به گزارش ایسکانیوز،برای بررسی و تحلیل هر پدیدهای اجتماعی در جامعه میتوان به سه سطح تحلیلی اشاره کرد.
سطح خرد- میانه - کلان
سطح خرد که همان بررسی پدیده بصورت فردی است، سطح میانه نیز سطح ارتباطات و سطح کلان بررسی پدیده در کل جامعه میباشد. وقتی صحبت از خانواده مینمایم به عبارتی تأکید بر سطح میانه یعنی ارتباطات و روابط اجتماعی داریم. این مهم به این معنا نمیباشد که دو سطح دیگر نقش و اهمیت چندانی ندارند بلکه همواره برای رسیدن به پاسخ یک مسأله راهحلهای متفاوتی وجود دارد. به عبارتی دیگر یکی از راه های موضوع مورد بحث ما (اعتیاد) توجه به ارتباطات در روابط اجتماعی خصوصاً روابط درون خانواده است. چرا که خانواده بعنوان اولین و مهمترین منبع روابط اجتماعی برای جوامع انسانی بوده و در اهمیت و نقش آن بر انسان نمیتوان شک نمود.
چنانکه میدانید در مواجه با هر مسألهای میتوان از دو بعد نگریست.
1. بعد درمان 2. بعد پیشگیری
از ابتدای قرن بیستم این نگرش در جهان گسترش یافت که «پیشگیری مقدم بر درمان است» از همین سال ها بود که نگرش جوامع به بحث رفاه اجتماعی، خدمات اجتماعی و مددکاری اجتماعی تغییر یافت و توجه روز افزونی در این مباحث به پیشگیری داده شد.
در این بررسی بر آن هستیم تا چگونگی و نقش خانواده را در اعتیاد و با تأکید بر پیشگیری مورد بررسی قرار دهیم چرا که در وجود چنین نقشی کوچکترین شکی دیده نمیشود.
تعریف اعتیاد
در این نوشتار هدف صرفاً ارائه تعریفی از اعتیاد نیست چرا که تعاریف بسیار و متعددی از دیدگاه های متفاوت وجود دارد با توجه به موضوع مورد بررسی تعریف ذیل از اعتیاد ارائه میگردد.
اعتیاد عبارتست از وابستگی به موادی که تکرار مصرف آن با کمیت مشخص و در زمان های معین از نظر مصرفکننده ضروری بوده، دارای ویژگی های زیر است.
1) ایجاد وابستگی جسمی
2) ایجاد وابستگی فکری
3) پیدایش پدید تحمل در بدن نسبت به مواد مصرفی
4) بدست آوردن ماده مورد نیاز به هر شکل و از هر طریق
5) تأثیر مخرب بر مصرفکننده، خانواده و جامعه
همان طور که در تعریف فوق ملاحظه میشود موارد 1 الی 4 آن بیشتر به فرد و سطح خرد برمیگردد اما در مورد شماره 5 به سطح میانه و سطح کلان پرداخته شده است. خانواده و جامعه یعنی اینکه اعتیاد به صورت متقابل با خانواده و جامعه در ارتباط است، بر آنان تأثیرمیگذارد و از آنان تأثیر میپذیرد.
گرایش به اعتیاد و خانواده
پرداختن به اعتیاد و مبارزه و پیشگیری از آن، توجه را از انسان و فرد معتاد به مجموعهای از شرایط و اوضاعی معطوف میدارد که در ساختار اجتماعی آسیبزای شبکه روابط اجتماعی مستعد معتادپروری و ویژگی های فردی وجود دارد که این شبکه عوامل در نهایت موجب اعتیاد میشوند. یعنی اینکه نقش شبکه روابط اجتماعی و ویژگی های فردی 2 عامل بسیار مهم در ایجاد گرایش به اعتیاد میباشند از طرفی ملاحظه میشود که این دو بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. در شبکه روابط اجتماعی الگوبرداری و مدل سازی (یادگیری اجتماعی) صورت میگیرد و این خود بر ویژگی های افراد تأثیر میگذارد متعاقباً ویژگی های فردی (مثلاً درونگرا یا برونگرا بودن) شبکه روابط اجتماعی خاصی را برای هر فردی ایجاد میکند.
زمانیکه یکی از این دو مهم در زندگی فردی دچار مشکل و بحران شود زمینههای متعددی برای فرد در خصوص گرایش به سمت انحراف از جمله اعتیاد ایجاد خواهد شد. بعنوان مثال دختر نوجوانی مادر خود را از دست میدهد. هنوز با این بحران کنار نیامده که با نامادری و ازدواج مجدد پدر روبرو میشود. به عبارتی هنوز نتوانسته است شبکه روابط اجتماعی جدید (بدون مادر) را در درون خانواده بپذیرد که با ارتباط جدید نامادری مواجه میشود. این ساختار جدید ارتباطی خود در ویژگی های فردی نوجوان تأثیر فراوان دارد؛ کاهش اعتماد به نفس، عدم ثبات، پرخاشگری.
به این ترتیب در این شبکه روابط اجتماعی آسیبزا و با این ویژگیهای فردی متزلزل بدیهی است که احتمال انحراف و کجروی در این نوجوان افزایش خواهد یافت و درصورت برخورد با موقعیتهای مساعد و تشدیدکننده پذیرش وی از کج روی بسیار بالا خواهد بود.
اگر اعتیاد را یک انحراف و کجروی اجتماعی در نظر بگیریم زمینههای متعددی را میتوان در خانواده یافت که بصورت مستقیم یا غیرمستقیم بر این مهم تأثیرگذار است.
نتایج تحقیقات و بررسی های متخصصین بسیاری در سراسر جهان نتایجی را در این خصوص عنوان میدارد.
1. هر چه عدم پذیرش والدین نسبت به فرزند زیادتر باشد یا مراقبت و حمایت بیدلیل فرزند، یا رفتار والدین نسبت به فرزند با ناهماهنگی و عدم تداوم رفتاری همراه باشد و یا محیط خانوادگی با ناسازگاری قرین باشد، گرایشات پرخاشگرانه کودک رو به افزایش نهاده، احتمال کجرو شدن او فزونی میگیرد.
2. هر چه تنبیه در دوران کودکی کمتر و استفاده از منطق و مجابسازی بیشتر باشد احتمال کجرو شدن فرد کاهش مییابد.
3. گذر از نوجوانی به بزرگسالی، چنانچه در محیط نامناسبی صورت پذیرد، احتمال کجرو شدن فرد را فزونی میدهد.
4. احتمال کجرو شدن برای افرادی که به گروه اجتماعی خود یا جامعه کمتر وابستهاند و ارزش های اجتماعی حاکم بر جامعه را کمتر میپذیرند بیشتر است.
5. هر چه کنترل اجتماعی ضعیفتر باشد، احتمال کجروی فزونی میگیرد.
6. اکثر کجروان اجتماعی، دارای خانوادههای پرستیز یا گسسته بودهاند.
7. در خانوادههایی که سابقه کجروی وجود دارد، احتمال کجروی از سوی سایر افراد فزونتر است.
8. در گروه هایی که علایق مذهبی ضعیفتری دارند، احتمال کجروی فزونتر میباشد.
چگونگی ارتباط بین خانواده و اعتیاد
اگر خانواده را پایه واساس ساخت اجتماعی بحساب آوریم، همواره سلامت جامعه در گرو سلامت خانواده خواهد بود. بطوریکه ریشه بسیاری از انحرافات و کجروی های اجتماعی در درون این نظام کوچک مشاهده میشود.
با نگاهی تخصصی به کارکردهای خانواده در جوامع فعلی، به نظر میآید که بسیاری از این کارکردها دستخوش تغییرات و تحولات بسیاری گشتهاند اما برخی از این موارد هنوز هم نقش بارزی در خانوادهها و جوامع ایفا مینمایند.
یکی از کارکردهای مهم خانواده عطوفت، محبت و روابط اجتماعی درون خانواده است. با توجه به کاسته شدن از وظایف خانواده در کارکردهای دیگری نظیر: کارکرد اقتصادی، آموزشی و همچنان کارکرد فوق نقش بارزی در درون خانواده دارد.
بر اساس طبقهبندی «مزلو» نیازهای انسان در 5 سطح مطرح میگردد. اگر سطح نخست «نیاز فیزیولوژیک» را به عنوان نیاز اولیه و نسبتاً برطرف شده در اکثر جوامع انسانی بدانیم و سطح پنجم «نیاز خودشکوفایی» را نیز بدلیل اینکه امکان دستیابی به آن برای عدهای اندک امکانپذیر است، کنار گذاریم سه سطح مهم و زیربنایی این نیازها در زندگی هر انسان عبارتند از:
نیاز امنیت
نیاز روحی – عاطفی
نیاز احترام و ارزش
انسان ذاتاً بدنبال رفع نیاز است و اگر موانعی بر سر رفع این نیازها ایجاد شود، تأثیرات مهم و فراوانی در زندگی انسان خواهد داشت.
محرومیت فرد از ارضای نیازهای فوق خصوصاً در دوران کودکی و نوجوانی باعث اختلالاتی در فرد میگردد از قبیل: تضاد، عقبماندگی، آسیب شخصیتی (تزلزل روحی، احساس عدم کفایت، ناتوانی در ابراز احساسات و عواطف، پرخاشگری )
حال سؤال این است که این محرومیت چگونه باعث این اختلالات میگردد؟
رفتار و عملکرد هر انسانی نشأت گرفته از ساخت شخصیتی فرد میباشد بنابراین، محرومیت افراد از ارضای نیازهای سهگانه یاد شده (امنیت، روحی – عاطفی، احترام و ارزش)، ساختار شخصیتی ناقص و یا نادرستی را در افراد ایجاد میکند که این ساختار شخصیتی، الگوهای رفتاری نامناسب و نامتعادلی را برای فرد شکل میدهد.
با توجه به اینکه ساخت شخصیتی افراد در دوران کودکی اهمیت فراوانی دارد، بعبارتی تجارب نخستین ایام کودکی نقش مهمی در شکلگیری شخصیت انسان ها ایفا میکند بنابراین توجه و پرداختن به این مهم جهت داشتن انسان هایی متعادل و سالم در جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است.
«میلدردنیومن» و «برنارد برکویتس» در کتاب «چگونه بهترین دوست خود باشیم!» چنین عنوان نمودهاند.
«روزی خواهید دید که این شرط و عهدهای پرحرارت آزرده شده کودکی است که انعکاس آن در طول سال ها در گوش خواهد نشست.»
لذا اگر اعتیاد را بعنوان یک الگوی رفتاری در نظر گیریم به این نتیجه خواهیم رسید که همواره ساختار شخصیتی کسانی که با این پدیده روبرو میشوند دارای نواقص و مشکلاتی است، بعبارتی دیگر محرومیتهای ناشی از عدم رفع نیازهای سهگانه ذکر شده باعث گردیده تا این الگوی رفتاری نادرست در فرد شکل گیرد.
در اینجا سؤال این است که منابع و امکانات برای رفع این نیازهای سهگانه چیستند؟
با عنایت به اینکه رفع نیازهای یاد شده در شبکه ارتباطات اجتماعی صورت میگیرد لذا خانواده بعنوان اولین و مهمترین این منابع بشمار میآید.
خانواده اولین کانونی است که فرد در آن اجتماعی شدن را میآموزد و وارد شبکه ارتباطات اجتماعی میشود. این خانواده بعنوان مهمترین تأمینکننده نیازهای ارتباطی مطرح میباشد. حال اگر انسان نتواند از طریق این منبع قانونی نیازهای خویش را رفع نماید مطمئناً بدنبال رفع نیاز، از راهها و روش های دیگر استفاده خواهد کرد.
در این شرایط افراد غالباً از منابع و روش های نامشروع و غیرقانونی استفاده مینمایند (نظریه مرتون) که خود الگوهای رفتاری نادرست را در افراد ایجاد میکند. اعتیاد را نیز میتوانیم یکی از همین الگوهای رفتاری نادرست بدانیم که این خود از یک ساختار شخصیتی مشکلدار بروز خواهد کرد، ساختار شخصیتی که در ارضای نیازهای سهگانهاش با محرومیت مواجه بوده است.
خانواده و پیشگیری از اعتیاد
با توجه به پیشفرض های قبلی و اینکه خانواده میتواند هم بعنوان یک منبع نگهدارنده و هم بعنوان یک منبع تشدیدکننده در ایجاد پدیده اعتیاد نقش داشته باشد، میخواهیم ببینیم که چگونه میتوان در بعد پیشگیری اعتیاد، از خانواده استفاده نماییم. سادهتر بگویم، چه نوع خانوادهای میتواند در پیشگیری از اعتیاد نقش مثبت و سازندهای ایفا نماید.
«ویرجینیا ستیر» در کتاب «آدمسازی» از 2 نوع خانواده یاد میکند.
خانواده آشفته - خانواده بالنده
« در خانوادههای آشفته و ناراحت، جو منفی را خیلی سریع و آسان میتوان احساس کرد. هر وقت در چنین خانوادهای باشی بسرعت احساس میکنی که ناراحت هستی. گاهی محیط چنان سرد است که گویی یخ زدهاند، فضا فوقالعاده مؤدبانه است و بیحوصلگی به وضوح مشهود است. زمانی دیگر احساس میکنی که همه چیز بطور مداوم مثل فرفره به دور خود میچرخد و سرگیجه میگیری و نمیتوانی تعادلت را بازیابی. گاهی امکان دارد که نوعی حالت اعلام خبری احساس شود، مانند آرامش قبل از طوفان، که ممکن است در هر لحظه رعد و برق بدرخشد و گاهی نیز هوا سرشار از رمز و راز است.»
در خانوادههای آشفته وضع ظاهری افراد بسیار عبوس و غمگین میباشد نگاه آنان از مردم گریزان است گویی گوش هایشان نمیشنوند و صدای آنان را به سختی میتوان شنید در میان افراد خانوادههای آشفته دوستی و رفاقت بسیار کم رنگ است، ارتباطات و وابستگیها از روی وظیفه صورت میگیرد بطوریکه افراد سعی میکنند یکدیگر را تحمل نمایند.
در این نوع خانواده، بزرگترها صرفاً به فرزندان امر و نهی مینمایند بطوری که هرگز نمیفهمند او کیست و چه خواستهها و نیازهایی دارد.
در مقابل یک خانواده بالنده میتوان نشاط و سرزندگی، اصالت، محبت و علاقه را احساس کرد. « ستیر » عنوان میکند که در چنین خانوادهای علاوه بر مغز، قلب و روح نیز حضور دارند.
« هر کسی میتواند سرزنده بودن در چنین خانوادهای را ببیند و بشنود. حرکات بدن ها ملیح و حالت چهرهها آرمیده است. هر کس به دیگری نگاه میکند نه به ورای وجود او و افراد با آهنگی پرمایه و روشن حرف میزنند. در روابطشان با هم روانی و هماهنگی وجود دارد. حتی وقتی خردسالند به نظر گشادهرو و مهربان میآیند و بقیه افراد خانواده هم با آنها مثل آدم های بزرگ رفتار میکنند.»
به این ترتیب در یک خانواده بالنده میتوان عشق، تفاهم و پشتیبانی را مشاهده کرد میتوان افرادی را یافت که دارای ساخت شخصیتی متعادل هستند و از الگوهای رفتاری مثبت برخوردارند. بنابراین امکان روبرو شدن با موقعیتهای مساعد جهت انحراف و کجروی به حداقل خواهد رسید.
حال چه کنیم تا خانوادهای بالنده و سرزنده داشته باشیم؟
برای رسیدن به این مهم تکنیک هایی وجود دارد که اگر بتوانیم آنها را در زندگی خانوادگی خود اعمال نماییم، قادر خواهیم بود تا خانوادهای بالنده و سرزنده داشته باشیم.
این تکنیکها عبارتند از:
1. گوش فرا دادن به سخنان یکدیگر
در بسیاری موارد شاید حداقل کاری که میتوان برای فردی انجام داد گوش دادن به سخنان وی باشد (دقت داشته باشید که بین شنیدن و گوش دادن تفاوت وجود دارد).
اهمیت به این مهم یکی از اصول اولیه ارتباط میباشد. افراد خصوصاً کودکان در خانوادههای خود میبایست این تکنیک را آموخته تا بتوانند در ارتباطات اجتماعی دیگر بکار برند.
2. ارزش قایل شدن برای یکدیگر
یعنی اینکه دیگران رعایت حال و خواسته مرا کنند و من هم علاقه پیدا نمایم که برای دیگران ارزش قایل بوده و رعایت آنها را بکنم.
در جامعه ما در اکثر مواقع افراد فکر میکنند که چون خانواده آنها نزدیک و خودمانی هستند بنابراین لزومی در ارزش و احترام گذاشتن دیده نمیشود! در صورتی که این یک تفکر کاملاً نادرست است.
ما میبایست یاد بگیریم که تمام افراد خانواده دارای ارزش هستند حتی کودکان نیز دوست دارند که به آنان احترام گذاشته شود و برای آنها ارزش قایل شوند و در مقابل آنان نیز یاد میگیرند که چگونه ارزش و احترام برای دیگران قایل شوند.
3. ابراز محبت بصورت آشکارا و ابراز همدردی
افراد فکر میکنند که هیچ لزومی در بیان احساسات و عواطف آنان نسبت به اعضای خانواده دیده نمیشود در صورتی که عکس این است همه ما دوست داریم که واژهها و الفاظ محبتآمیز را از زبان نزدیکان و دوستان و آشنایان خود بشنویم تا از این محبت و همدردی اطمینان حاصل نماییم. اگر این ابراز آشکار احساسات و عواطف نباشد چگونه افراد میتوانند نسبت به عواطف همدیگر اطلاع حاصل نمایند.
4. مهیا نمودن زمینه رشد اعضا
یعنی اینکه فضا و کانون خانواده به گونهای میباشد که افراد از خطر کردن هراسی نداشته و دیگران نیز پذیرای اشتباهات ناشی از خطر کردن سایر اعضاء باشند. در چنین فضایی افراد اعتقاد دارند که اشتباهات هر فرد نشانهای از رشد کردن وی میباشد.
5. آزادانه درد دل کردن
در خانواده بالنده، درباره هر موضوعی میتوان حرف زد: ناکامی، ترس، صدمه، خشم، انتقاد یا خوشی و کامیابی. فرزند میتواند از والدینش در خصوص رفتارها و نگرشهای آنان انتقاد نماید و والدین بجای اینکه بر سر او فریاد زده و او را بخاطر بیان چنین موضوعی سرزنش نمایند با صداقت با وی به گفتگو مینشینند و درد دل میکنند و به او یاد میدهند که چگونه درد دل کند.
6. برنامهریزی و تطابق
خانوادههای بالنده برنامهریزی میکنند، اما اگر چیزی مزاحم برنامهشان شد، میتوانند به آسانی خود را با آن تطبیق دهند. این طریق آنان را قادر میسازد تا با آسودگی خیال بیشتری مسایل زندگی را حل کنند.
7. آموزش
پدران و مادران بعنوان رهبر در کانون خانواده میباشند نه ارباب و در درجه اول وظیفه دارند که چگونه در هر موقعیتی، انسان واقعی بودن را به فرزندشان بیاموزند.
با فرزندشان در مورد اشتباه در قضاوت به همان سهولت سخن میگویند که در مورد درست بودن آن و در مورد آسیب و خشم و ناکامی به همان آسانی که در مورد خوشی و شادیشان، رفتار آنان با فرزندشان با آنچه که به او میگویند مطابقت کامل دارد در صورتی که در یک خانوده پریشان والدین از طرفی فرزندانشان را از آسیبرسانی به یکدیگر باز میدارند و از طرفی دیگر اگر رفتار آنان را نپسندند خوشان آنان را سیلی میزنند!
نتیجه گیری
بر اساس نتایج برسی های انجام شده، خانواده اساسی ترین نقش را در تربیت کودک بر عهده دارد، پس باید آموزش وتربیت را از خانواده واز خودمان به عنوان پدر ومادر شروع کنیم، ارتباط صحیح بین والدین وفرزندان در فضای خانواده نقش بسزایی در پیشگیری از ابتلاء به آسیب های اجتماعی فرزندان دارا می باشد چرا که کودکان آن طوری رفتار می کنند که می آموزند وبا آنها رفتار می شود.
کاهش تقاضا برای مصرف مواد مخدر به عنوان شعار کلیدی ما مستلزم ایجاد وتقویت نگرش ها ، ارزشها ومهارت های اجتماعی مغایر با استفاده از مواد مخدر به عنوان وسیله مقابله با مشکلات ورسیدن به احساس آرامش ولذت در افراد جامعه به خصوص نسل جوان می باشد، نیل به این اهداف ممکن نیست مگر از طریق آموزش، تغییر نگرش وبالابردن میزان آگاهی مردم از خطرات ومضرات سوء مصرف مواد مخدر .
واضح است که برای دور نگه داشتن جوانان از این بلای خانمان سوز، نهادهایی چون مدرسه ، مؤسسه های فرهنگی و ورزشی، نیروهای انتظامی، مؤسسه های مذهبی می توانند بسیار مفید و ثمربخش باشند ، اما اهمیت هیچ کدام از آنها به پای خانواده نخواهد رسید. خانواده به عنوان اساسی ترین واحد جامعه نقش به سزایی در دور نگه داشتن فرزندان از مواد مخدر دارد.
پایگاه خبری پلیس
705