چگونه دو قهرمان از دو گونه‌ی متفاوت داستانی به هم می‌پیوندد؟

نمایش «هملت و دن کیشوت» به کارگردانی تاجبخش فنائیان و نویسندگی زورایر خالاپیان نشان می دهد که چگونه دو قهرمان از دو گونه‌ی متفاوت داستانی در یک نمایش به هم می‌پیوندد؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، هملت، قهرمان یک تراژدی و دن کیشوت، قهرمان یک رمانس است که قصد هجو دوران شوالیه‌گری و قهرمانی را دارد. به نظر می‌رسد در این اجرا برای ایجاد طنز بیشتر این دو قهرمان به هم می‌پیوندند تا ریشخند بیشتری بر وضعیت‌های دشوار آن‌‌ها ایجاد شود و نمایشی کمدی تراژدی را ارائه بدهد.

حتی مرگ که در تراژدی بیانگر خطای تراژیک، موقعیت پارادوکسیکال و پیچیده‌ی قهرمان است اینجا فقط انتقامی ساده برای خطاهای همه‌ی افراد است و همه در آن یکسان هستند. هملت برای گرفتن انتقام خون پدرش از دن کیشوت کمک می‌خواهد که ادعایِ یاری به مظلومان را دارد.

از یک طرف دن کیشوت به مهترش سانچو قول پادشاهی دانمارک را داده است. سانچو هم با سودای پادشاهی، سربازان را که در مرزها در حال جنگ هستند به عیش و نوش فراخوانده است. آخر نمایش پادشاه باعث مرگ هملت و لایرتیس می‌شود و خودش به دست سربازانش کشته می‌شود.

تاجبخش فناییان متن زورایر خالاپیان را برای اجرایش بازسازی کرده است؛ ضعف متن و اجرا باعث شده است که به نظر برسد دُن‌کیشوت به متن هملت تحمیل شده است و نمایش خط داستانی و پایان ضعیفی دارد. تعلیق نمایشیِ کمی که ایجاد شده است با پایانی ضعیف هدر می‌شود. ارتباط هملت و دن کیشوت در لایه‌های زیرین متن ارتباطی سطحی است و معنا ایجاد نمی‌کند.

شاید به نظر برسد به دلیل ژانر کمدی این نمایش، بخش معنایی اهمیت ندارد اما کمدی درام‌ها یا کمدی‌ها می‌توانند یک ژانر اصیل برای انتقاد، بیان مفاهیم اجتماعی، ایدئولوژیک و حتا فلسفی باشد و دنیا را با دید طنز تعریف و بازتعریف کند. هملت به گمان برخی از افراد بعد از مرگ پدر عقلش را از دست داده است و از این جهت مانند دیوانه‌ای است دن‌کیشوت‌وار که نمی‌داند چه انتخابی بکند. در این اجرا دن‌کیشوت و سانچو به شکلی طنزگونه نمایاننده‌‌ی این بعد وجود هملت هستند و به جز موقعیت‌های طنز بارِ نمایشیِ دیگری ندارند.

یکی از دلایل ضعیف به نظر رسیدن اجرا، بازی‌ها بود. به نظر می‌رسید بازیگران انرژی زیادی در اجرا نمی‌گذارند. دیالوگ‌ها اغلب درست شنیده نمی‌شد. البته امیر کربلایی‌زاده در نقش سانچو و سیامک صفری در نقش هملت اجرا و درک درستی از نقشی دارند که در آن بازی می‌کنند.

بازی شیوا خسرومهر در نقش گرترود بیشتر جیغ‌های هیستریکی است که عمق معنایی و زیبایی شناسانه نمی‌یابد و در کلِ موقعیت‌های نمایشی همین نوع بازی را ارائه داده است که نشان می‌دهد بازیگر تعریفی درست از کنش مناسب در موقعیت‌های متفاوت ندارد. بهناز نادری یک شخصیت تیپیک و خام برای اوفلیا ساخته است؛ دختری توک‌زبانی، با شخصیتی کودک‌وار و ساده. کوروش سلیمانی، اجرایِ یک پادشاه تیپیک و کاظم بلوچی هم یک دن‌کیشوت تخت و تیپیک را انتخاب کرده است.

بهرام بهبهانی یک لایرتیس متفاوت را بازی کرده است. لایرتیس تمایل به تغییر جنسیت و روحیات زنانه دارد اما از تیپِ یک مرد با روحیات زنانه بالاتر نمی‌رود. بازی سردستی وحید نفر در نقش پولونیوس فراتر از هم‌بازی‌هایش نیست. پولونیوس روحیه‌ی طنز دارد و شب‌کلاه و لباسی که همواره به تن دارد شخصیت او را به عنوان وزیر، عجیب و غریب‌تر جلوه می‌دهد و به مرگ او در اتاق خواب اشاره دارد. در بیشتر موارد، میزانسن، گریم و لباس است که به کمک بازیِ بازیگرها می‌آید.

گروه همسرایان در میان پرده‌ها، حرکات موزون همراه با شعری متناسب با موقعیت را اجرا می‌کنند. موسیقی و شعر به صورت ضبط شده است که به درستی شنیده نمی‌شود. شعرها رویکرد طنز دارند. لباس هم‌سرایان با توجه به موقعیت‌های نمایشی تغییر می‌کند. این میان‌پرده‌های موزیکال به جز جلوه‌ی سرگرمی و نشاط در نمایش مثل مفصل عمل می‌کنند و بخش‌های مختلف نمایش را به هم پیوند می‌دهند.

بزنگاه‌های نمایشی درستی برای اجرای بخش‌های موزیکال انتخاب شده است و باعث شده که فرم نمایشی و چیدمان درست باشد. سعی شده هر بخش از نظر زمانی یکسان باشد.

در فرمِ کلی نمایش نقصی دیده نمی‌شود. البته فرم با ساختار معنایی تفاوت دارد. فرم به بخش معنایی بی‌اهمیت است اما ساختار تمام عناصر نمایشی را با هم در نظر می‌گیرد. در این اجرا بخش‌های مختلف در خدمت هم نبودند. فرم مخصوصِ نمایش‌های سرگرم‌کننده و خوش ساخت است و به منظور ساده فهم شدن نمایش برای مخاطب طراحی شده است اما چون بازی‌ها و بخش معنایی در خدمت این فرم نبودند این فرم هدر رفته است.

هملت دن‌کیشوت گرچه توانست سرگرم‌کننده باشد اما با بررسی ساختاری و معنایی است که ضعفِ بازی‌ها، ساختار، اجرا و دراماتورژی متن آشکار می‌شود.

نویسنده: فاطمه فلاح

کد خبر: 915155

وب گردی

وب گردی