آرزوی سید مصطفی موسوی  نابودی داعش بود

حیف است هفته بسیج باشد و از شهدای قهرمان مدافع حرم ننویسیم به ویژه اینکه در روزهای نابودی داعش قرار داریم و همه مسئولان و مردم این پیروزی را به یکدیگر تبریک می گویند و یادمان نرود که اگر شهدا و جانبازان مدافع حرم نبودند این پیروزی به دست نمی آمد . شهید سید مصطفی موسوی جوانترین شهید مدافع حرم از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی یکی از شهدای بسیجی بود که جان خود را دورتر از مرزهای ایران برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) اهدا کرد تا دشمن نتواند به مرزهای ما وارد شود.

اکرم جدیدی ممتاز- ایسکانیوز ،درخت سبز آزادی و آرامش در کشور عزیزمان مدیون خون جوانانی است که با گذشتن از آرزوهای خودآبیاری شده است. درختی که به برکت پاکی خون آنها ریشه ای عمیق در خاک ایران دارد و سایه این درخت همیشه بر سر ایران و ایرانی خواهد بود.

در هفته بزرگداشت بسیج جادارد یادی کنیم از شهیدانی که برای اسلام فراتر از مرزهای ایران جانفشانی کردندشهیدانی که نه از زندگی دنیا بهره ای داشتند و نه حتی به دنبال چشم اندازی از آینده دنیایی بودند آنها با خدا معامله کردند و از مرز زمینی گذشتند.

سید مصطفی عاشق شهادت بود

زینت‌سادات موسوی ،مادر جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی در موردآرزوهای پسرش می گوید:پدران و مادران به امید روزی که گرمی دست نوه هایشان روزهای پیری را آسان کند به تماشای رشد و بالندگی بچه هایشان می نشینند و دل در گرو روزهای دامادی و تشکیل دادن خانواده دارند اما دل سپردن به معبودی که بهایش چشم پوشی از همه این امیال است کارآسانی نیست و سید مصطفی عاشق شده بود و این عاشقی بی تابش کرده بود.

مادرشهید می گوید: پسرم متولد 74/8/18 بودو در اولین روز ماه صفر 94/8/21 در حلب به شهادت رسید او پسری خندان و صبور و مهربان و دست و دلباز و با غیرت بود مصطفی به مسایل اعتقادی بسیار پایبند بود و با وجود گرمای تابستان همیشه روزه هایش را می گرفت.

مادر شهید ادامه می دهد: دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت. امسال در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد.در دانشگاه آزاد واحد تهران غرب ثبت‌نام کرد. می‌خواست زمان برگشت از سوریه به تحصیل ادامه دهد که شهید شد.

وی با اشاره به اینکه از سال 90 زمزمه های رفتن به سوریه و پیوستن به گروه مدافعین حرم را می کرد می گوید: در سال 92 با دیدن فیلم شهید بابایی بسیار بی تاب تر شد و به فکر پرواز افتاد او سعی کرد با ورود به حرفه خلبانی پا در جای شهید دوران و شهید بابایی بگذارد مصطفی مدتی برای آموزش خلبانی رفت.اما موفق نشد او می گفت : ناراحت نیستم که چرا خلبان نشدم از این ناراحتم که میخواستم با هواپیمای پر از مهمات به قلب اسرائیل و تلاویو این غده سرطانی بزنم و آنها را نابود کنم.

مادر شهید ادامه می دهد: او با دقت به اخبار شبکه ها در خصوص داعش گوش می داد ومی گفت دلم میخواهد تمام وجودم از کلمات رهبر پر شود و با جانم عجین شود.

مادر راضی شو بروم

زینت سادات موسوی با اشاره به اینکه من خبر نداشتم که قصد رفتن به سوریه را کرده می گوید: یک روز گفت مامان میدونی حضرت آقا در مورد مدافعین حرم چی گفته؟شهدای مدافع حرم جزء اولیاالله هستندزمانی که در کنار شما هستند اونها را نمی شناسید، وقتی به شهادت می رسند آنها را میشناسید و میفهمید که با چه کسی زندگی کردید می گفت مامان یعنی میشه من هم شهید بشم تا شما حسرت بخوری که با کی زندگی کردی ؟

می گفت: مامان راضی به رفتنم بشو تا خدا هم راضی بشه.ازش پرسیدم از کجا میدونی که من راضی نیستم؟ گفت چون هرجا که میرم کارم درست نمیشه ،تو راضی نیستی که خدا هم راضی نمیشه پسرم با با التماس می گفت: از من دل بکن بخاطر رضای خدا تا به معرفت واقعی دست پیدا کنی.

مادر شهید به خبرنگار ایسکانیوز می گوید: در مقابل اصرار پسرم گفتم من نمیتونم از تو دست بکشم تو تنها پسر من هستی اما مرتب می گفت اگر راضی به رفتن من نشی باید جواب حضرت زهرا (س)را خودت بدی...

سید مصطفی انگار دل از هر کس و هر چیز دنیایی بریده بود می گف مادر آرامش داشته باش،من نقشه ها برای داعش دارم.اگر راضی به رفتن من بشی بهشتی برایت می سازم که در خواب هم ندیده باشی.

به این سفر دعوت شده بود

یک شب که تا اذان صبح بیرون بود به پدرش گفت: سردار سلیمانی گفته یک عملیات عظیم در پیش داریم و شاید برگشتی نباشد اگر کسی مشکلی دارد نیاید.

مادر مصطفی با بیان این مطلب ادامه می دهد :فرماندهان تصیمیم گرفته بودند به دو دلیل مصطفی را با خود نبرند اول اینکه او سن کمی داشت و دوم اینکه تنها پسر خانواده بود برای همین از مصطفی رضایت نامه خواستند اما من با امضای آن مخالفت کردم و او برای آرام کردن من رضایت نامه را پاره کرد تا من آرام شوم اما رضایت نامه دیگری در جیبش داشت که با جلب رضایت پدر و به دور از چشم من آن را امضا کرد پدرش به فرمانده سید مصطفی گفته بود : او عاشق شده و اگر شما او را به سوریه نبرید او از طریق عراق و کشورهای دیگر می رود و او به این سفر دعوت شده است.

وی می گوید: 5 شنبه که به خونه اومدخواست لباسهایش را بشویم گفت: صبح میخوام برم این اواخر صبر می کرد تا من نماز بخوانم بعد می نشست جای من و نماز می خواند و دعا می کرد اون روز در سجده رکعت دوم دلم لرزید صبر نکرد ،او در حیاط را محکم بست و بلند گفت: مامان من رفتم خداحافظ....

پیش خودم گفتم نکنه رفت سوریه...نکنه این دیدار آخره،در کوچه را باز کردم اما ندیدمش در دلم او را بخدا سپردم. خنده های او تنها تصویر دلخوشی های منه که به یاد می آورم.

خوش به سعادتشان که آسمانی شدند

بعد از 20 روز فهمیدم که رفته جبهه .... او 15 مهر به سوریه اعزام شده بود او با آگاهی و اشتیاق قدم در این راه گذاشت.به گفته فرماندهان شبکه الحاوی را آزاد می کنند و برای استراحت به مقر برمی گردند آنجا اعلام می کنند که العیث هم آزاد شده وبرای پاکسازی نهایی شما به العیث بروید نزدیک مغرب به العیث می رسند با فاصله کمی از فرماندهان در حال پیشروی بودند که 4 نفر از افراد داعش متوجه می شوند که اینها ایرانی هستند.سیدمصطفی به همراه شهیدمسعود عسگری ،محمد رضا دهقان و شهید احمد اسماعیلی که از دوستان قدیمی هم بودند با توپ 23 داعشی ها به شهادت می رسند.خوش به سعادتشان که آسمانی شدند.

705

کد خبر: 874953

وب گردی

وب گردی