباره بررسی تحلیلی و مقایسهای شاخصههای رمانهای عامهپسند و نخبهگرا گفت: تعیین مرز ادبیات فرهیخته و ادبیات عامیانه کار دشواری است. به قول استاد شفیعی کدکنی یک اثر ارزشمند ادبی کاری است که عوام بپسندند و خواص بر آن صحه گذارند. اما در این میان میخواهم خلأ عناصری که باید باشد یا نباید باشد، مشخص شود تا از این طریق به نوعی به محل تلاقی رمان عامهپسند و رمان نخبهگرا نزدیک شویم.
او فهرستی از ویژگیها و شاخصههای ادبیات عامهپسند و نخبهگرا را از منظر عنوان، طرح جلد، فضاسازی، طرح و پیرنگ و سایر شاخصهها بررسی کرد و درباره نامگذاری آثار عامهپسند بیان کرد: ادبیات عامهپسند، عموماً نامهای زنانه دارند، عناوین آنها ترکیبی با واژه عشق و کلمات عاطفی و انشاییاند و کاربرد فراوان واژههای خیال، آرزو و حسرت از دیگر ویژگیهای نامگذاری این آثار است.
سبزعلیان درباره نامگذاری آثار نخبهگرا گفت: عموماً نامها برگرفته از استعاره و تشبیه هستند. عناوین کنجکاوی و تفکر و تعقل خواننده را برمیانگیزند و همچنین بار فلسفی، اعتقادی و روانشناختی دارند و نویسندگان نخبه باز صفات برای نامگذاری استفاده میکنند.
این پژوهشگر ادبیات داستانی شاخصههای طرح جلد آثار عامهپسند را استفاده از رنگها و عناصر رمانتیک، تأکیدهای کلامی بر واقعی بودن داستان در روی جلد، محو و مبهم بودن تصاویر، بهویژه چهره زنان و... دانست و آماری از طرح جلد آثار عامهپسند به این شرح داد: ۴۲ درصد دختر، ۱۴ درصد درخت، ۱۳ درصد گل، ۸ درصد مرد، ۵/۶ درصد غروب و چشم، ۵ درصد پنجره.
او شاخصههای طرح جلد آثار نخبهگرا را استفاده از سمبلها، نمادها و اسطورهها در طرح جلد و استفاده از تصاویر تلفیقی عکس و نقاشی و نگاه زیباشناسانه به جلد دانست و افزود: از سوی دیگر در طرح جلدهای نخبهگرا معمولاً از همه رنگها منطبق با موضوع استفاده میکنند و به ندرت طرح جلدهای شبیه به یکدیگر میتوان یافت.
نویسنده کتاب «هیچ وقت پای زنها به ابرها نمیرسد» درباره تیراژ بالای ادبیات عامهپسند توضیح داد: البته من معتقد نیستم اگر اثری پرفروش و پرخواننده باشد، نشانه عامهپسند بودنش است، مثلا تولستوی از رکوردداران فروش در جهان است، ولی کسی نمیگوید تولستوی عامهپسند مینویسد.
این روزنامهنگار افزود: اما در این میان سطح سوم و جدیدی از ادبیات قرار دارد که نه این است و نه آن. آثاری مانند کتابهایی چون «بامداد خمار»، «نگران نباش»، «چراغها را من خاموش میکنم»، «کلیدر» و... هستند که توانستهاند مرز میان مخاطبان را برچینند و توجه هر دو طیف مخاطب را جلب کنند.
نویسنده کتاب «هارمونی نامطبوع» گفت: از سوی دیگر باید توجه داشت در اروپا و آمریکا مرز بین ادبیات عامیانه و نخبهگرا کمرنگ شده و حد وسطی در این زمینه وجود دارد.
سبزعلیان در رابطه با چرایی زیاد بودن این مرز در ایران گفت: بسیاری از آثار ادبی نخبهگرا، جذابیت روایی ندارند، احاطه نویسنده به دنیای جادویی کلمات و از سویی نیفتادن در دنیای فانتزی و احساسی در کنار روایت صحیح و برخورداری از روابط علی و معلولی در داستان باعث ایجاد محل تلاقی ادبیات عامهپسند و نخبهگرا میشود. از سوی دیگر در سطح ماندن قصه، کلیشه شدن شخصیتها و وجود نداشتن جهانبینی در روایت میتواند رمان را از خاص و نخبهگرا بودن دور کند.
او در پایان اظهار کرد: امروز جامعه ما با نوعی از ادبیات روبهرو شده است که راه سوم و راهی جز عامهپسند و نخبهگراست. باید الگوی چندصدایی در جامعه و به ویژه جامعه ادبی و هنری را بپذیریم، چرا که هر کدام کارکرد و تاثیر مثبت خودش را دارد. باید بتوانیم این دو طیف را با هم آشتی بدهیم و بین ادبیات نخبهگرا و ادبیات عامهپسند پلی بزنیم.
502