به گزارش ایسکانیوز، روایتهای مختلف تسخیر سفارت آمریکا در سال 58 هنوز پس از 38 سال آن هم از زبان دانشجویانی که خود را پیرو خط امام میخواندند، شنیدنی است. فائزه مصلحی یکی از آن 400 دانشجویی است که درجریان حرکت دانشجویان بوده است. او دکتری الهیات دارد و مدرس حوزه و دانشگاه است. متن این گفتوگوی نسبتا بلند اما جذاب 444 روز تسخیر سفارت آمریکا را میخوانید.
ابتدا از دوران دانشجویی خود بگویید.
من سال 1358 وارد دانشگاه شدم؛ دانشکده دماوند که دانشکده مجزایی بود و برای فرحناز پهلوی ساخته شده بود. این دانشکده بسیار شیک و مجلل و با امکانات خوبی بود. زبان رسمی این دانشکده هم انگلیسی بود، یعنی من که رشته الهیات و معارف اسلامی قبول شده بودم باید با زبان انگلیسی رشته معارف را تحصیل میکردم. همان اوایل که وارد دانشگاه شدم قضیه لانه جاسوسی به وجود آمد، من هم چون عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده بودم بهعنوان نماینده انجمن در لانه جاسوسی فعالیت میکردم.
درباره جریانهای مختلف دانشجویی سال 58 و انگیزه اصلی که منجر به تسخیر سفارت آمریکا شد، توضیح دهید.
نمیتوان گفت جریان سیاسی خاصی این تصمیم را گرفت، کسانی که این تصمیم را گرفتند، بچههای انجمن اسلامی بودند که دغدغهشان هم عملکرد دولت آمریکا، قبل و بعد از انقلاب بود.
بهخصوص اینکه حضرت امام(ره) در هفتم آبان 58 فرمودند «ننشینید که دیگران برای شما کار کنند، دیگران برای شما کار نمیکنند، خودتان به فکر خودتان باشید.» این سخن درواقع کنایهای به دولت موقت بود. یا ایشان در ۱۱ آبان هم این بحث را مطرح کردند که «بر طلاب علوم دینی و دانشجویان و دانشآموزان است که اعتراضهای خودشان را به سمت آمریکا متوجه کنند.»
هدف اصلی آمریکا مهار انقلاب بهوسیله دولت موقت بود
از طرفی تمایل رئیس دولت موقت به سمت آمریکا بود. دیدار بازرگان با برژینسکی در الجزایر باعث شد یک نارضایتی عمومی در مردم نسبت به عملکرد دولت موقت شکل بگیرد. رئیس دولت موقت بازرگان این را عنوان کرده بود که ما مایل هستیم ارتباط دوستانهمان را با آمریکا ادامه دهیم یا در جای دیگر عنوان کرده بود که بالاخره گذشته، گذشته است. درواقع سمت و سوی دولت موقت به این مسیر میرفت که به قول یکی از کارکنان سفارت، اگر همان روند ادامه پیدا میکرد، شرایط آمریکا در ایران، بسیار بهتر از قبل از انقلاب میشد.
بیشتر توضیح میدهید؟
مهار انقلاب، هدف اصلی آمریکا بود و وقتی انقلاب مهار میشد دیگر انقلاب ایران بهعنوان انقلاب الگو مطرح نمیشد و سرنوشتی مثل انقلاب نیکاراگوئه، که ۶ ماه بعد از پیروزیاش با چرخشی به سمت آمریکا رفت، پیدا میکرد و ساقط میشد.
رئیس دولت موقت عنوان کرد که سیاست ما گامبهگام است و گفت که من بولدوزر نیستم که کار کنم؛ من یک ماشین فولکس واگن هستم و به آرامی کار میکنم. این حرف به معنای این بود که دولت موقت حرکتهای انقلابی را نمیتوانست تحمل کند.
پذیرفتن شاه توسط آمریکا اهانت به مردم ایران بود
مجموع این صحبتها نشان میداد که آمریکا دارد خط نفوذش را در داخل کشور باز میکند. بعد از انقلاب اسلامی حضرت امام فرمایشی کردند که همه هجمهها به سمت آمریکا بیاید و دانشجویان به این نتیجه رسیدند که وقت آن است که به دولت آمریکا اعتراض کنند؛ چون دولت آمریکا یک حرکت بسیار زشتی که کرد این بود که شاه را پذیرفت. این یک اهانت و توهین به ملت ایران بود که بعد از این همه جنایت حالا بهعنوان میهمان در آمریکا پذیرفته شد. این قضیه پیامی هم برای سایر وابستگان آمریکا داشت که بالاخره آمریکا حمایتش را از آنها قطع نمیکند.
قرار بود یکی دو ساعت یا نهایتا 2 روز در سفارت بمانیم
مجموع اینها بهخصوص پذیرفتن شاه باعث شد دانشجویان یک جلسهای برگزار کنند و در آن جلسه عنوان شد که نهایتا برای سه ساعت، یا فوقش برای یکی دو روز در حیاط سفارت تحصن کرده و اعتراضشان را نسبت به پذیرفتن شاه از سوی آمریکا عنوان کنند؛ چون خواست ملت ایران و حضرت امام(ره) این بود که شاه باید به ایران برگردد تا محاکمه شود ولی کمترین توجهی به این خواسته نشد و دانشجوها بعد از تصرف سفارت آمریکا متوجه شدند که رفتارهای خیلی غیرعادی در آنجا مشاهده میشد.
این رفتارهای غیرعادی چه بود؟
مثلا شلیکهایی از داخل سفارت به بیرون میشد یا گاز اشکآور و از اینطور چیزها.
من البته به علت بیماریای که داشتم، یکی دو روز بعد ملحق شدم ولی بچهها میگفتند که آنها مسلح بودند و میخواستند به نوعی بچهها را معطل کنند که وارد ساختمان نشوند تا آنها فرصت داشته باشند اسناد را نابود کنند. بچهها که وارد ساختمان میشوند با دستگاههای بسیار پیچیده جاسوسی مواجه میشوند و این باعث شد بچهها در سفارت بمانند چون آنجا دیگر مرکز استراقسمع و شنود و خلاصه یک مرکز اطلاعاتی - امنیتی آمریکا در منطقه شده بود.
آیا با تصمیم دانشجویان مخالفتی از سوی خود دانشجوها هم صورت گرفت؟
بله، فکر میکنم بچههای علم و صنعت بودند.
به چه علت؟
بعضیها مخالف با اشغال لانه جاسوسی بودند، دلیلش این بود که اشغال لانه جاسوسی را باعث تضعیف دولت یعنی دولت جمهوری اسلامی تلقی میکردند بنابراین با این موضوع خیلی همراهی نکردند؛ البته دانشجویانی از دانشگاه علم و صنعت وارد این حرکت شدند و همراهی کردند اما کسانی هم بودند که همراهی نکردند.
درمورد نگاههایی که به آمریکا در انجمنهای اسلامی وجود داشت، توضیح دهید.
آن موقع انجمنهای اسلامی واقعا اسلامی بود اما تشکل دیگری به نام انجمن دانشجویان مسلمان بود که میگفتند اینها میثمی و پیمانیاند. در اقلیت هم بودند، خیلی هم تحرک خاصی نداشتند. در حقیقت میشود گفت که اینها شاخهای از سازمان منافقین بودند که قائل به مشی مسلحانه و مشی قهری نبودند ولی تاثیرگذار در لانه به هیچ عنوان نبودند. اصلا ببینید عنوانی که دانشجویان پیرو خط امام برای خودشان انتخاب کردند به هیچ عنوان یک عنوان سیاسی نبود، دانشجویان مسلمان پیروخط، یعنی پیرو ولایت فقیه، پیرو حضرت امام، یعنی هیچ برچسب سیاسی به این حرکت نمیچسبد.
ظاهرا پیش از این هم یکبار دیگر سفارت اشغالشده بود.
بله. ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ هم جریان چپ مثلا چریکهای فدایی خلق اقدام کردند؛ همان جلوی حیاط سفارت آمدند و شعار دادند اما مردم هیچ حمایتی نکردند؛ چیزی حدود سه ساعت بیشتر طول نکشید که اینها از سفارت اخراج شدند.
واکنش مردم به این اقدام دانشجویان در سال 58 چه بود؟
مردم کاملا حمایت کردند. یکی از شعارهای مردم این بود که بعد از شاه نوبت آمریکاست. اما دولت موقت و اساسا تفکر نهضت آزادی قائل به این بودند که ما باید با آمریکا کنار بیاییم و اصلا نمیشود آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ تلقی کرد.
بازرگان گفت اینهایی که سفارت را اشغال کردند، خط شیطاناند
کمااینکه یکی از حرفهای بسیار بدی که بازرگان به دانشجویان زد این بود که اینهایی که آمدند اینجا را اشغال کردند، ضدانقلاب و فرزندان شیطان هستند. یعنی آن تعبیری که حضرت امام درمورد آمریکا به کار برده بودند که آمریکا شیطان بزرگ است، بازرگان گفت که ما فرزندان شیطانیم که آمدیم لانه جاسوسی را گرفتیم. چون ایشان قائل بر این بود که اصلا چیزی به نام استقلال و اینکه شما بخواهید مستقلا در دنیا حرکت کنید، معنی ندارد؛ دنیا یک کدخدایی دارد به نام آمریکا.
مردم میگفتند بعد از شاه نوبت آمریکاست
حتی اینها قائل بر این بودند که همان قانون اساسی فرانسه را با قدری اصلاحات اجرا کنیم اما با مخالفت امام و مجلس خبرگان قرار شد قانون اساسی را متناسب با قوانین انقلاب اسلامی و اهداف آن تدوین کنند.
بنابراین مردم با تعجب و یأس به رفتار دولت موقت نگاه میکردند. آن سیل خروشان مردم را یک مرتبه دولت بازرگان نگه داشت و میخواست همهچیز را با سازش حل کند. به هرحال مشیدولت بازرگان به این سمت داشت میرفت که انقلاب را به نوعی کنترل کند به این معنا که انقلاب یک حرکتی بوده که انجام شد و نتیجه هم داد و شاه هم رفت و دیگر همهچیز تمام شد و آمریکا هم با اینکه این همه جنایت علیه ما کرده، صرفا عذرخواهی کند و بهعنوان یک کشور مودب در کنار هم تعاملاتمان را داشته باشیم.
آمریکاییها خیلی امید داشتند که با دولت موقت انقلاب را کنترل کنند
جالب اینکه اسنادی که از لانه جاسوسی به دست آمد، نشان میداد که اینها خیلی امیدوار بودند هیات حاکمه آمریکا بتوانند با دولت موقت انقلاب را کنترل کنند. بنابراین با اشغال لانه جاسوسی به نوعی انقلاب اسلامی تثبیت شد. شما ببینید چقدر کودتا در آمریکای جنوبی و آفریقا اتفاق افتاد که توسط خود آمریکا هدایت میشد.
در آمریکا هیچوقت کودتا نمیشود چون آنجا سفارت ندارد
در هر کجا که آمریکا باشد کودتا آنجا یک چیز خیلی عادی است. به قول یکی از استراتژیستهای آمریکایی که میگفت در آمریکا هیچوقت کودتا نمیشود به خاطر اینکه آمریکا در آمریکا سفارت ندارد. هر کجا که سفارت آمریکا باشد، مرکز توطئه است.
اگر امام حمایت نمیکرد سریعا از لانه خارج میشدیم
اینکه جریان لانه جاسوسی که به تعبیر حضرت امام(ره) انقلاب دومی بزرگتر از انقلاب اول نام گرفت، علتش حمایت حضرت امام و حمایت گسترده مردم بود. یعنی حمایت بینظیر مردم از این حرکت باعث شد که این حرکت ماندگار شود ولی گروههای سیاسی مثل منافقین یا چریکهای فدایی خلق اصلا پایگاه مردمی نداشتند و برای اینکه به نوعی خودشان را از اینکه با آمریکا ارتباط دارند، تبرئه کنند، میخواستند این حرکت را انجام دهند و درنهایت شما امروز میبینید که اینها کاملا با آمریکا ارتباط دارند.
چرا دانشجوها امام(ره) را از تصمیم خود باخبر نکردند؟
بچهها میخواستند یک حرکت دانشجویی بهعنوان اعتراض انجام بدهند، یعنی یک حرکت خودجوش دانشجویی یا به عبارتی آتش به اختیار. این دغدغه هم بود که اگر حضرت امام(ره) این حرکت را تایید نکنند، بلافاصله از سفارت خارج بشوند و این آمادگی وجود داشت.
امام فرمودند، خوب جایی را گرفتید
ساعت ۱۰صبح روز 13 آبان که سفارت اشغال شد، یکی از بزرگواران با سیداحمدآقا تماس میگیرند که به حضرت امام بگویید لانه تسخیر شده و ببینید که نظرشان چیست؟ امام هم فرموده بود، به آنها بگویید خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید.
دانشجوها گروگانها را امانت میدانستند
این امر یک شادمانی زیادی بین بچهها ایجاد کرد و بچهها بعد از این خبر، آنجا را ساماندهی کردند و گروههای مختلفی شکل دادند؛ گروه تبلیغات، روابطعمومی، عملیات، پشتیبانی و گروه ترجمه اسناد. حتی برای دانشجویان کارت صادر شد؛ برای اینکه وقتی به داخل لانه رفت و آمد میکنند، از لحاظ امنیتی هم مراعات شود، چون دانشجوها گروگانها را امانت میدانستند.
ادعای محاکمه گروگانها یک جو سیاسی بود
البته صحبتهایی هم در رابطه با اینکه گروگانها محاکمه شوند، بود اما این بیشتر یک جو سیاسی و هجمه رسانهای بود برای اینکه آمریکا تحقیر شود.
به این موضوع فکر نکردید که لفظ گروگانگیری ممکن است تصویر خشونتآمیزی از انقلاب ایران درجهان ارائه دهد؟
آمریکا آن موقع یک پروپاگاندای سیاسی راه انداخت، یک پروپاگاندای خیلی عجیب و غریبی که اینها آمدهاند سفارتخانه را گرفتند و طبق کمیسیون وین حق نداشتند این کار را انجام دهند. بعد از این، دانشجویان شروع به افشای اسنادی که در داخل لانه جاسوسی بود، کردند. حتی بعضا این اسناد در رابطه با برخی اعضای دولت موقت بود و منجر به محکومیت یکی از اعضای هیات دولت که سخنگوی هیاتدولت بود، شد و او سالها در زندان بود.
بعد از افشای این اسناد، این هجمه رسانهای آمریکا که در دنیا مورد توجه قرار گرفته بود، خنثی شد که نشان میداد اینجا اصلا کارکرد ویژه امور دیپلماسی نداشته و محلی برای کارهای جاسوسی و تامین منافع نامشروعشان در ایران و منطقه بوده است.
آمریکاییها الان هم ایرانهراسی میکنند؛ مدام سپاه را تهدید میکنند که شما را در لیست تروریستها قرار میدهیم ولی خودشان داعش را به وجود میآورند. بنابراین ما از آمریکا نباید انتظار داشته باشیم که از ما تعریف کند؛ چراکه طبیعت و ذات دشمن، دشمنی است. ما نباید نگران این باشیم که آنها راجع به ما چه میگویند، ما باید مسیر خودمان را درست انتخاب کنیم و برویم.
متاسفانه حتی یکی از آن اسناد لانه جاسوسی در دانشگاههای ما تدریس نشد. این باعث میشود دانشجوی ما کمکم فکر کند که واقعا آمریکا یک کشور دموکراتیک است.
استعفای دولت موقت نتیجه تسخیر لانه بود نه علت آن
در برخی نقلقولها گفته شده هدف دانشجوها پایین کشیدن دولت موقت بوده است نه مبارزه با آمریکا. این حرف تا چه حد درست است؟
اصل شکلگیری این حرکت، به خاطر این بود که آمریکا شاه را پذیرفت. یعنی چند روز بعد از اینکه آمریکا شاه را میپذیرد این حادثه اتفاق میافتد. بنابراین شکلگیری این حادثه کاملا مرتبط با عملکرد آمریکاست اما اینکه الان بیایند و تحلیل کنند حال دولت موقت را میخواستیم بگیریم نه؛ اینطور نبود، شاید نتیجه این حرکت این شد که دولت استعفا داد.
گفته شده ماجرای استعفا چند روز پیش از تسخیر لانه بوده است.
خیر. این نیست. بازرگان بعد از تسخیر لانه جاسوسی استعفا داد و دو شرط را هم گذاشت. یک اینکه جاسوسها بلافاصله آزاد شوند، دوم اینکه انقلابیها در کار آنها دخالت نکنند. ایشان با نهادهای انقلابی کاملا زاویه داشت مثلا یک اعتراض خیلی جدی ایشان به دادگاه انقلاب بود که میگفت دادگاه انقلاب باید تعطیل شود یا در بحث ارتش هم مخالف برخورد با سران ارتشی بود.
برگردیم به انگیزههای دانشجویان برای تسخیر سفارت آمریکا.
من به جرات عرض میکنم انگیزه اصلی دانشجویان این بود که آمریکا شاه را پذیرفت و این اهانتی به ملت ایران بود. خاطرم هست من در تبلیغات لانه بودم؛ یک چادر را خارج از لانه، دانشجویان گذاشته بودند که چادر تبلیغات بود و من از صبح تا 12 شب آنجا بودم. جواد ترکآبادی که الان سفیر ایران در سوریه است و مجید شفاهی، هم در تبلیغات بودند. عمده خواستهها در پوسترها و تراکتهایی که دانشجویان چاپ کرده بودند، بازگشت شاه و محاکمه او بود. حالا درست است سه روز بعد از تسخیر دولت موقت استعفا داد ولی علت اصلی اینکه بچهها سفارت را اشغال کردند، شیطنتهای آمریکا بود. درواقع نتیجه اشغال لانه جاسوسی انزوای دولت موقت بود نه علت اشغال لانه جاسوسی؛ علتش آمریکا بود، پذیرش شاه بود، یعنی ادامه دشمنی آمریکا با ملت ایران.
شروع جنگ ربطی به لانه جاسوسی نداشت
نتیجه اشغال سفارت جنگ هم بود؟
جنگ اتفاق میافتاد، حتی اگر لانه جاسوسی اشغال نمیشد. آمریکا تحلیلش این بود که خب الان ارتش شاکلهاش به هم ریخته، سران ارتش که اعدام شدند، از آن طرف انقلابی که حدود هفت، هشت ماهی است که شکل گرفته به لحاظ اقتصادی، به لحاظ ساختارهای متفاوت دولتیاش، هنوز آن استقرار لازم را ندارد و قطعا چه سفارت اشغال میشد و چه نمیشد، آمریکا یکی را تحریک میکرد که به ایران حمله کند. کمااینکه میبینید نقشه حمله صدام به ایران قبل از اشغال سفارت بوده است. نشانهاش تحرکات مرزی عراق بعد از پیروزی انقلاب است که صدام مدام به مرزهای ایران حمله میکرد.
طرحی که کسینجر در رابطه با منطقه خاورمیانه داشت، طرح دوستونی بود. طرح دوستونی میگفت که در منطقه خاورمیانه، ایران بهعنوان ستون نظامی منطقه مطرح است، برای همین خیلی خرید تسلیحات داشت و ستون بعدی عربستان بهعنوان حامی اقتصادی آمریکا در منطقه بود. بنابراین با انقلاب اسلامی، ایران بهعنوان ستون نظامی از بین رفت. کارکرد ویژهای که شاه برای آمریکا داشت، این بود که اگر در هر کجا از این منطقه جنبشی یا حرکتی ضد اهداف آمریکا ایجاد میشد، شاه موظف بود آن حرکت را کنترل، مهار و سرکوب کند.
بنابراین با انقلاب اسلامی این ستون دوم شکسته میشود و آمریکا باید سریع جایگزین بگذارد. جایگزینش چه کسی هست؟ صدام. بنابراین قطعا به ایران برای اینکه صدام قدرتش را در منطقه تثبیت کند حمله میشد تا به کشورهای منطقه هم بگوید ژاندارم بعدی من هستم. به نظر من این حرف غیرکارشناسی و نسنجیدهای است که علت جنگ صدام با ما این بود که لانه اشغال شد. این را بعضیها عنوان میکنند تا این حرکات را زیرسوال ببرند.
صدام حتما بهعنوان جایگزین شاه به ایران حمله میکرد
در نظام بینالملل آن موقع، کشورها یا طرفدار بلوک غرب بودند یا طرفدار بلوک شرق و نظم پذیرفتهشدهای در نظام بینالملل شکل گرفته شده بود که براساس این نظم، کشورهای خردهریز تابع بودند. چرا؟ برای اینکه مواد معدنی، نفت، گاز، اورانیوم و مس داشتند. اینها باید در اختیار نظام سلطه قرار میگرفت یعنی در اختیار آمریکا و شوروی. ناگهان در این وسط یک سیدی پیدا میشود و شعاری را مطرح میکند. این شعار مورد حمایت قرار میگیرد و این تئوری به نتیجه میرسد. آن چیست؟ آن همان شعار نه شرقی نه غربی بود. این یعنی به هم ریختن نظم موجود. این نظم موجود را کشوری به هم میریزد که نوپاست. نه اتحاد جماهیر شوروی میتواند تحمل کند و نه آمریکا. بنابراین قطعا و حتما صدام بهعنوان جایگزین شاه به ایران حمله میکرد. اما خیر و برکت تسخیر لانه جاسوسی به بیان حضرت امام این بود که وابستگان به آمریکا دستشان در داخل ایران کوتاه شود و دیگر نمیتوانستند طرح براندازی را در داخل کشور با هدایت سفارت آمریکا پیش ببرند و این باعث میشود انقلاب از خطر آمریکا مصون بماند. میماند دشمن خارجی که آن هم با بسیج مردمی، صدام شکست خورد.
پنجم اردیبهشت سال ۵۹ آمریکاییها امیدوار بودند که بتوانند از طریق نظامی قضیه را حل و فصل کنند. بنابراین قضیه طبس پیش آمد. شوک طبس باعث شد آمریکا تا مدتها گیج بماند. بحث طبس باعث شد حمله صدام به ایران جلو بیفتد نه اینکه آن حمله باعث این اتفاق شود. چون آمریکا دید که از طریق طبس دیگر نمیتواند کاری کند، بنابراین باید به ژاندارم منطقه میگفت که طرحت را جلو ببر و درنهایت بعد از قضیه طبس، گروگانها در شهرهای ایران تقسیم شدند. بخشی از آنها به اصفهان، قم و تبریز، انتقال داده شدند که اگر آمریکا خواست حملهای کند گروگانها یکجا نباشند تا بتوانند آنها را آزاد کنند.
چرا گروگانها در اختیار دانشجوها ماندند؟
چون حرکت مردمی بود. حرکت باید همینطور دانشجویی باقی میماند. البته این بچهها بعدا خیلیهایشان سردار سپاه شدند مثل عزیز جعفری.
دانشجوهایی که در ماجرای تسخیر بودند ولی هیچ اسمی از آنها نیست. راجع به آنها بگویید که سرنوشتشان چه شد؟
اولا بعد از اینکه قضیه گروگانها حل و فصل شد یک بیانیهای دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دادند مبنیبر اینکه از این به بعد کسی با نام دانشجویان پیرو خط امام حق هیچگونه فعالیتی ندارد و این عنوان فقط خاص اشغال لانه جاسوسی بوده است.
بالاخره این برچسب باقی میماند. و هنوز هم ما میآییم سراغ شما، میگوییم خانم مصلحی از دانشجویان پیرو خط امام.
بله شما میآیید و من از آن واقعه برایتان میگویم. ولی به این معنا نیست که این عنوان عنوانی شود برای من که بخواهم پستی بگیرم. بحث این بود که این عنوان نباید مستمسکی باشد برای فعالیتهای سیاسی بعدی. ولی خب آیا به این بیانیه عمل شد؟ این بیانیه صادر شده بود و قرار شد که بعد از این جریان کسی تحت این عنوان هیچ فعالیتی نکند و درحقیقت رانتخواری نکند.
صدام برای سر دانشجوی پیرو خط امام جایزه گذاشت
دانشجویان خط امام اکثرا یا جذب سپاه شدند یا مشغول کارهای فرهنگی. اینها همه دانشجو بودند؛ یا دانشجوی پزشکی بودند یا مهندسی یا ادبیات میخواندند. رشتههای مختلف بودند و رفتند ادامه تحصیل دادند. من خودم به شخصه بدون اینکه بخواهم نامهای از اینها دریافت کنم یا امتیازی بگیرم، خیلی ساده رفتم وزارت آموزش و پرورش و گفتم میخواهم معلم شوم؛ گفتند بیا و فلان منطقه ما نیاز داریم و بروید کار کنید، دیگر عزیزان هم همینطور. بخشی از این بچهها وارد سپاه شدند و خوش درخشیدند، بهعنوان فرمانده لشکر مطرح شدند، مثل شهید ورامینی.
برخی از اینها را مثل شهید وزوایی، صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود. شهید وزوایی دانشجوی صنعتی شریف بود. بچه بسیار فوقالعادهای بود. همه بچهها تقوای ویژهای داشتند. خدا رحمت کند شهید رجببیگی هم این شکلی بود. خیلی تند برخورد میکرد تا آن حریمها حفظ شود. خیلی این مهم است.
ارتباط با امام با شورای هماهنگی بود؟
بله. حلقه ارتباط با امام، سیداحمد خمینی بود که با بچههای شورای هماهنگی مرتبط میشد و از این طریق بچهها گاهی میرفتند پیش حضرت امام و اسناد را میبردند و صحبت میکردند و گزارش میدادند.
خانمها چند نفر بودند؟
فکر میکنم حدودا پنجاه نفر بودیم.
اتفاق ویژهای برایشان نیفتاد؟
اتفاق خندهدار زیاد افتاد ولی چیزی که ناراحتکننده باشد نه. [با خنده] برادرها برای نگهبانی دادن اصلا هیچ رحمی هم به ما نمیکردند که مثلا شب که میشود خانمها قسمتی از سفارت کشیک بدهند که کمتر ترسناک باشد. اصلا اینجوری نبود. کاملا تساوی [با خنده] رعایت میشد. مثلا آن شبی که خانم نورمحمدی پشت منزل کاردار کشیک میداد؛ جای پرت و ترسناک و تاریکی بود. خب آن شب یکی از گروگانها فرار کرد و رفته بود آن قسمت تا درنهایت در سطل آشغال پیدا شد. حوادث خندهدار هم بود. گاهی برادران عملیات میآمدند و به ما سر پست شبیخون میزدند که ببینند ما حواسمان جمع هست یا نه. اگر حواسمان جمع نبود، مثلا پاس بیشتری برایمان میگذاشتند. جالب اینکه به یکی از خانمها شبیخون زدند اما ایشان آن دو برادر را دستگیر کرد و سینهخیز برد تحویل عملیات داد. البته اینها بهخاطر حساسیت موضوع گروگانها بود و باید برای هراقدامی بچهها آمادگی لازم را میداشتند.
منافقین دانشجویان را تهدید میکردند
خدا رحمت کند شهید ورامینی را. ما را پارک چیتگر برای رزم شبانه برد و من اولین رزم شبانهای بود که میرفتم و یک جاهایی میترسیدم. برای اینکه خاطرم هست منافقین بچهها را تهدید کرده بودند.
منافقین تهدید کرده بودند؟ آنها که شعار ضدامپریالیستی میدادند؟
بله. آنها خیلی سریع مواضع خود را نشان دادند. ما مقداری از ناحیه منافقین نگران بودیم و گاهی هم تیراندازیهایی به سمت لانه میشد.
اینها سمت خیابان مفتح یک همایشی گذاشتند. بعد که آمدند بیرون، بچههای حزباللهی و مردم با اینها درگیر شدند. من یادم هست آن زمان پشت دیوار سفارت ایستاده بودم و میدیدم چوب و سنگ و همهچیز در آسمان دارد بین دو طرف ردوبدل میشود، اصلا یک چیز وحشتناکی بود. خب منافقین یک تهدید بودند.
دولت موقت میخواست قم را شبیه واتیکان کند
اینها میخواستند رهبری انقلاب را به دست بگیرند، مثل نهضت آزادی که به امام گفته بودند ما برایتان دور تا دور قم را حصار و دیوار میکشیم؛ یعنی قم بشود مثل واتیکان. یکبار هم امام اشاره کردند که به من گفتند شما برو کاری نداشته باش و ما اداره میکنیم. خب منافقین هم میخواستند همین کار را کنند. یک کارهای ابتکاری تا رهبری انقلاب را دست خودشان بگیرند و جوانها را با خودشان همراه کنند. ولی خب مردم واقعا حمایت نکردند، چون به اینها اعتماد نداشتند.
یادم هست در پارک چیتگر، شبانه رفتیم، حفاظتشده هم رفتیم و من جزء نفرات آخر بودم. مدام پشتسرم را نگاه میکردم که کسی ما را تعقیب میکند یا نه، این نگرانیها را هم داشتیم؛ نه از جان خودمان، اینکه مبادا اتفاقی بیفتد و این حرکت مخدوش شود. آن شب رزم شبانه خیلی جدیای بود. شهید ورامینی به بچهها آموزش چریکی میداد، چون این احتمال را میدادیم که بعد از حمله طبس، مجدد بخواهد حرکتی صورت گیرد. بعد ما را پادگان سعدآباد بردند. خیلی تمرینات سنگینی بود. یعنی شما فکر کنید که برف آمده بود و زمین یخ زده بود، روی یخها برف نشسته بود. ما با تجهیزات باید روی این برفها میدویدیم، حرکت میکردیم و خیز سه ثانیه و پنج ثانیه میرفتیم. یکی از سختترین تمرینهایی که به ما دادند، این بود که ما باید با تجهیزات سوار کامیون درحال حرکت میشدیم. کار سختی بود. بعد از کامیون درحال حرکت پایین میپریدیم.
موضع آیتالله خامنهای نسبت به اتفاق لانه چه بود؟
آقا میآمدند سر میزدند و حرکت را قبول داشتند. زمان اشغال، ایشان حج بودند ولی بعد از اینکه تشریف آوردند یک روز آمدند لانه و با گروگانها دیدار داشتند. خیلی قشنگ صحبت کردند. دیدار دیگری هم بود که خود من با ایشان صحبت کردم. بعد از اینکه بازدید کردند یک صندلی گذاشتند و صحبت کردند. من آمدم جلو با ایشان راجع به سازمان نصر افغانستان _ که ازجمله نهضتهای آزادیبخش بود_ صحبت کردم؛ چراکه آنها امکانات میخواستند و نیاز به کمک داشتند. نهایتا آن روز که آقا آمدند از فرصت استفاده کردم. برای ایشان هم این نهضتها اهمیت داشت و حتی افراد و چهرههای این نهضت را میشناختند.
آن زمان حزب جمهوری اسلامی را خیلی تخریب میکردند. یادم هست اینها یک راهپیمایی جلوی لانه داشتند اما یک تعداد محدودی آمدند گفتند برای چه اینها اینجا آمدند؟
این هماهنگی انجام شده بود. ولی اعتراض شد که برای چی اجازه دادید؟ انگار خیلی دوست نداشتند حزب جمهوری هم مطرح شود.
این درحالی بود که حرکت عمومی لانه در انحصار هیچکس نبود. واقعا این حرکت، حرکت دانشجویی بود. بچههایی که بودند به ولایت فقیه اعتقاد داشتند.
اگر فکر میکنید نکتهای باقی مانده که گفته نشده، بفرمایید.
نکتهای که مهم است اینکه امروز دانشجویان باید عین دانشجویان سال ۵۸، آن آتش بهاختیاری و ابتکار عمل را به دست بگیرند. آمریکا امروز نسبت به سال ۵۸ زخمیتر است. آمریکا امروز رسیده به اینکه انقلاب اسلامی بهعنوان یک مدل و الگو مورد توجه دنیای امروز قرار گرفته و نهتنها در منطقه، بلکه مخاطبان جدیدی در کل دنیا پیدا کرده است.
خب این را امروز دانشجویان ما باید بدانند، اگر این حرکت، این انقلاب و دستاوردهای عظیمی که تا بهحال داشته است، بخواهد محفوظ بماند تنها راهش این است که بصیرتافزایی شود، یعنی دشمنشناسی اگر صورت نگیرد، کمکم جای انقلابیون را کسانی میگیرند که اعتقادی به این انقلاب ندارند ولی با لباس انقلابی و با لباس طرفداران نظام و انقلاب میآیند جاخوش میکنند و ریشه این انقلاب را میپوسانند. و این دارد اتفاق میافتد. کسانی که مشیشان لیبرالی است، اصلا اعتقادی به مبانی انقلاب ندارند. ما میگوییم استقلال، میگوید چه استقلالی، ما باید با نظام بینالملل ببندیم! اگر قرار بود ببندیم، پس چرا انقلاب کردیم، پس چرا این انقلاب امتحانش را خوب پس داد و نشان داد که میتواند سرپا بایستد. ما میتوانیم. شعار «ما میتوانیم» را امروز یک عده میخواهند بگویند ما نمیتوانیم. و این خیانت بسیار بزرگی است. اگر امروز چهره آمریکا را بزک بکنند و بگویند آمریکا، آمریکای قبلی نیست؛ این دارد خیانت میکند. ما اگر بخواهیم گرگ را با لباس میش به مردم بشناسانیم و به جامعه دانشگاهی، دانشجویان و دانشآموزان و جوانانمان بخواهیم جا بزنیم و او را اینگونه معرفی کنیم، خیانت بسیار بزرگی کردهایم.
منبع: فرهیختگان