آرزویم تغییر آموزش ناشنواهاست/ معلم های ناشنوا و کم شنوا از دغدغه هایشان می گویند

دنیایشان رنگی تر از ماست چرا که آواز گنجشگ ها و شرشر آب در کنار قیل وقال شهر را باید با  نگاهی عمیق تر درک کنند ...

به گزارش خبرنگار ایسکانیوز، آنها نمی شنوند، اما یاد گرفته اند تا برای بقا و سهولت همزیستی در کناردیگر افراد جامعه حواس چندگانه دیگرشان را آنقدر تقویت کنند تا همگام با دیگر اقشار اجتماع به فعالیت بپردازند. فعالیت های متنوعی از جمله تدریس و آموزش؛ چرا که درک درست آنها از مشکلات و سختی های افراد ناشنوا و دارای معلولیت باعث می شود که با همت و پشتکاری مضاعف تلاش کنند تا تجربه های خود را در اختیار دانش آموزان معلول قرار دهند و آرزویی جز طی کردن پله های ترقی شاگردانشان را نداشته باشند. بر خلاف تصورمان بود، ارتباط گرفتن با ناشنواهایی که به خوبی صحبت می کنند و بدون اشاره دست جملاتش را متوجه می شوی.با 4 معلم ناشنوا و کم شنوای مدرسه باغچه بان 5 در خیابان دیباجی به گفت و گو نشسته ایم.

آرزویم تغییر آموزش ناشنواهاست

«مرجان قبادی» معلم دبستان باغچه بان 5 محله اختیاریه است. او کم شنواست اما با حمایت های خانواده و تلاش و کوششی که کرده علاوه برموفقیت های اجتماعی توانسته شاگردان بسیاری را تربیت کند، رابطه صمیمی که بعد از مدرسه هم ادامه دارد. او کم شنوایی است که از دو سه سالگی تحت آموزش بوده و با پیگیری های مستمر خانواده اش آنقدر تسلط بر تکلمش دارد که به راحتی متوجه حرف هایش می شوی، قبادی نه تنها یکی از افراد تحصیلکرده و مفید برای جامعه است بلکه توانسته تا با دلسوزی و صبوری شاگردان ناشنوای بسیاری را تربیت کند. خواهرش با آنکه تنها چند سال از او بزرگ تر است نقش مهمی در تکلم او داشته :« پدر و مادر و برادرم کم شنوا هستند و به همین خاطربیشتر خواهرم به من کمک کرد و به ویژه مادر بزرگم که علاوه بر قرآن و احادیث، اشعار حافظ و عطار را از حفظ بود. مادر بزرگم مرا برای توانبخشی و تربیت شنوایی به جاهای مختلف می برد و از دو سه سالگی تحت آموزش بودم و این نکته مهمی است که بچه های کم شنوا و ناشنوا از بچگی تحت آموزش قرار بگیرند. همین آموزش ها باعث شد تا با آنکه درصد شنوایی کمی دارم، بتوانم صحبت کنم. »

وی ادامه می دهد:« خواهرم به ادبیات علاقه مند بود و به من یاد می داد که فعل ها را چطور جمع ببندم. دهه 60 عمل کاشت حلزون مثل الان انجام نمی شد و سمعک های آنالوگ بود اما خوشبختانه الان این عمل در کشور ما انجام می شود و امیدوارم که همه بچه ها این بضاعت مالی را داشته باشند تا کاشت حلزون کنند و از نعمت شنوایی بهره مند شوند.»

وقتی درباره آرزوهایش می پرسم ابتدا می گوید:« آرزو، آرزویی ندارم...» اما بعد از چند لحظه یاد بچه ای می افتد که هزینه عمل کاشت حلزون را ندارد، می گوید آرزویش این است تا به زودی پول عمل کاشت حلزون این کودک ناشنوا، تهیه شود... آرزویم تغییر آموزش ناشنواهاست و اینکه این دانش آموزان هم به سطح بچه های عادی برسند تا بتوانند به راحتی در جامعه زندگی کنند.

میان صحبت هایش متوجه می شویم که به همراه همسرش خیریه کوچکی دارند اما دوست ندارد از کارهای خیری که می کند حتی بگوید! چه برسد به اینکه آن ها را بنویسیم اما زمانی که از ترغیب و تشویق مخاطبان این مطلب، برای گرایش به سمت کارهای نیکو و کمک به همنوع خود می گوییم اشاره ای کوتاه می کند که با کمک اطرافیان و دوست و آشناها مواد خوراکی، پوشاک و بعضی اوقات وجه نقد و کمک هزینه کاشت حلزون را برای بچه های کم توان مالی مهیا می کند. او و همسرش حدود 300- 400 معلول کم توان مالی را می شناسند! حالا می فهمیم که چرا آرزویش عمل کاشت حلزون آن کودک است...

6 سالی می شود که ازدواج کرده و همسرش در این سال ها بهترین مشوق برای فعالیت های اجتماعی اش بوده:« فعال است؛ بعضی وقت ها بازارچه خیریه هم راه می اندازیم و عوایدش را به معلولان هدیه می کنیم نمونه اش در همین مدرسه که آخرین بار غذا و شیرینی و گل و گلدان به نفع معلولان فروخیتم. من از وضعیتم نا راضی نیستم و تا بحال نشده که به خدا شکایت کنم که چرا مرا ناشنوا آفریدی؟ یا اینکه با حسرت بگویم اگر من شنوایی داشتم...

بارها شده که در حین رانندگی بوق زدند و نشنیدم!

مادرش برای یادگیری زبان فارسی و اصطلاحات و ضرب المثل ها کمکش کرده و موفقیت هایش را مدیون مادر است:« با مادر کلاس گفتار درمانی میرفتم. تأکید داشت که کتاب داستان بخوانم و برایش تعریف کنم.»حوریه اصلان آبادی اقدم تعریف می کند:«سال های اول تجربه کافی نداشتم و به عنوان معلم سیار 2 سالی در تمامی پایه ها مدرسه نیکان محله یافت آباد تدریس می کردم. این شغل مشکلات زیادی دارد به عنوان نمونه خانواده ها همکاری خوبی به بهانه کمبود وقت نمی کنند یا اینکه می گویند دانش کافی در این زمینه ندارند؛ بنابراین بیشتر مسئولیت ها بر دوش معلم است.»

به یکی از شاگردانش به نام آرمان اشاره می کند و ادامه می دهد:« یک سال پیش از گنبد به تهران آمده، اولین باری که دیدمش اصلا با کلمات آشنایی نداشت و تنها می توانست از روی کلمات بنویسد. با همراهی گفتار درمان آنقدر تلاش کردیم تا الان دیگر تقریبا می تواند بخواند هرچند اشکالاتی دارد اما به مراتب از سال گذشته بهتر شده و پیشرفت چشمگیری داشته است.»

خاطره ای جالب از سال های تدریسش تعریف می گوید:« در مدرسه تراب علوم درس می دادم، بعد از تعطیلات عید یک روز بازرس به مدرسه آمد، از بچه ها پرسید موز هسته داره؟ خیلی نگران بودم که بچه ها در تعطیلات درس هایشان را فراموش نکرده باشند و جواب درستی بدهند. وقتی همه بچه ها یک صدا گفتند: «نه!» از خوشحالی بال درآوردم...

برایش بهترین و بزرگترین هدیه این است که دانش آموزان درس هایشان خوب یاد بگیرند و آرزویش این که شاگردانش به مدارج علمی خوبی دست یابند:« دانشگاه سراسری تربیت معلم خواندم. کنار افراد عادی، درس خواندن واقعا برایم سخت بود استاد وقتی رو به تخته درس می داد نمی توانستم لب خوانی کنم و با مشقت این سال ها درس خواندم. چون دانشگاهی مخصوص ناشنوایان نداریم پس هر ناشنوایی که در دانشگاه ها درس می خواند فردی موفق است.»

یکی از مشکلاتی که در جامعه با آن رو به رو هستیم رانندگی افراد ناشنواست چرا که همه توانیابان با علامت ویلچر روی پلاک خودرو مشخص می شوند:« بارها شده که در حین رانندگی بوق زدند و نشنیدم! چرا که مردم اطلاعی ندارند که ما ناشنوا هستیم و تنها تصویر ویلچر را روی پلاک می بینند در کشورهای خارجی این طور نیست و با علامت گوش روی پلاک خوردو مردم ناشنوایان را تشخیص می دهند و حقوق شهروندی این دسته از افراد جامعه رعایت می شود. خواهش من از مردم این است که اگر با ناشنوایی مواجه می شوند به او احترام بگذارند و با بی حوصلگی از کنارش رد نشوند و برای آنکه نمی تواند مانند افراد عادی مکالمه کند با تمسخر با او رفتار نکنند.

معصومه شریفی موفقیتش را مرهون پدر و مادر است. پدر بازرس اداره ثبت احوال و مادرش دبیر بود و به او در زندگی و تحصیل کمک های زیادی کردند. بهترین هدیه ای که در روز معلم دریافت کرده یک ظرف شکلات خوری بوده که مجتبی یکی از شاگردان همین مدرسه به او هدیه داده و خیلی خوشحالش کرده. آرزویش این است که شاگردانش کار درست و حسابی در جامعه پیداکنند و بتوانند روی پای خودشان بایستند. ساکت تر از همکارانش است و حتی درباره مشکلات هم حرفی نمیزند و می گوید که مشکلی ندارد. به گفته همکارانش او خیلی خونسرد و آرام است.

آرزویم این است که هر آنچه که از دستم بر می آید برای بچه ها انجام دهم و کوتاهی نکنم

نجمه محمدی سال اولی است که در این مدرسه به بچه ها آموزش می دهد. خودش نیمه شنواست و به خوبی صحبت می کند. او هم مانند بقیه همکارانش دلسوزی و پشتیبانی پدر و مادرش را عاملی مهم در موفقیت هایش می داند. بهترین هدیه های زندگی اش را از شاگردانش دریافت کرده:« تمام نقاشی ها و نوشته هایشان را از سال اول نگه داشتم و بهترین هدیه برای من است.»

اکنون در کلاسی 4 نفره با بچه های اوتیسم کار می کند:«بهتر است تا با این بچه ها به شکل انفرادی کار شود تا گروهی و بهتر است تا معلم هایی که برای آموزش این بچه ها در نظر می گیرند آموزش های لازم و تخصصی ببینند. متأسفانه یکی از ضعف های آموزشی این است که به این گروه از بچه ها در مدارس دولتی گفتار درمان و کار درمان تعلق نمی گیرد در صورتی که باید با این بچه ها کار شود.»آرزویم این است که هر آنچه که از دستم بر می آید برای این بچه ها انجام دهم و کوتاهی نکنم تا دعای خیر آنها در زندگی بدرقه راهم باشد.

بچه ها بعد پدر و مادر با معلم ارتباط می گیرند

با معلم ها سر کلاس درس مصاحبه می کنیم، یک کلاس درس با صفا که درورودی 2 کلاس رو به حیاط مدرسه است، با گلدان تزیین شده و رنگ های شادی در و دیوار کلاس را پوشانده. بالاتر از همه برگه ها و پوستر هایی که روی دیوار جا خوش کرده اند عکس مرحوم باغچه بان است و ارادتی که سالیان متمادی است ناشنوایان این مرز و بوم به این بزرگمرد تاریخ دارند....

مانی و مجتبی در کلاس درس می خوانند، روی میز و نیمکت هایی که مخصوص یک نفر است. مانی کلاس سوم و مجتبی کلاس ششم. مانی آرام است اما مجتبی زود ارتباط برقرار می کند و می خواهد حرف بزند. قبادی می گوید با اینکه ناشنوایی مطلق دارد، نخبه است و درس هایش را زود یاد می گیرد، ورزش رزمی و درست کردن کار دستی هم از مهارت های اوست. تربیت دانش آموزان برای آموزگاران مهم است. در هر فرصت کوتاهی که پیش می آید به درس و مشق بچه ها نظارت می کند، هم دلسوز و مهربانند و هم به موقع جدی می شوند. نظم خوبی دارند بچه ها. به آنها یاد می دهند که علاوه بر فضای کلاس درس، ظاهرشان را هم مرتب کنند، قبادی می گوید:« بچه ها خودشان کلاس را مرتب می کنند و اگر قرار برای امتحان داشته باشیم و من نیامده باشم خودشان از همدیگر امتحان می گیرند.»

وی ادامه می دهد:« بچه ها بعد پدر و مادر با معلم ارتباط می گیرند و نحوه آموزش صحیح و اطلاعات یک معلم می تواند تاثیر بسزایی بر تربیت دانش آموز داشته باشد. متاسفانه رسانه ها اطلاع رسانی خوبی برای ناشنواها ندارند. کاش که صدا و سیما شبکه ای را برای ناشنوایان اختصاص می داد.»

خواهرش تنها فرد خانواده است که شنوایی کامل دارد. او مشکلات ناشنواها و دغدغه هایشان را به خوبی می داند. مهشید فوق لیسانس فیلمسازی و ادبیات نمایشی دارد و داوطلبانه با تهیه کنندگان و کارگردانان فیلم های سینمایی روز صحبت می کند تا اجازه زیر نویس بگیرد که فیلم را یک روزه و به شکل رایگان برای ناشنوایان در سینما آزادی به نمایش در بیاورند. کانال تلگرامی درست کرده و از این طریق اطلاع رسانی می کند.

اکرم فراهانی

701

کد خبر: 848861

وب گردی

وب گردی