روایت وارونه شهر

«رهش» نام آخرین اثر امیرخانی است که با موضوع معماری شهری و شرایطی که به زندگی شهروندان تحمیل می‌کند.

رضا امیرخانی نویسنده صاحب سبک و پرطرفدار پس از چند سال رمان تازه‌ای برای دوستداران ادبیات به ارمغان آورد. برای آن‌ها که دلشان برای درویش مصطفی در «من او» تنگ شده بود آن‌ها که ارمیا را در «بیوتن» تا آمریکا همراهی کردند برای آن‌ها که هم پای قیدار و سید گلپا در کتاب «قیدار» بودند. او با کتاب رهش و ایجاد صف برای خرید و امضای کتابش در فضای فرهنگی و ادبیات شور حال تازه‌ای برپا کرد.

«رهش» نام آخرین اثر امیرخانی است که با موضوع معماری شهری و شرایطی که به زندگی شهروندان تحمیل می‌کند و تاثیرات آن بر زندگی مردم در بستر شهر تهران پرداخته است. داستان رهش در 9 فصل و قصه زوج جوانی به نام علا و لیا به همراه فرزندشان ایلیا است که مبتلا به بیماری تنفسی است در این شهر پر دود! علا پسری شهرستانی و لیا اصالتا تهرانی است و که با هم در دانشگاه هم رشته بودند و هر دو معماری می‌خواندند و با هم ازدواج کرده‌اند. زمان داستان زمان حال و مکانی که قصه در بستر آن روایت می‌شود شهر تهران است تهران مبتلا به هزار بلا از ساختمان های بی نظم با ظواهر و نماهایی ناهمگون و وارداتی تا آلودگی هوا و شلوغی بیش از حد و از بین رفتن محیط زیست مبتلا به بلایی به اسم انسان مدرن.

راوی داستان زن است و در هفت فصل لیا زن خانواده است که داستان را از زبان او می‌خوانیم، و دو فصل دیگر هم روایتی زنانه دارد. امیرخانی این جسارت را دارد که با نقاط ضعفش روبرو شود او با انتخاب راوی زن در داستان و فاصله گرفتن از زمان وقوع داستان هایش در قیدار و من او نقاط ضعف خود را به چالش می‌کشد و سعی در نشان دادن توانایی هایش می‌باشد.

ارمیا شخصیت آشنا در رمان های امیرخانی است که در این داستان هم حضور دارد، ارمیا در رهش جای درویش مصطفی در من او و سید گلپا در رمان قیدار را می‌گیرد. همان پیر و مرادی که در داستان جا نمی‌گیرد تا قهرمان اصلی باشد اما حضور پر رنگی دارد و کلیدی ترین جملات از زبان این شخصیت گفته می‌شود.

هر نویسنده ای از تجربیات زیستی خود در آثارش استفاده می کند، امیرخانی هم که تجربیات زیستی خاصی دارد. و در آثارش می توان رد پای‌های زیادی را از این تجربیات و علاقه‌ها دید. امیرخانی خلبان و پاراگلایدار سوار است و عاشق پرواز پس ارمیا با پالاگرایدر پرواز می‌کند. او عاشق جلال آل احمد است پس ارمیای رمانش هم باید عاشق جلال باشد. زندگی بیرون از شهر و سبک خاص ارمیا در داستان هم برمی‌گردد به مسافرت‌ها و فعالیت‌های او در شهرستان‌هایی مثل بشاگرد. می‌توان گفت ارمیای داستان‌های امیرخانی خود اوست که دارد رشد می‌کند و در داستان‌هایش حالا می‌تواند خودش راهنما باشد.

هر چند موضوع داستان رهش بدیع و نو است و می‌توان از مطالعه آن لذت برد و آن را برای مطالعه به دیگران معرفی کرد. ولی اگر بخواهیم امیرخانی را با خودش مقایسه کنیم این اثر عقب‌تر از آثار قبلی اوست، او انتظارات را از خودش بالا برده است و رهش انتظار مخاطبانش را برآورده نمی‌کند. داستان تاره از ابتدای فصل پنجم جان می‌گیرد اما باز هم معمولی پیش می‌رود تا اینکه ارمیا که در داستان اشاره می‌شود چهل سالگی را پشت سر گذاشته وارد داستان می‌شود و رمان رهش را نجات می‌دهد.

می‌گویند بهترین اثر هر نویسنده‌ای آن کتاب و اثری است که هنوز ننوشته است و امیرخانی با توجه به اینکه آثار خوب و تاثیرگذاری در ادبیات داستانی دارد اما خوب می‌داند که بهترین اثرش را هنوز خلق نکرده است.

حسن آقایان - خبرنگار

کد خبر: 907926

وب گردی

وب گردی