دوری از تربیت پیامبر (ص) راز دوگانگی رفتار کوفیان بود

دکتر محمدحسین رجبی‌دوانی، کارشناس برجسته تاریخ اسلام درباره علل شکل گیری قیام عاشورا ، دوگانگی رفتار کوفیان به تحلیل شرایط سیاسی حاکم بر دنیای اسلام آن زمان پرداخت.

به گزارش ایسکانیوز، تحلیل شرایط سیاسی زمان حیات و قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، همچون مراسم عزاداری آن حضرت هرگز رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرد و از جذابیت نمی‌افتد. گویی لازم است ما هر سال عاشورا را مرور کنیم و هر بار درس تازه‌ای از آن بیاموزیم؛ درسی که برای امروز ما مفید باشد.

بر همین اساس برای تحلیل سیاسی قیام عاشورا با دکتر محمدحسین رجبی‌دوانی، کارشناس برجسته تاریخ اسلام به گفت‌وگو نشسته‌ایم. رجبی‌دوانی از عوامل سیاسی غریب ماندن حضرت ثارالله در کربلا برای ما می‌گوید و به تحلیل شرایط سیاسی حاکم بر دنیای اسلام، کوفه، مدینه و سایر بلاد بزرگ اسلامی در آن مقطع می‌پردازد که در ادامه آنرا می خوانید:

- ریشه‌های اصلی همراهی نکردن جامعه اسلامی با قیام امام حسین (ع) در سال 61 هجری از منظر سیاسی چیست؟ چرا ما در رفتار مردم کوفه که مدعی حمایت از قیام امام هم هستند، چنان چرخش سیاسی عجیبی را مشاهده می‌کنیم؟

در تحلیل سیاسی حادثه عاشورا باید دقت داشت مردم کوفه‌ای که چنین سابقه خیانت‌باری را در خود ثبت کرده است، سرآمد عالم اسلام بودند. کوفه تنها جایی است که به تبع از امام حسین (ع) علیه یزید به خروش می‌آید، امام را دعوت کرده، از آن حضرت اعلام پشتیبانی می‌کند. لذا ما باید بدانیم از نظر سیاسی، اینها مردمی روشن‌تر و آگاه‌تر از بقیه عالم اسلام بودند که متوجه خطر یزید می‌شوند. جنبشی که علیه بنی‌امیه در کوفه پدید آمد و معتقد بود بهترین جایگزین یزید، خاندان پیامبر(ص) هستند در هیچ کجای عالم اسلام پدید نیامد. با این حال می‌بینیم فاجعه کربلا را هم همین مردم رقم می‌زنند. بررسی علل و عوامل این چرخش سیاسی فرصتی طولانی می‌خواهد. با این حال سعی می‌کنم به صورت تیتروار به مهم‌ترین عوامل آن اشاره کنم.

مهم‌ترین عامل پیدایش فاجعه عاشورا، غصب خلافت پیامبر اکرم (ص) در پی ارتحال آن بزرگوار است. با توطئه‌ای که در سقیفه شکل گرفت و رهبری الهی اسلام از جایگاهی که داشت خارج شد، تغییر ارزش‌های دینی رایج شد و بدعت‌ها زنده شدند. در نتیجه مردم به‌ شدت از ارزش‌های زمان پیامبر (ص) فاصله گرفتند. این سیر سقوط و دور شدن از تعالیم پیامبر اکرم (ص)، به‌ خصوص پس از صلح امام حسن مجتبی (ع) در سال 41 هجری و کنار رفتن آن وجود مقدس و حاکمیت معاویه لعنه‌ الله بر عالم اسلام شتاب می‌گیرد. به‌ عنوان نمونه، خلافت پیامبر جایگاهی معنوی داشت اما توسط معاویه تبدیل به سلطنت می‌شود. چیزی که اسلام با آن مخالف است. سلطنت موروثی به هیچ‌وجه جایی در منطق اسلام ندارد. با این حال، بنی‌امیه با استفاده از زمینه‌های انحرافی که وجود داشت توانست خلافت را تبدیل به سلطنت کند.

-این مسئله چقدر مورد پذیرش بدنه عمومی جامعه بود؟

معاویه در طول 20 سال به تدریج جامعه را نسبت به این مسائل عادی‌سازی کرده است. تا قبل از معاویه خلفا را به‌ عنوان جانشینان پیغمبر (ص) تبلیغ می‌کردند، یعنی خلیفه رسول‌الله خوانده می‌شدند. ولی در حاکمیت بنی‌امیه با خرج پول‌های کلان و خریدن دین مردم، مسئله عوض می‌شود. معاویه و به تبع او یزید لعنه‌الله قانع به مقام خلیفه رسول الله نیستند، بلکه خود را خلیفه‌ الله می‌نامند. لذا داریم که بعد از هلاکت معاویه و روی کار آمدن یزید، مردم شام با او به‌عنوان خلیفه خدا روی زمین بیعت می‌کنند! بعدها می‌بینیم که فردی مثل حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم جبار و خونخوار عراق به صراحت می‌گوید پیغمبر (ص) فقط فرستاده و رسولی از جانب خدا بوده است، در حالی که خلیفه جانشین خدا روی زمین است! یعنی مقام خلیفه را که حالا به صورت سلطنت درآمده است، بالاتر از مقام رسالت و پیغمبر (ص) تبلیغ می‌کنند. مورد دیگر آلوده شدن خواص و نخبگان جامعه به دنیا بر اثر سیاست‌های فاسد اموی است. آلودگی خواص به دنیا به حدی است که هنگام مطرح شدن ولیعهدی یزید توسط معاویه، نخبگان برجسته دنیای اسلام در کوفه، بصره و سایر بلاد دنیای اسلام حاضر می‌شوند با گرفتن پول، یزید را به‌عنوان ولیعهد بپذیرند.

-خیانت و چرخش سیاسی خواص را می‌توان این‌گونه توجیه کرد. سوال این است که سایر مردم چرا با قیام امام حسین (ع) همراهی نکردند؟

توده‌های مردم و عوام معمولا نگاه به نخبگان و خواص می‌کنند. این مسئله به‌خصوص در جامعه قبایلی آن روز عرب، بیشتر نمود دارد. وقتی خواص با یزید کنار می‌آیند، مردم هم به تبعیت از آنها به این سمت و سو سوق پیدا می‌کنند. مسئله دیگری که در مورد جهت‌گیری عموم مردم مهم است این است که معاویه لعنه‌ الله در دوران حاکمیت 20 ساله خود بر جامعه اسلامی، پایه‌های حکومت خود را علاوه‌بر خریدن خواص با پول، با خونریزی، خونخواری و مرعوب کردن توده‌های عمومی مردم، محکم کرده است. معاویه جنایتکاری مثل زیاد ابن ابیه را در کوفه و بصره نصب می‌کند. پیش از او نیز جنایتکار دیگری همچون سمره بن جندب را قرار داده بود که اینها دست به کشتارهای عجیب و سهمگینی زدند. این واقعیات باعث ایجاد فضای رعب و وحشت سنگینی در جامعه می‌شود.

-در زمان قیام امام حسین (ع) چه شرایطی برای کوفه پیش می‌آید؟

مردم کوفه وقتی می‌شنوند که امام حسین (ع) حاضر به بیعت با یزید نشده و مدینه را ترک کرده و به سوی مکه رفته است، به خروش آمدند و می‌توانستند با یاری امام حسین (ع) تحول عظیمی ایجاد کنند. منتها وقتی یزید از این مسئله باخبر می‌شود، عبیدالله ابن زیاد لعنه‌ الله را به سرعت به کوفه می‌فرستد. عبیدالله با اینکه نیرویی جز کارکنان دارالاماره کوفه را در اختیار ندارد، موفق می‌شود فضای کوفه را تغییر دهد.پس از روی کار آمدن وی مردم کوفه به سرعت منفعل می‌شوند و پا به فرار می‌گذارند. وقتی امام حسین (ع) در کربلا فرود می‌آیند، در آغاز وقتی عبیدالله بن زیاد همین کوفیان را به اجبار به سوی کربلا اعزام می‌کند، برخی از آنها از بین راه فرار می‌کنند. آنها می‌دانستند جنگیدن با فرزند رسول خدا (ص) کار بسیار پلیدی است ولی اراده پیوستن به امام حسین (ع) را نداشتند. عده‌ای گریختند تا در کربلا حاضر نشوند و عده‌ای دیگر هم به طمع وعده و وعیدهای عبیدالله بن‌زیاد به سپاه او پیوستند. عبیدالله نقدا پول زیادی را بین بزرگان و سران قبایل کوفه پخش کرد و آنها را از همراهی نکردن با سپاه یزید ترساند.

- ظاهرا بخش مهمی از ابعاد سیاسی شکست ظاهری امام حسین (ع) در کربلا، مربوط به تردیدافکنی خواص در قیام ایشان است. این بخش را چقدر در شکل‌گیری فاجعه عاشورا موثر می‌بینید؟

در این مقطع زمانی، ما چهره‌هایی داریم که سرشناسان و نخبگانی به حساب می‌آیند که جایگاه خود را بیشتر مدیون آقازدگی خود؛ یعنی فرزندان اصحاب سرشناس پیامبر (ص) هستند. عبدالله بن عمر، عبدالرحمان بن ابی‌بکر، عبدا... بن زبیر، عبدا... بن عباس و حتی برخی از خویشاوندان امام حسین (ع) مانند عبدالله بن جعفر از این دسته به حساب می‌آیند که بذر تردید را در مقابل قیام امام حسین (ع) در دل مردم می‌پاشند. وقتی امام در مکه حرکت خود را به صورت رسمی و گسترده اعلام عمومی می‌کند یا به اصطلاح امروز، رسانه‌ای می‌کند، برخی از این نخبگان که در آنجا حضور دارند، ولی نه‌تنها به یاری امام نمی‌شتابند، بلکه با سخنانی مصلحت‌اندیشانه، امام را از حرکت بازمی دارند. عبدالله بن عمر در مقابل مردم، امام را قسم می‌دهد که خود را به خطر نیندازید و همان‌طور که با معاویه کنار آمدید، با یزید هم کنار بیایید و خود را به خطر نیندازید! این را جلوی مردم می‌گوید. مردم هم اینها را می‌شناسند و طبیعتا دیدگاه‌شان روی آنها تاثیر می‌گذارد. حتی عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر که از بنی هاشم هستند و خویشاوند امام حسین (ع) محسوب می‌شوند هم جلوی ایشان می‌ایستند و با حرارت امام را از حرکت باز می‌دارند.

- اگر بخواهیم به مجموعه عواملی که ذکر شد، مسئله دیگری را اضافه کنیم، باید به چه موردی اشاره کرد؟

مسئله دیگری که می‌توان به موارد قبلی اضافه کرد، عافیت‌طلبی گروهی از مردم به‌خصوص در مدینه است. ما می‌بینیم امام در مدینه حرکتش را آغاز می‌کند و صراحتا می‌گوید با روی کار آمدن یزید باید فاتحه اسلام را خواند. مردم می‌دانستند حرف امام حق است و ایشان درست می‌گوید، احساس می‌کردند اگر با امام همراهی کنند، راحتی نسبی زندگی‌شان را از دست می‌دهند. تصورشان این بود دیگرانی هستند که امام را یاری کنند و نیازی به همراهی ما نیست. تحلیل‌شان این بود که پس از موفقیت حرکت امام حسین (ع) به ایشان بپیوندند و با ایشان همراهی کنند. به اصطلاح خودمانی، می‌گفتند ما چرا خودمان را به دردسر بیندازیم؟

-اگر نکته ناگفته‌ای در این زمینه باقی مانده است، ذکر بفرمایید.

یک نکته مهم در ارتباط با کوفه است. مخالفان و معاندان شیعه با جفا و دروغ‌پردازی می‌گویند کوفیان شیعیانی بودند که اول امام را دعوت کردند و سپس با همراهی عبیدالله بن زیاد به جنگ امام رفتند و او را به شهادت رساندند. این دروغ بزرگی است که گفته می‌شود. در کوفه شیعه به معنای معتقدان به ولایت بلافصل امیرالمومنین علی (ع) انگشت‌شمار بود. آنها خود را به امام رسانده بودند و با امام در کربلا شهید شدند. برخی دیگر بودند که محبان امام حسین (ع) و قائل به برتری آن حضرت بر یزید بودند و امام را هم دعوت کرده بودند. ولی هنگامی که حکومت نظامی در کوفه اعلام و ورود و خروج منع شد، مرعوب شدند و با اینکه قصد یاری به امام داشتند، همین را توجیهی برای نرفتن به یاری امام قرار دادند. گفتند راه‌ها را بسته‌اند و ما دیگر تکلیفی نداریم؛ در حالی که در همین شرایط، برخی با همسر، فرزند و مادر خود گریخته و به کربلا رفته بودند. اینها پس از شکل‌گیری فاجعه عاشورا متوجه اشتباه بزرگ خود شدند. کسانی مثل سلیمان بن صرد خزاعی‌ها که با همه زمینه‌سازی‌هایی که برای قیام امام حسین (ع) کرده بودند، به همین ملاحظه به کربلا نرفتند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

502

کد خبر: 842519

وب گردی

وب گردی