شب پیروزی انقلاب  با تیر به چشم چپش زدند/ عشق ما را لایق خود کرده بود

تعارف که نداریم پس از پیروزی انقلاب  و باشروع  حمله عراق به کشور و جنگ نابرابر سرمان به جنگ گرم شد و با گذشت سال ها از پایان  جنگ هم  از جوانان عزیزی  که جانشان را در راه دفاع از کشور گذاشتند نوشتیم و از جوانانی  که در ایام پیروزی انقلاب به شهادت رسیدند غافل شدیم .

زهره حاحیان- ایسکانیوز: 40سال اصلا زمان کمی نیست فقط 10 سال از نیم قرن کم دارد ، 40سال یعنی 480 ماه ، یعنی 1920 هفته ، یعنی 14 هزار و 600 روز و این عددها نشان می دهد که 40 سال از زمانی که اراده مردم به تغییر رژیم و استقرار جمهوری اسلامی گذشته و پیروزی انقلاب در 22 بهمن 40 ساله شده است.

جوان های آن روز ها گاهی تا صبح در کوچه و خیابان ها نگهبانی می دادند،گاه با مراجعه به درب خانه ها ارزاق و مواد خوراکی را با "دفترچه اقتصادی" توزیع می کردند و گاهی در صف های طولانی شعبه های نفت می ایستادند و گالن های 20 لیتری نفت را به در خانه همسایگانی که توان ایستادن در صف نداشتند می بردند و در نهایت با اعزام داوطلبانه در مقابل دشمن در جنگ تحمیلی حماسه ها آفریدند .

شب پیروزی انقلاب با تیر به چشم چپش زدند

هنوز هم، 22 بهمن ماه که برسد برای پدر مراسم می گیرند و با دادن احسان و قران خوانی یادش را گرامی می دارند. 40سال زمان کمی نیست اما همسر و فرزندان " حسین علی عابدینی" که از اولین شهدای انقلاب بود را به یاد دارند هنوز هم مادر ازخاطرات پدر برای مریم و منصوره می گوید و همسایگان قدیمی از شهیدی یاد می کنند که روز پیروزی انقلاب سال 57 به شهادت رسید.

"معصومه باقری حسین آبادی" با اشاره به سبک زندگی در گذشته می گوید: آن روزها زندگی بسیار ساده و بدون تجملات بود در یک اتاق زندگی ها شروع می شد و با کمترین وسایل و امکانات ادامه پیدا می کرد زندگی من و حسین هم به همین سادگی شروع شد و ادامه داشت تا خبرهایی از پاریس و اطلاعیه هایی از امام خمینی می‌رسید وحسین مانند بعضی از جوانان مسئولیت توزیع اطلاعیه ها و رساله آقا را بر عهده داشت .

او درباره روز شهادت حسین می گوید:«روز 21 بهمن سال 57 بود پیروزی انقلاب درهمه جای شهرحس می شد اما هنوز پادگان ها سقوط نکرده بود حسین به خانه آمد پلاکاردی با مضمون پیروزی انقلاب نردیک است نوشت و از خانه بیرون رفت من مریم 2 ساله و منصوره 8 ماهه را برداشتم و به حمام بردم آن روزها در خانه ها حمام وجود نداشت و باید مسافت زیادی را برای استفاده از حمام های عمومی یا حمام های خصوصی که به "نمره"معروف بود طی می کردیم آن روز اصلا حالم خوش نبود بچه ها بیقراری می‌کردند و من بی‌تابی . دلیلش را هم نمی دانستم به خانه که برگشتیم همسایه ها گفتند انگار حسین آقا مجروح شده گفتند حسین آقا خواسته تا بچه هایش را ببیند به سرعت خودمان را به باغشاه رساندیم او را به بیمارستان برده بودند تیر به چشم چپش خورده بود بچه ها را بغل گرفت و بوسید آرام آرام با ما حرف می زد و سفارش بچه ها را می کرد ساعت 12 شب بود که گفتند تمام کرده است .فردای آن روز که روز پیروزی انقلاب بود پیکرش روی دوش مردم به شکل باشکوهی تشییع ودر گلزار شهدای یافت آباد دفن شد.»

همسر شهید اما از بنیاد شهید ، شهرداری و دیگر ارگان ها گله مند است و می گوید: در 40 سالی که از شهادت همسرم می گذرد به اندازه تعداد انگشتان یک دست هم به ما سر نزده اند از سه سال پیش هم با آمدن بهمن ماه خبر می دهند که در دهه فجر به دیدنمان می آیند؛ اما بهمن تمام می شود و خبری از مسئولان نمی شود.

از گل پسرم بگویم؟

در ایام پیروزی انقلاب قصه ترورها با شدت و قدرت ادامه داشت و هر از گاهی خبر شهادت جوانان فعال در مساجد و پایگاه های مساجد و یا فرمانده هان بسیج به گوش می رسید.

یکی از شهیدانی که در جریان ترور به شهادت رسید مناف کوه زارع تنها پسر خانواده بود که بعد از مرگ پدر تنها نان آور خانه بود و به دست منافقان به شهادت رسید.

روزی که خبر ترور سه پاسدار زیر پل حسینی پخش شد و کوچه و خیابان ها قیامت شد .آن روز «شرف نساء کوه زارع » فکرش را هم نمی کرد که یکی از آن سه نفر تنها پسرش باشد و یکی دیگر که مجروح شد بعدها دامادش شود .

مادر شهید مناف کوه زارع با لهجه ای غلیظ حرف می زند و گاهی مجبور می شویم برای فهمیدن بهتر حرف هایش خواهش کنیم که دوباره تکرار کند .

داغ فرزند خیلی سخت است حتی اگر سال ها از مرگ فرزند بگذرد .این را می گوید و بلند بلند گریه می کند .

مناف 18 ساله بود و سال آخر دبیرستان که شهید شد .شرف نساء این را می گوید و برمی گردد به روزی که مناف رفته بود تا امتحان تجدیدی بدهد اما هرگز برنگشت .

او می گوید : از درس زبان تجدید شده بود و آن روز می رفت تا امتحان بدهد که زیر پل حسینی در خیابان زرند توسط چند نفر ترور شد و اصلا تصور هم نمی کردم که روزی پسر من که آزاری برای کسی نداشت و فقط عضو بسیج مدرسه و مسجد بود را بکشند .

مادر شهید به نحوه خبر دار شدن از شهادت فرزندش می گوید :خبر پیچید که سه نفر از پاسداران را زیر پل حسینی کشته اند. همسایه ها این خبر را به هم می دادند من در دلم گفتم خدا به داد دل مادر آنها برسد و نمی دانستم که یکی از همان مادران خودم هستم.

شرف نساء مانند بسیاری از مادران سرزمین من طاقت دیدن دیر کردن تنها پسرش را نداشت این را همه اهالی محله حسینی آن روز که او تا صبح خیابان ها و کوچه های محله را می گشت فهمیدند و جرات نداشتند که بگویند شرف نساء آرام بگیر و دیگر دنبالش نگرد یکی از همان سه پاسدار همان "مناف" توست.

نامگذاری خیابان ها و کوچه ها به نام شهدا

بیشتر خیابان ها و کوچه های تهران به نام شهدا مزین شده است اما هنوز خانواده هایی هستند که نام فرزندشان بر کوچه یاخیابانی نقش نبسته است. پروسه چگونگی نامگذاری خیابان ها را از "یوسف عباسی "مسئول امور ایثارگران شهرداری پرسیدیم.

او با اشاره به اینکه تعداد محدودی از خیابان ها و کوچه های محلات مزین به نام شهدا نیست می گوید:«اگر خانواده شهیدی درخواست نامگذاری کوچه یا خیابانی را به نام فرزندشان داشته باشند باید به بنیاد شهید مربوطه مراجعه و یک نامه کتبی مبنی برداشتن پرونده شهید در بنیاد گرفته و به روابط عمومی های شهرداری تحویل می دهند. اداره روابط عمومی شهرداری درخواست را به شورای شهر داده تا بررسی های لازم مبنی بر اینکه نام شهید روی خیابان یا کوچه ای دیگر ثبت نشده باشد و پس از موافقت به ما تحویل می دهد در مرحله بعدی ما با اداره زیبا سازی و اداره ترافیک هماهنگ می کنیم تا تابلویی با نام شهید مورد نظر در اول کوچه یا خیابان نصب شود و معمولا این پروسه 4 تا 5 ماه طول می کشد.

700

کد خبر: 903370

وب گردی

وب گردی