به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، مفیستو نسخهای دیگر از فاوست، شخصیت اصلی یک افسانه مشهور آلمانی است. شاید در تاریخ، مهمترین نسخه و اقتباس از این شخصیت را گوته انجام داده باشد. فاوست گوته اخلاقیات مسیحی نسخه اولیه را پیچیده میکند. داستان نمایشی گوته ترکیبیست از نمایشنامه و شعر و لحن حماسی دارد. ارجاعاتی به فلسفه، ادبیات و شعر مسیحی قرون وسطایی، رومی شرقی و یونانی در این اثر جمع شدهاند.
ترکیب و پالایش این اثر ۶۰ سال از عمر گوته را، هرچند نه ممتدد و مداوم، به خود مشغول داشت. نسخه نهایی بعد از مرگ او منتشر شد و یکی از آثار بزرگ ادبیات آلمانی شناخته میشود.
دکتر فاوست انسانی موفق با تحصیلات دانشگاهی ولی ناراضی از زندگی است که برای دستیابی به کامروایی و خوشبختی و شهرت روحش را به شیطان میفروشد. معامله با شیطان محور فیلمها، داستانها و نمایشنامههای بسیاری قرار گرفته است که مفیستو نوشته کلاوس مان نیز یکی از آنها است.
او رمان مفیستو را در سال ۱۹۳۶ و درست پیش از جنگ جهانی دوم و در آمستردام منتشر کرد. این رمان با الهام از داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس شیطان در افسانههای آلمانی و در اعتراض به سیاستهای حزب نازی نوشته شده است. کلاوس مان در این کتاب ماجرای بازیگر تئاتری را روایت میکند که برای پیشرفت شغلیاش با شیطان یا همان دولت نازیها پیمان میبندد. شاید مفیستو استعاریترین و درعینحال واقعیترین کتابی باشد که در نقد وضعیت جامعهی فرهنگی آلمان در دوران حکومت هیتلر نگاشته شده است و شاید درست به همین دلیل تا سال ۱۹۸۱ نتوانست در آلمان منتشر شود.
بعدتر آرین منوشکین بر اساس رمان کلاوس مان نمایشنامهای به همین نام می نویسد که توسط دکتر مسعود دلخواه در ایران به روی صحنه می رود. نمایشی کلاسیک و سیاسی، تاریخی که به رغم زمان طولانی آن (بیش از سه ساعت) مخاطب را محسور خود می کند. نمایش مفیستوی دکتر دلخواه یک تئاتر واقعی و همه جانبه است که در آن از همه ظرفیت های یک نمایش خوب استفاده شده است. از طراحی صحنه و لباس بازیگران بگیرید تا موسیقی که روشن است زحمت زیادی برای آن کشیده شده است.
ویژگی بارز نمایش مفیستو اجرای پرانرژی و فیزیکال بازیگران است که مانع از ریتم افتادن نمایش می شود. بازیهای که حاصل کار جمعی گروهی جوان و با انگیزه است که در کنار دانش و جدیت دکتر دلخواه حاصل درخشانی را در پی داشته است. استفاده درست از نور و تاریکی برای کامل کردن حس موقعیت و التهاب شخصیت های نمایش از نمونه های کمیاب تئاتر ایران است. نور و همین طور موسیقی در این نمایش در خدمت کامل کردن فضای واقعی/وهمی حاکم بر نمایش عمل می کنند. گردش نورها و سایه ها و قطعات موسیقی با تم «تونال» و «آتونال» و البته استفاده از افکت های مختلف، نور و موسیقی را به فضای نمایش نزدیک می کند.
مفیسوی این نمایش، یعنی هنریک هافمن، بازیگر تئاتر در آلمان دوره نازی برای پیشرفت و شهرت روحش را به شیطان به حزب نازی می فروشد. آیا او پیروز و خرسند است یا دوستانش که شکنجه می شوند و می میرند؟ در این بین ما کدام سو ایستاده ایم؟ ما بیشتر به هنریک هافمن تمایل داریم یا رفیقش اُتو؟ نه، این معامله ای نیست که در آن رستگاری و نجاتی برای مفیستو، برای هنریک هافمن باشد. او دچار کابوس می شود و ترس و رنج دست از سرش بر نمی دارد. او در ظاهر موفق است اما در باطن هراس خیانتی که به دوستانش کرده آرامش را از زندگی او گرفته است.
جان مایه نمایش مفیستو گویی مسأله ای ابدی است که در آثار هنرمندان بزرگی به آن پرداخته شده است؛ گرایش به شر و تمایل به شیطان درون. اگر به رمان های داستایوسکی رجوع کنیم یا به فیلم های آلفرد هیچکاک می بینیم که همین مسأله برقرار است. دیمیتری رمان برادران کارامازوف را به یاد بیاوریم که وسوسه کشتن پدر و تصاحب عشق مشترک شان را دارد. گویی حق با هیچکاک است که همه ما تلفیقی از خیر و شر هستیم و خوشبخت کسی که در این نبرد و تنش دائمی بین نیروهای خیر و شر درون خود مغلوب وسوسه های نیمه تاریک خویش نشود.
مفیستوی دکتر مسعود دلخواه از هر منظر یک نمایش ایدهآل است. همه چیز به خوبی پرداخته شده است و جزئیات در خدمت شکل دادن به کلیتی واحد درست عمل کرده اند. مفیستو نمایشی است کلاسیک و مملو از لحظات کمیک و البته تراژیک. پر از عشق، مرگ، جنون، مقاومت و مبارزه. در این روزگار تکنیک زده و ملال آور لذت سهیم بودن در چنین تجربه هایی غنیمتی است گرانبها. گوستاو فلوبر گفته بود «ادبیات عیشی مدام است». ما نیز بدون هیچ تعارف و اغماضی می توانیم بگوییم تماشای مفیستو عیشی مدام است. پس آن را ارج بگذاریم و هماره به تماشایش بنشینیم.
از: حسین نوری
500