نمایش، تقلید زندگی است نه خودِ زندگی

فتوحات گلشیری به کارگردانی یوسف باپیری و دراماتورژ مجتبی کریمی کلاژی از دوازده داستان است که این روزها بر صحنه تئاتر خودنمایی می کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، هوشنگ گلشیری از نظر تکنیک، تربیت داستان‌نویس و ایجاد جریان‌های داستان‌نویسی معروف است. بنابراین عنوان نمایش این انتظار را در مخاطب ایجاد می‌کند که در فرم و نگاه یا به گلشیری برسد یا بتواند معرفی و تصویر درستی از این نویسنده داشته باشد.

در نگاهی ابتدایی طراحی صحنه و به‌خصوص طراحی لباس این گمان را در مخاطب ایجاد می‌کند که کارگردان قصد دارد که با نگاهی جامع به این داستان‌ها یک الگوی فرمی، داستانی، مضمونی، شخصیت‌پردازانه را در این داستان‌ها بیابد و آن‌ها را به صورت داستانی کامل و جداگانه ارائه بدهد اما نمایش به شکل یک داستان‌خوانی یا نمایشنامه‌خوانی از تکه‌های داستان اجرا می‌شود.

اگر کارگردان صرفا قصد داشت فرازهایی از این داستان‌ها را تکه تکه کند، پس چه لزومی داشت که لباس بازیگر‌ها به صورت ترکیبی از شخصیت‌های متفاوت به هم دوخته شود، یا بازیگر ترکیبی از لباس‌های مختلف شخصیت‌هایی را بپوشد که بازی می‌کند؟ مگر نمی‌شد با تغییر هر بخش، لباس هم تغییر کند؟ بنابراین دادن یک شمای ترکیبی از لباس‌ها این گمان را ایجاد می‌کند که نمایش به دنبال دادن یک داستان از دل این داستان‌ها است.

اگر کارگردان قصد دادن یک داستان یکپارچه را ندارد این فرم، در نهایت اجرایی گمراه‌کننده ایجاد کرده است. یا نمایش نتوانسته است در اجرا، یک شمای کلی از داستان‌های گلشیری و خودِ او به دست بدهد.

تکه‌های مختلف داستان‌ها بی‌آنکه به دنبال یافتن و معرفی فضاها و فرم‌های داستانی گلشیری باشد به دنبال هم اجرا می‌شوند. گذشته از اینکه داستانی یکدست را ارائه نمی‌دهد، حتا به دنبال ساختن مفصل بین داستان‌ها نیست و برآیند معنایی از کنار هم گذاشتن داستان‌ها به دست نمی‌آید. اجرای هر قطعه به طور منفرد هم جای کشف و درنتیجه لذت برای تماشاگر باقی نمی‌گذارد.

حرکت در نمایش دارای معنا است. نمایش تقلید زندگی است نه خودِ زندگی؛ برای همین هر حرکتی به طور استیلزاسیون‌شده‌ای طراحی می‌شود و دارای معناست. حتا اگر بازیگر نخواهد، هر حرکت او روی صحنه معنا می‌یابد و باید در خدمت نمایش و اجرا باشد، در غیر این صورت می‌تواند تماشاگر را گیج، گمراه یا خسته بکند.

کارگردان و بازیگر برای تکِ تکِ حرکاتشان برنامه، فرم و در نهایت کنش معناگرایانه در نظر می‌گیرند. در نمایش فتوحات گلشیری برخی حرکات بازی شده یا تکرار برخی دیالوگ‌ها نه فقط از معنای صحنه کم می‌کرد بلکه باعث تأثیر منفی بر روی تماشاگران شده بود.بطور مثال بازیگر وقتی بارها و بارها دور صحنه می‌چرخد باید در آن بافتِ نمایش، معنایی می‌یافت و چیزی از حالت شخصیت و یا فضایی از داستان را تعریف می‌کرد اما این اتفاق در اجرا نیفتاده است.

اگر تماشاگر با چشم بسته نمایش را دنبال می‌کرد چیزی از نمایش را از دست نمی‌داد. به دلیل درک‌ناشدگی متن و بلاتکلیفی کلاژ نهایی، اجرا فاقد کنش بیرونی مناسب بازیگر بود. در نهایت، نمایش نتوانست معنا و شمایی درخور از فضای داستانی هوشنگ گلشیری را برای مخاطب آشنا یا ناآشنا با او بسازد.

ساختار تک‌تکه‌ای نمایش هیچ جریان نمایشی‌ای را دنبال نمی‌کرد؛ نمی‌شود این نمایش را وابسته به جریان دادائیستی، اپیزودیک یا هیچ جریان دیگری دانست. آن‌قدر هم قوی نیست که بتواند جریانی ایجاد کند؛ بنابراین یک تماشاگر خسته، ناراحت و گیج از نمایش را بر جا گذاشت.

نویسنده: فاطمه فلاح

کد خبر: 915150

وب گردی

وب گردی