پروفسور.آیان رابرتسون در دیلی تلگراف نوشت: در حالی که شبه نظامیان سازمان تروریستی دولت اسلامی عراق و شام دست به کشتار دسته جمعی می زند و زنان و بچه ها را به بردگی می گیرد، بسیاری در غرب این موضوع را به عنوان ویژگی از مسلمانان می بینند.اما واقعیت این گونه نیست.قتل عام مسلمانان بوسنیایی در سال 1995 توسط سربازان صرب که به قتل فجیع هشت هزار بوسنیایی ختم شد را به یاد بیاورید.

به گزارش ایسکا نیوز، رابرتسون می نویسد: قتل عام توتسی ها در رواندا،نسل کشی خمر های سرخ،کشتار یهودیان،کولی ها و معلولان در رژیم نازی آلمان و قتل عام ارمنیان به دست سربازان امپراطوری عثمانی تنها چند نمونه از قتل عام ها و نسل کشی های صد سال اخیر هستند.حال باید بپرسیم سر منشا این وحشیگری ها و خونخواری ها چیست،نمی توانیم قتل عام را تنها به پیروان یک مذهب یا ایدئولوژی نسبت دهیم.

1-وحشیگری،مولد وحشیگری های بیشتر است

قسمت اول پاسخ به این سوال بسیار ساده است.وحشیگری مولد وحشیگری های بیشتر است.افرادی که عمدتا در طی زندگی مورد ظلم،تجاوز و بی رحمی قرار گرفته اند استعداد بیشتری در تلافی این تجربیات در قبال دیگران دارند.به عنوان مثال بسیاری از بی رحم ترین نگهبانان اردوگاه های اجباری نازی ها را خود زندانیان تشکیل می دادند.آنها عمدتا افرادی بودند که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند.این افراد در بزرگسالی استعداد زیادی در آزار جنسی دیگران داشتند.

فرورفتن در گروه

اما نمی توان مظلومی که به خاطر اتفاقات گذشته تبدیل به یک ظالم تمام عیار شده است را تنها دلیل جنون و وحشیگری دانست.زمانی که دولت ها ساقط می شوند و آنارشی و بی نظمی در جامعه حاکم می شود، افراد برای بقا تمامی قوانین اجتماعی را زیر پا می گذارند.در آن زمان تنها یک منبع برای بقا است: زندگی گروهی. فرقی ندارد این افراد به چه دلیل گرد هم آمده اند.چه براساس شباهت های نژادی باشد، چه سیاسی،جنسی یا قومی. تنها یک مسئله مهم است.این گروه برای بقای اعضای خود دست به چه اقداماتی می زند و تا کجا پیش خواهد رفت.

جنگ انسان ها را به یکدیگر نزدیک تر می کند.هنگامی که دولت ها فرو می ریزند و بی نظمی حاکم می شود.مردم احساس تنهایی و ترس می کنند و به همین دلیل اقدام به تشکیل گروه می کنند.افرادی که در جامعه مورد آزار بوده اند و الان نیز خانه و عزیزان خود را از دست داده اند، برای تضمین امنیت به این گروه ها پناه می برند.در همین حال اعضای گروه برای بقا و حفظ گروه دست به اقدامات زیادی می زنند که این وسط کارهای بسیار وحشتناکی نیز صورت می گیرد.با وخیم تر شدن اوضاع،تنها گروه ها و افرادی می توانند به بقای خود ادامه دهند که وحشی تر و ترس آور تر از دیگران باشند.افرادی که هیچ گاه تصور نمی کردند دست به چنین کارهایی بزنند.

می توانیم این را در چهره جوانان عضو داعش ببینیم.آن ها که با لباس های کاملا سیاه خود بر پشت وانت های تویوتا نشسته اند و با تکان دادن پرچم های سیاه فریاد می زنند.بودن در کنار یک گروه و حرکت برای پیشرفت آرمان های ان می تواند بیش از هر گونه مواد مخدر یا نوشیدنی الکلی هورمون تستسترون را افزایش دهد و موجب لذت فرد شود.به یک دلیل این افراد حاضر می شوند در نبرد های تن به تن یا بمب گذاری جان خود را فدا کنند.آن ها برای بقای گروه حاضر اند دست به چنین اقداماتی بزنند.در نظر آنها اگر برای گروه بمیرند.باز هم به زندگی ادامه خواهند داد.زمانی که مردم در کنار یکدیگر قرار می گیرند،سطح "اکستاسین" خون آنها زیاد می شود.اما عواقب افزایش آن همیشه خوب نیست.افراد داخل گروه همیشه انسان های بیرون را به عنوان یک حیوان می بینند و لذا اقدامات وحشیانه آنها در نظرشان توجیه می شود.زیرا در باورشان این افراد انسان نبوده اند و شایسته مرگ بوده اند.

افراد بیرون گروه

در مناطقی مانند عراق،گروه ها براساس قبایل و دین و مذهب شکل می گیرند.در جایی که قبایل قدرت زیادی دارند.نبرد با افراد بیرون گروه افزایش می یابد.در آن جایی که مذهب هویت گروه ها را مشخص می کند.نبرد گروه ها تبدیل به نبرد باور ها می شود که نتیجه ای بسیار خانمان سوز دارد.مسئله ای که به صورت گسترده و فراگیر دامان خاور میانه را گرفته است.

انتقام

انتقام یک ارزش گرانبها در فرهنگ اعراب است،این فرهنگ و باور می تواند به وحشیگری های زیادی دامن بزند.به طور مثال یک قتل می تواند اولین حلقه از یک زنجیر باشد که به اتفاقات ناگوار بیشتری ختم می شود.در هر حال شکی نیست که عنصر انتقام یک تحریک کننده بسیار قدرتمند است.حس انتقام و رساندن یک طرف به سزای اعمالش و گاها مجازات شدید و وحشتناک او برای یک فرد بسیار لذت بخش تر و جذاب تر است تا بخشش و آرامش.

رهبران

"شکیر وهاب" یکی از رهبران ترسناک داعش است که صورت خود را با ماسک نمی پوشاند.چه در هنگام عملیات و چه در فیلم های ویدئویی.او ترسی از پنهان کردن صورت خود در هنگام کشتار دیگران ندارد.بسیاری از افراد اگر رهبرانشان به آنها  دستور دهند، دست به اقدامات وحشیانه می زنند. در نظر آنها این رهبر معیار سنجش خوبی و بدی است .به عنوان مثال کلید شروع قتل عام رواندا توسط یک سری پیام های رادیویی زده شد.تعدادی از رهبران بلند پایه شروع به ترغیب مردم برای شروع نبرد کردند .آن هنگام بود که بسیاری از مردم تبدیل به ماشین های کشتار شدند و هر آن کسکه عضو فرقه و گروه آنان نبود از زن و بچه تا دوست و همسایه را سلاخی کردند.در مثالی دیگر سربازان سرخ شوروی را در نظر بگیریم که سال 1945 وارد خاک آلمان شدند.رهبران نظامی شوروی به خاطر تحمل تلفات سنگین در خاک روسیه به دنبال انتقام کوبنده و شدید از آلمانی ها بودند.به همین دلیل سربازان تحت امرشان مرتکب جنایات بی شماری در خاک آلمان شدند.شورشیان داعش نیز مردان،زنان و کودکان را سلاخی می کنند،اقلیت های دینی را تیرباران می کنند.تنها به یک دلیل: زیرا رهبرانشان به آن ها گفته اند کار درستی می کنند و پاداش آنها بهشت خواهد بود.به طور کلی رهبران،از رهبران قبایل گرفته تا کشور ها،به طور عمده مسئول وحشیگری های مردم هستند.به همین دلیل آن ها هستند که می توانند این دیوانگی ها را نیز متوقف کنند.همانطور که در نهایت در رواندا و براساس فشار های بین المللی نسل کشی را متوقف کردند.مشکل اصلی زمانی شروع می شود که رهبران به جای محکوم کردن وحشیگری ها و دیوانگی ها،از آن ها حمایت می کنند و منافع خود را در تشویق چنین چیز هایی می بینند.
کد خبر: 95086

وب گردی

وب گردی