دامنه رویاپردازی‌ام فراتر از جهان واقعی نیست/دنیای پر رمز و راز اُتیسم در یک کتاب

نویسنده رُمان «16 آگوست» گفت: در این کتاب تعریف تازه ای از وطن از نگاه مادری که آرزوهایش را گم کرده روایت می شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، «متولد ١٦آگوست» درباره رویاهای زنگ زده آدم ها و آرزوهای حسرت بارشان است. آدم هایی که یک جایی از زندگی متوجه می شوند که تنها در تعارف و رودربایستی با مفاهیمی چون مادرانگی، عشق، زندگی و وطن هستند. آدم های این کتاب در یک دنیای مه گرفته همچون جزیره ای درگیر، عشق، درماندگی، هراس از مرگ و تنهایی هستند.

این کتاب پنجمین کار «سپیده محمدیان» رُمان نویس خوش آتیه کشور است که چندی پیش توسط نشر روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسیده است. این اثر در فضای متفاوت تری از کارهای قبلی وی، به مسئله ای پرداخته است که کمتر بدان تا به امروز در ادبیات داستانی ما پرداخته شده است.

بیماری اُتیسم و نحوه برخورد با آن به عنوان یکی از مباحث اجتماعی و روانپزشکی است که دست مایه یک اثر درام و مملو از تصاویر عاشقانه شده است. شخصیت های این داستان در برابر دنیای پر از رمز و راز اُتیسم قرار گرفته اند. تلاش نویسنده به عنوان کسی که دانش آموخته جامعه شناسی است در پرداختن به زوایای پنهان این بیماری با هنرنمایی در بکارگیری واژگان، ستودنی است.

به بهانه چاپ این اثر گفت وگویی با سپیده محمدیان نویسنده این اثر انجام داده ایم که در ادامه آنرا می خوانید:

**این بار شما روی موضوعی دست گذاشته اید که به گفته کارشناسان نوعی درد روحی برای خانواده بیماران است،چه شد که اُتیسم تبدیل به دغدغه نوشتن شما شد؟ مادرم روان شناس است و به واسطه او با زندگی و شرایط روحی مادرانی که فرزند اُتیسم داشتند آشنا شدم .اُتیسم و سایه سنگین این اختلال و حواشی مربوط به نگه داری و هزینه ها و آموزش و...به زندگی این مادران سایه انداخته و نمی گذارد حیات فردی خود آنها به چشم بیایند.همین در سایه ماندن این زنان بود که توجه من را جلب کرد.

**برای نوشتن این رُمان شما سفری به کشورهای دیگر هم داشتید و این بیماری را از دریچه ذهن یک دانای کل در زوایای داستان بازگو کردید،این تلاقی اُتیسم و شخصیت قهرمان زن ایرانی داستان آن هم در کشوری غریبه چه تفاوت مفهومی را می خواهد بازگو کند؟ آنچه بیشتر بر آن تاکید داشتم شرایط ناکافی حمایت دولت در فراهم آوردن امکانات نگه داری، آموزش و...در خصوص این بچه ها و خانواده ها بود البته امروز با تلاش های شبانه روزی انجمن های فعال وضعیت کمی بهتر شده است.مادری در آن سوی دنیا در جزیره ای نامعلوم و مه گرفته گرفتار اندوه درگیربودن کودکش با اُتیسم است و در عین حال جایی محکم و مطمئن برای بازگشت ندارد.



**خلاقیتی که شما در داستان از آن استفاده کردید،انطباق اُتیسم به عنوان یک موضوع روانپزشکی با سفر به عنوان چالش این روزهای جوانان ایرانی است .سه گانه (اوتیسم،عشق مادرانه و سفر) بغض و سرگشتگی کاراکتر اصلی در ماندن در غربت یا بازگشت به وطن، سیر فلسفی را از زاویه دید شما به مخاطب ارائه می کند، این تشتت ذهن زن از چه چیزی نشات می گرفت؟ متولد ١٦اگوست نوعی نگاه جهان وطنی است. شخصیت زن داستان جای به خصوصی را صرفا چون در آنجا به دنیا آمده سرزمین خود نمی داند، بلکه جایی را وطن می داند که زندگی او، آرزوهای او و آدم های زندگیش را در برگرفته است. مشکل اینجاست که این زن آدم های زندگی و آرزوهایش را گم کرده و به طبع احساس می کند به هیچ کجا تعلق ندارد.

**دشواری زندگی با یک کودک اُتیسم شاید هنوز برای بسیاری از مردم روشن نباشد،به عنوان کسی که مدتی کودکان اُتیسم را از نزدیک مطالعه کرده اید و برای داستانتان از آن ها الهام گرفته اید،می توانید از دنیای تصور شده این کودکان برایمان بگویید؟ آنچه می خواستم متولد ١٦اگوست انجام دهد آشنایی هرچند کوچکی با زندگی مادران اُتیسم بود اما به مخاطبین توصیه می کنم برای یک شناخت علمی و دقیق از این بیماری، شبکه های اجتماعی انجمن اُتیسم ایران را دنبال کنند که با تمام توان در آگاهی بخشی به جامعه می کوشند.

**رمان پنجم شما حال و هوای تازه ای دارد . مفاهیم محوری داستان های شما همچون عشق و زن این بار در قالب دیگری از روایت داستانی جای گرفته اند و تبدیل به جنگندگی زنانه-مادرانه در دنیاییی، مردانه شده است، این تغییر در شخصیت سازی مربوط به مرحله دیگری از اندیشه شما است یا ضرورت موضوع شما را مجاب به این گونه شخصیت پردازی کرده است؟ در واقع شخصیت زن در میان فضای مردانه اطرافش تصمیم گرفت که زندگی اش را به دست بگیرد.در «روایت حوا و خوشه گندم» ، زن داستان به قیمت نابودی خودش هم شده در مقابل سنت و فضای پدرسالارانه زندگی اش ایستاد.اما در متولد ١٦اگوست دلدار مدت هاست حیاتش را از مردان زندگی جدا کرده و جای محدودی به آنها داده، اما این مردان زندگی او هستند که هنوز خیال می کنند قهرمانان جهان او به حساب می آیند.

**تصور می کنم نگاه شما به اوتیسم در متولد 16 آگوست از زاویه دید یک کنشگر اجتماعی است تا یک رمان نویس همچنین این کتاب تلنگری در مورد بازبینی عادات رفتاری آدم ها است که به راحتی از کنار برخی امور مهم رد می شوند،همینطور است؟ بسیار پیش آمده که تلاش کرده ام صرفا یک داستان نویس باشم اما به نظر می رسد آنچه واقعا هستیم را هیچ جور نمی شود سانسور و یا سرکوب کرد و ظاهرا نمی توانم این نگاه را بدون تعریف یک رسالت یا کارکرد برای داستانم شرح دهم، چنانچه در روایت حوا هم همینطور بود و بارها و بارها بازنویسی تا حدودی توانست داستان را از شکل مستندگونه که براساس یک پرونده واقعی از قتلهای ناموسی بود دور کند اما نمی توانم نسبت به خودمان به عنوان کنش گران اجتماعی این انتقاد را داشته باشم که چرا گاهی بی تفاوت به نظر می رسیم،چرا که حوزه های چالش های انسانی انقدر گسترده و عمیق هستند که نمی توانیم انتظار شناخت و به طبع همراهی و همدلی در همه حوزه ها را داشته باشیم، به طور مثال من فقط می توانم دست مخاطب را بگیرم و او را گاهی فقط به اندازه یک رمان با شکل های دیگری از زندگی آشنا کنم.

**به نظر شما موضوعی اجتماعی-روان پزشکی مانند بیماری اوتیسم چقدر قابلیت رویاپردازی در رمان با توجه به فنون رمان نویسی را دارد؟ این که دانش آموخته حقوق و جامعه شناسی هستم، به واسطه مادرم به عنوان روان شناس با نگرش های روانشناسی آشنایی پیدا کرده ام، اما تلاش می کنم هیچ کدام از این پیش آگاهی ها در نوشتن داستان تاثیری محدودکننده نداشته باشد، با این حال دامنه رویاپردازی من خیلی نمی تواند فراتر از جهان واقعی حرکت کند، البته در «متولد ۱۶ آگوست»، بخش هایی ازویژگی های بیماری در راستای قوت بخشیدن به وجوه داستانی رمان پررنگ تر شده است.

**مبحث «عشق» جزء گریزناپذیر رمان های شما است. نگاه شما به این مسئله سیر تکاملی و بعضا پیچیده ای را طی کرده است و از «داستان چهلم» تا «روایت هوا و خوشه گندم» یک حرکت پاندولی را طی کرده است می توانید این سیر فکری را بیان کنید؟ هرچند داستان های من خیلی خوشبینانه به نظرنمیرسد اما اعتقاد دارم در جایی از حیات بشری هستیم که تنها عشق می تواند نجات دهنده ما از این بی سامانی و سرگردانی در دنیایی باشد که هزاران گزینه به درد نخور در اختیار ما قرار می دهدو در نهایت ما باز هم دست خالی می مانیم. تنهایی،مرگ و عشق دغدغه های اصلی من در تمام نوشته هایم بوده اند که در متولد ۱۶ آگوست همه درداستانی واحد نمود پیدا می کنند، کم کم در تلاشم به شکل های متفاوت تری از عشق فکر کنم.

**چرا همواره زن کلید محوری داستان های شما است؟ شاید به دلیل شناخت بهتر من از جهان های زنانه تا به حال بیشتر بر زنان و مسایل آنان تمرکز کرده ام،اما فکر می کنم در این بین خیلی هم از مردان داستان هایم غافل نمانده ام، مرتضی و سالارمحمددر روایت حوا و خوشه گندم یا حمید در متولد ۱۶آگوست به اندازه زنان داستان برای من اهمیت دارند و شاید بخش دیگری هم به همان مسئله عشق برمیگردد، عشقی که بناست جهان را نجات دهد و باید بپذیریم چرخ دنده های این حرکت را اغلب جسارت و قدرت زنان در دوست داشتن به حرکت در می آورند.

**کار جدیدی در دست دارید؟بله، اتفاقا شخصیت اصلی این داستان یک مرداست، مردی که بیشتر در کودکیش سیر می کند و یک شکاف عمیق شخصیتی میان او به عنوان یک مرد 50 ساله و یک کودک 12 ساله است.

502

کد خبر: 896694

وب گردی

وب گردی