به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، هملت، شاهزاده دانمارک، باشنیدنِ خبرِ مرگِ پدرش به کاخِ پادشاهی میآید و میبیند عمویش، کلادیوس، بر تخت نشسته و بدون کوچکترین احترامی به آداب و رسوم، با مادرش، ملکه گرترود، ازدواج کردهاست. هملت از این اوضاع برمیآشوبد و بدگمان میشود و میکوشد انتقام پدر را بگیرد. و دیگری دن کیشوت نوشته میگل سروانتس که بسیاری آن را اولین رمان نوشته شده تاریخ میدانند، زندگی فردی را به مخاطب نشان میدهد که دچار توهم است و وقت خود را با خواندن آثار ممنوعه میگذراند. در زمان روایت داستان نوشتن و خواندن آثاری که به شوالیهها میپرداخت ممنوع بود و شخصیت اصلی داستان خود را جای یکی از همین شوالیهها میبیند و دشمنانی فرضی در برابر خود میبیند که اغلب کوهها و درختها هستند. «دن کیشوت» پهلوانی خیالی و بیدستوپاست که خود را شکستناپذیر میپندارد.
تاجبخش فناییان با ترکیب این دو نمایش در مقام ایده هوشمندانه عمل کرده است اما در پرداخت مطلقا ناتوان است. او کوشیده اب پررنگکردن مایههای کمیک از جنبههای تراژیک اثر کم کند اما آن قدر در این زمینه پیش رفته که نتیجه کار به ضد خودش تبدیل شده است. در نتیجه نمایش فاقد اثرگذاری حسی، عاطفی حتا در خلق لحظات کمدی نیز لنگ میزند. چه اینکه کمدی را تماشای عدم تناسبها در متناسبات نامیدهاند. به تعبیر زمانی که تراژدی به کمال میرسد کمدی آغاز میشود. نمایشنامههای شکسپیر همگی بر این اساس نوشته شده و عمل میکنند. جملگی لبریز از طنزی تلخ هستند که در عین خنداندن هشدار میدهند.
حال آنکه در نمایش «هملت دن کیشوت» همه چیز دم دستی برگزار میشود. کمدی به شوخی های کلامی امیرکربلایی زاده در نقش پانچو (پیشکار دن کیشوت) تقلیل داده شده است. و ما بیش از آنکه با موقعیت های اصیل کمدی به معنای جدی آن روبرو باشیم با نوعِ تیپیکِ استندآپ کمدی های کربلایی زاده روبروییم. مشابه آنچه در خندوانه از او دیده بودیم.
نمایش (مخصوصا اگر مبتنی بر چنین متنهای کلاسیک و سترگی باشد) کارش برانگیختن عواطف متضاد و متکثر مخاطب است تا برای ما آنچنان که ارسطو میگفت «کاتارسیس» را رقم بزند و «بر اساس استغراق تماشاگر در اشخاصی که رفتارشان توسط بازیگران تقلید میشود» به نوعی پالایش درونی دست یابیم. در واقع مخاطب با همراه شدن و همذاتپنداری با شخصیتها در نمایش و خود را به جای آنها گذاشتن یا دقیقتر تماشای خود در آینه شخصیتهای نمایش به نوعی خودآگاهی و درک بهتر از ضعفهای روحی و روانی خود میرسد. اما نمایشِ تاجبخش فناییان بیشتر یک جور تفنن غیرجدی است و نمی تواند از احساسات سطحی عبور کرده و به درون مخاطب نقب بزند.
نمایش «هملت دن کیشوت» بیش از آنکه درگیر میزانسن و طراحی و اجرای موقعیت های نمایشی درخور و مناسبی باشد انرژی خود را معطوف صحنه و گریم های سنگین روی چهره بازیگران کرده است. حال آنکه در نمایش های مدرن صحنه های مینیمال شده و به نفع شخصیت و فضا کنار می نشینند. عنصری که در نمایش «هملت دن کیشوت» غایب است و به خروجی کار آسیب زده است.
استفاده از موسیقی نیز بیش از آنکه در چهارجوب کلی اثر معنا داشته باشد بیشتر پوششی است برای پنهان کردن کاستی های نمایش. وقتی از موسیقی (آن هم با کلام) در چنین نمایشی در این حجم استفاده می شود یعنی کارگردان می خواهد با ایجاد سرگرمی های کاذب مخاطب را فریب دهد. تماشای بازیگران فرعی که مدام با ملودی های بیرون از اثر خودشان را حرکت می دهند نادیده گرفتن شأن مخاطب است.
مخاطب نمایش در تئاتر ایران لیاقتی بیش از این دارد. هزینه های بالای بلیط این حق را برای مخاطب ایجاد می کند که توقع داشته باشد برای نمایش هایی که قرار است وقت و هزینه خود را صرف آنها کند هزینه بیشتری صرف شود. نه اینکه با نمایشی مواجه شود که با دست کم گرفتن او به اجرایی حداقلی و سطحی بسنده می کند. مخاطب ایرانی لیاقت بیشتری دارد. کاش صنعت تئاتر ایران که به گواه تماشاخانه های خصوصی مدام بر تعدادشان هم افزوده می شود و ظاهرا وضع خوبی دارند به مخاطبش احترام بیشتری بگذارد. چه اینکه اگر اعتماد مخاطب را از دست بدهد به این سادگی های نمی تواند کمر راست کند. آن هم با وجود رقبایی مثل سینما و تلویزیون که هزینه کمتری را هم برای مخاطب ایجاد می کنند.