میانمار در میانه ایدئولوژی اسلام زدایی یا طرد شهروندی؟

تحلیلی کوتاه از وقایع این روزهای میانمار

میانمار به عنوان کشوری کم حاشیه در عرصه مطالعات بین الملل که در منطقه جنوب آسیا واقع شده اکنون به صدر اخبار و مناقشات دنیای اسلام تبدیل شده و روزانه اخبار گوناگونی از کشتار و یا کوچ اجباری مسلمانان روهینگیایی از این کشور به بنگلادش به گوش میرسد. فارغ از توجه کشورهای کانون در جهان اسلام به این مساله و پیوندهای سیاسی بین دولت میانمار و کشورهای آسیایی می توان از دو بُعد ایدئولوژی اسلامی-منطقه ای و ساختار اجتماعی سیاسی داخلی در میانمار به این مساله پرداخت.

از آن جایی که پدیده های سیاسی اجتماعی حاصل عوامل گوناگونی اند و هر عامل مسبوق به تاریخ و مناسبات سیاسی و اجتماعی است مساله مسلمانان میانمار هم از این قاعده مستثنی نمی باشد.

از بُعد داخلی مساله مسلمانان میانمار مساله امروز نیست. دولت بودایی میانمار برای به رسمیت شناختن مسلمانان این کشور هنوز به رویکرد مشخص و قانونمداری دست نیافته است. اگر به گفته های مقامات دولتی میانمار اعتماد کنیم هر مسلمان روهینگیایی که شهروند باشد می تواند در این کشور باقی بماند. نخستین سوالی که ذهن هر شنونده تحلیلگری را بر میانگیزد این است که شهروند کیست؟ کمیت آن چقدر است و دایره شمول مفهوم شهروندی در دولت میانمار چه اندازه است؟ بنابر شواهد ، تعداد بسیاری از مسلمانانی که کشته شده یا مهاجرت اجباری به بنگلادش و مرزهای آن داشته اند هنوز شهروند رسمی میانمار نیستند. بنابراین اگر گزارشی از خشونت های مسلمانان روهینگیا بر علیه دولت مرکزی منتشر شده باید به این نکته توجه شود که آیا این خشونت ها از سوی شهروندان میانماری بوده یا غیر شهروندان؟ همچنین مساله مهم دیگر بررسی روند ادغام شهروندان در طی زمان است که دولت میانمار اگر تعداد قابل توجهی از مسلمانان را به عنوان شهروند رسمی نپذیرفته چرا به مدل سیاسی و فرهنگی روشنی در جهت ادغام یا حتی طرد شهروندان دست پیدا نکرده است؟ آیا مسائل اقتصادی و تکثر فرهنگی و ناهمگونی دینی مساله شهروندی را به بن بست مدنی در این جامعه تبدیل کرده است ؟ آیا سکوت رهبر میانمار را هم باید به مصلحت اندیشی او در قبال تنگ شدن دایره شهروندی در میانمار به قیمت کشتار یا مهاجرت مسلمانان تعبیر کرد؟

اما بُعد خارجی این مساله پیوند دینی این شهروندان-ناشهروندان میانماری با دنیای اسلام است. جنگ عقیدتی و ایدئولوژیک بین دین اسلام و دین بودایی که در گفتمان غالب جهان رسانه ای، به دو دین جنگ و دین صلح تقسیم بندی می شود به مساله بُعد منطقه ای و دینی بخشیده است. دنیای اسلام در قلب خود مواجه با کشتار و خونریزی از سوی تروریستهایی است که نام الله را به یدک میکشند و اکنون تقابل جدی با مومنین بودایی! دارند .تعارضی جدی بین آن چه واقعیت است و آن چه برساخت فضای فکری و فرهنگی دنیای اسلام است را ایجاد کرده . تعارض بین صلح درونی و صلح بیرونی. اسلام سیاسی در منطقه ای که کانون اسلام است موقعیت های استراتژیکی برای رئوس قدرت در منطقه ایجاد کرده که سفر همسر رییس جمهور ترکیه و دیدارهای مقامات گوناگون دنیای اسلام را از منظر مناسبات قدرت و هم از منظر هویت بخشی به رهبریت در جهان اسلام تعبیر کرد. اسلامی که از درون مار افعی داعش را در کنار خود میبیند و در بیرون سکوت و انفعال دولت های قدرتمند در اسلام زدایی صلح آمیز! .

واقعیت اما دنبال علت العلل رفتن در این مساله نیست. چه اگر مسلمانان حمله آغازین و اعتراض آغازین را شروع کرده باشند و چه دولت میانمار مشت اول سرکوب و کشتار را کوبیده باشد. واقعیت مبتنی بر مناسبات اقتصادی- سیاسی داخلی این کشور و رابطه اش با ساختار ناهمگون دنیای اسلام در بیرون از این کشور است.

مرزهای بنگلادش و میانمار استعاره ای از مرزهای طرد یا پذیرش به مثابه شهروند عادی یک کشور و مرزهای عقیدتی یک جمعیت مسلمان با اهالی کشوری بوداییست. آنچه در این بین شایان اهمیت است اتخاذ رویکرد منسجم از سوی جهان اسلام و تعیین تکلیف دولت میانمار با اقلیت های کشور خویش است. دوگانه شهروند-مسلمان که به قیمت جان انسانهای بیشماری تمام شده است.

نویسنده : آیدین ابراهیمی

کد خبر: 835386

وب گردی

وب گردی