چرا شاه رفت؟

شاه دوبار از کشور فرار کرد. یکبار ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ و بار دیگر ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷. دفعه اول با کودتا به کشور برگشت و بار دوم برای همیشه از ایران رفت. اما اینکه چرا  شاه دوبار از کشور گریخت؟! سوالی است که باید به نسل جوان پاسخ داد.

من در بخش های مختلف کتاب آینده پژوهی انقلاب اسلامی ؛ بیم ها و امیدها به صورت مبسوط این مسئله را بازشناسی کردم اما در اینجا پنج عامل را به صورت خلاصه ذکر می کنم که امیدوارم راهگشا باشد.

1⃣ وابستگی پهلوی: پهلوی اول با وابستگی به انگلیس و پهلوی دوم با وابستگی به آمریکایی ها در قدرت قرار گرفت. این وابستگی از یکسو توان حکومت را برای اصلاحات اساسی تضعیف کرده بود و از سوی دیگر باعث نارضایتی مردم شده بود. تا جایی که فرح دیبا همسر شاه مخلوع ایران در خصوص این دخالت ها معتقد است: دخالت آمریکا در امور داخلی ایران به اندازه ای رسیده بود که دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی دادند، مثلا ژنرال رابرت هایزر مدتها بود به ایران آمده و فعالیت می کرد در حالی که ما اصلا اطلاع نداشتیم.

2⃣ قدرت غیرمردمی: شاه به هرچیز و هرکسی به غیر از مردم اتکا داشت. خارجی ها، ارتش و زور، نیروهای امنیتی و ساواک و حتی گروه های سرکوب گر و لُمپن . از قضا هنگام قیام سراسری مردم، هیچکدام از این عوامل نتوانست کاری از پیش ببرد. اردشیر زاهدی در کتاب «۲۵ سال در کنار پادشاه» نوشته: آقای پاکروان رئیس اسبق ساواک به من اطلاع داد که شاه می‌خواهد مملکت را ترک کند. او با اصرار از من می‌خواست تا شاه را تشویق به ماندن در ایران کنم و می‌گفت اگر شاه برود ارتش ماجرای ۲۸ مرداد ۳۲ را تکرار نخواهد کرد. من این مطلب را به شاه گفتم و او گفت: «ارتش! ارتش ممکن نیست به من خیانت کند!»

3⃣ مبارزه با مظاهر فرهنگی و دینی: پهلوی به اشتباه دست به مبارزه با فرهنگ دینی و اسلامی مردم زد. وی مدعی بود که مردم ایران بدون فشار در حال دین گریزی هستند. با اینکه برخی از اندیشمندان و متفکران و نزدیکان دربار هشدار داده بودند که تحرکات مذهبی در حال افزایش است و مردم دینمدارتر از گذشته هستند. آنچه در کتاب «صدایی که شنیده نشد» آمده بخشی از همین بی توجهی به نخبگان و مبارزه غلط با مظاهر فرهنگی و دینی می باشد. پیشتر درباره این کتاب در همین کانال مطالبی را نوشتم.

4⃣ تغییرات اجتماعی و سیاسی: طبقات سنّتی در این دوره رو به افول نهادند و قشرهای جدید اجتماعی با تکیه بر جنبه‌های مختلف تجدّد وارد صحنه شدند. زندگی سیاسی و فرهنگی بر پایه دیدگاه‌های غیر سنّتی بنیان گذاشته شد و روند اصلی زندگی فرهنگی این قشرها متمایل به تجدّد خواهیِ سکولار گردید تا آنجا که واکنش پیکره‌ی اصلی جامعه را برانگیخت؛ بومی گرایی، به ویژه با تأکید بر ارزش‌های دینی، بارزترین وجهه‌ی این واکنش بود. از سوی دیگر فقر فراگیر، فشار به طبقات اجتماعی، انسداد سیاسی و عدم چرخش نخبگان در ساختارهای سازمانی، جا به جایی شتابان مشاغل از سنتی به صنعتی و عدم تطابق وضعیت تبلیغی با زندگی عادی مردم باعث شد مشکلات ادامه یافته و شاه توان مقابله با آن را از کف بدهد و نهایتا فرار را بر قرار ترجیح داد.

5⃣ فشار و سرکوب: در دوران پهلوی گاه به واسطه فشارهای بین‌المللی، شاه و برخی از نخست‌وزیران سخن از آزادی و دموکراسی سر می‌دادند اما به صورت مستمر سرکوبهای شدیدی علیه معترضین از سوی عاملین حکومت انجام می‌شد. ساواک به عنوان مرکز کنترل تمامی سرکوبها، چنان ساختاری طرح کرده بود که از تمامی نهادهای موجود در ایران برای حفظ حکومت پهلوی استفاده می‌کرد و در نهایت همین فشارهاو سرکوب ها مردم را برای براندازی شاهنشاهی مصمم تر کرد و شاه نیز نتوانست در برابر این سیل عظیم مردمی مقاومت کند و کشور را برعکس آنچه که اعلام کرد نه برای مداوا و درمان، بلکه به مقصد نامعلومی ترک کرد. هرجا که ایران نباشد!

کد خبر: 897862

وب گردی

وب گردی